شكسپير در سينما
1140 بهعلاوه 19 فيلم
بهار سرلك
در كتاب ركوردهاي جهاني گينس 410 فيلم بلند و تلويزيوني از نمايشنامههاي شكسپير ثبت شده است. با اين تعداد اقتباس از آثار شكسپير، اين نويسنده ركورددار بيشترين تعداد اقتباس در سينما و تلويزيون شناخته ميشود. برخي از اين اقتباسها به داستان و متن اصلي وفادار بودهاند و برخي ديگر تنها از پيرنگ نمايشنامههاي شكسپير استفاده كردهاند. بانك اطلاعاتي فيلمها (IMDB) تا ماه مارس 2016، شكسپير را نويسنده 1140 فيلم به علاوه 19 فيلم كه هنوز در حال توليد هستند، معرفي ميكند. در ادامه اقتباسهاي سينمايي از نمايشنامههاي شكسپير براساس محبوبيت آثار او را مرور كردهايم:
گور به گور نشوم
از آنجايي كه در زمان شكسپير مرسوم بود مزارها را براي جا شدن ديگر قبرها، جابهجا كنند شكسپير نفريني را براي نوشتن روي سنگ مزارش، سروده بود و درخواست كرده بود جسد او را از آرامگاه ابدياش جدا نكنند: «محض رضاي خدا از زير و رو كردن اين مزار بپرهيزيد/ خدا ببخشايد آنكه از اين سنگها چشم بپوشد/ نفرين بر او كه استخوانهايم را جابهجا كند. » ماه مارس 2016 كوين كالز، باستانشناس، با بررسي جسد اين شاعر انگليسي به اين نتيجه رسيدند كه جمجمه شكسپير دزديده شده است! كالز درباره دزديده شدن جمجمه شكسپير ميگويد: «در قرنهاي هفده و هجدهم ميلادي دزدي از قبرها مرسوم بود. مردم جمجمه مشاهير را ميدزديدند تا آن را تجزيه كنند و ببينند چه چيزي آنها را نابغه كرده است. اصلا عجيب نيست كه بقاياي جسد شكسپير هم مورد هدف اين دزديها قرار بگيرد.»
هملت 1964
اقتباس سينماي روسيه از تراژدي هملت سال 1964 توسط گريگوري كوزينتسف و براساس ترجمهاي از بوريس پاسترناك ساخته شد. اقتباس كوزينتسف به ساختار نمايشنامه وفادار است اما از آنجايي كه نمايش كامل هملت چهار ساعت است اما مدت زمان اين فيلم دو ساعت و 20 دقيقه است بنابراين متن داستان اين فيلم كوتاه شده است. برخلاف فيلم هملت لارنس اوليور كه در سال 1948 ساخته شد و اوليور بُعد سياسي فيلم را براي تمركز بر بحران دروني هملت ناديده گرفت، اما اقتباس كوزينتسف از هملت به يك اندازه بر بُعد سياسي و فردي نمايشنامه تمركز دارد. همچنين دوربين متحرك و شاتهاي بلند كوزينتسف فضاي دربار و قلعه شاه دانمارك را به خوبي به نمايش ميگذارد. اما مدت زمان بيشتري از فيلم به نماهاي خارج از دربار اختصاص دارد. جدا از پشتزمينه قلعه، حاكميت عناصر طبيعي در تصاوير فيلم مشهود است. كوزينتسف از اين طريق فرمي بصري به متن داستان داده است: «به اندازه كافي عجيب هست كه هملت را در استوديو ميسازند، اما به نظر من كليد اصلي احياي واژههاي شكسپير در ايماژ بصري فقط در طبيعت يافت ميشوند.» با وجود اينكه اين فيلم از اثري تحسينشده در ادبيات انگليسي در انگلستان ساخته نشد، اما نه تنها در شوروي با استقبال منتقدان روبهرو شد بلكه در امريكا و بريتانيا نيز تحسين شد و جوايز معتبري را كسب كرد.
«بدها آسوده ميخوابند» 1960
اين فيلم برداشتي آزاد از نمايشنامه هملت به كارگرداني آكيرا كوروساوا است. توشيرو ميفون در اين فيلم شخصيت مرد جواني را بازي ميكند و در شركتي كه مشغول به كار است ارتقا مييابد. او در تلاش است قاتل پدرش را پيدا كند. داستان فيلم بعد از جنگ جهاني و در ژاپن روي ميدهد كه طعنه به فساد دستگاهي اين كشور ميزند. در نمايش هملت و فيلم «بدها آسوده ميخوابند» قهرماني دودل درصدد انتقام گرفتن است. در حالي كه نمايشنامه شكسپير حس شاعرانگي بالايي دارد اما كوروساوا در اين ملودرام از عناصر رئاليسم بهره برده است.
«ناقوسهاي نيمهشب» 1966
داستان فيلم «ناقوسهاي نيمهشب» به كارگرداني و فيلمنامهنويسي اورسن ولز درباره جان فالستاف (با بازي ولز)، شخصيتي كه مكررا در نمايشنامههاي شكسپير پديدار ميشود و رابطه پدر و پسري او با شاهزاده هال است. شاهزاده هال بايد ميان وفاداري به فالستاف يا پدرش هنري چهارم يكي را انتخاب كند. خود ولز معتقد بود درونمايه داستان «خيانت در دوستي» است. متن فيلمنامه اين فيلم برگرفته از چهار نمايشنامه شكسپير يعني «هنري چهارم، بخش اول»، «هنري چهارم، بخش دوم»، «ريچارد دوم» و «هنري پنجم» همچنين ديالوگهايي از نمايشنامه «همسران خوش ويندزور» است. گرچه به هنگام انتشار «ناقوسهاي نيمهشب»، منتقدان از آن استقبال نكردند اما در حال حاضر اين فيلم يكي از بزرگترين دستاوردهاي ولز به شمار ميرود و خود ولز «ناقوسهاي نيمهشب» را بهترين اثرش ناميده بود. ولز در اين باره گفته بود: «اگر قرار باشد براساس ساخت فيلمي به بهشت بروم، «ناقوسهاي نيمهشب» تنها فيلمي است كه پيشنهاد ميكنم به خاطر آن من را به بهشت بفرستند. فكر ميكنم به اين دليل كه از نظر من اين فيلم نقصهاي كمي دارد.» ولز با شخصيت فالستاف احساس نزديكي كرده و از او با عنوان «بزرگترين مخلوق شكسپير» ياد ميكرد.
«مكبث» 1948
اقتباس سينمايي تراژدي مكبث به كارگرداني و فيلمنامهنويسي اورسن ولز سال 1948 ساخته شد. ولز در اين فيلم شخصيت مكبث را ايفا ميكند. ولز براي خلق مكبث روي پرده سينما، تغييراتي را در داستان اين نمايشنامه لحاظ كرد. او سكانسهاي بيشتري از جادوگران را در فيلم گنجاند تا اهميت آنها را پررنگتر جلوه دهد. ابتداي فيلم مجسمه سفالي از مكبث نشان داده ميشود كه نمادي از قيام و سرنگوني اين شخصيت است؛ به هنگامي كه سر مكبث از تنش جدا ميشود اين مجسمه روي زمين ميافتد و تكهتكه ميشود. گويي جادوگران وِردي براي اين مجسمه خواندند و هر اتفاقي كه براي آن بيفتد براي مكبث هم رخ ميدهد. علاوه بر اين تغييرات ولز شخصيتي به نام «مرد مقدس» را در داستان اين فيلم گنجانده است. اين كارگردان تغييراتي هم براي سينماييتر كردن داستان، لحاظ كرده است. ولز اين فيلم را در طول 23 روز فيلمبرداري كرد و يك روز را به برداشتهاي مجدد اختصاص داد. همچنين ديالوگهاي بازيگران را پيش از فيلمبرداري ضبط كرد.
«آشوب» 1985
آكيرا كوروساوا فيلم آشوب را براساس افسانه دايميو موري مونتاني و تراژدي «شاه لير» شكسپير ساخت. كوروساوا كه تحت تاثير نمايشنامه «شاه لير» قرار گرفته بود، عناصري را از اين تراژدي وام گرفت. هر دو اثر درباره پادشاهي سالخورده است كه تصميم ميگيرد قلمرو تحت حاكميتش را بين فرزندانش تقسيم كند. پادشاه نمايشنامه سه دختر دارد اما «هيدهتورا» پادشاه فيلم آشوب سه پسر. علاوه بر شباهتهاي ديگر، تضاد اين دو اثر آشوب دو فرزند عليه پدرشان است.
اما فيلم و نمايشنامه تفاوتهايي نيز دارند؛ شاه لير نمايشنامهاي درباره رنجهايي است كه لير سزاوارشان نيست و او يك ابله به تمام معناست. در عوض، هيدهتورا در تمام طول زندگياش جنگجويي بيرحم بوده؛ مردي كه براي دستيابي به اهدافش مرد، زن و كودك را به كام مرگ كشانده است. فيلم «آشوب» همانند نمايشنامه شكسپير به رابطه بين انسان و حيوان نيز ميپردازد. شكار كه يكي از موتيفهاي اصلي نمايشنامه است و در فيلم نيز اين مساله با مطرح كردن مساله جايگاه انسان در نظام طبيعت، رابطه بين انسان و حيوان را به خوبي به تصوير ميكشد.
«آيداهوي اختصاصي خودم» 1991
درام ماجراجويانه «آيداهوي اختصاصي خودم» به كارگرداني و نويسندگي گاس ون سنت، برداشتي آزاد از نمايشنامههاي «هنري چهارم، بخش اول»، «هنري چهارم، بخش دوم» و «هنري پنجم» است. داستان فيلم درباره دو دوست با نامهاي مايك و اسكات است كه به سفر ميروند. آنها طي اين سفر ابتدا به شهر مادري مايك، آيداهو و سپس براي پيدا كردن مادر مايك به ايتاليا ميروند. اشارههاي ون سنت به نمايشنامه «هنري چهارم، بخش اول» در شخصيتهاي اسكات، مايك، باب پيجن مشهود است. همچنين ديالوگهاي «هنري چهارم» از زبان اين شخصيتها شنيده ميشود. در واقع اين فيلم نسخه امروزي «هنري چهارم» به شمار ميرود.
«اتللو» 1952
اورسن ولز اين فيلم را براساس نمايشنامه «اتللو» شكسپير ساخت. ولز كارگردان، تهيهكننده و بازيگر نقش اول اين فيلم است. اين فيلم طي سه سال در مراكش، ونيز، توسكاني و رم و استوديويي در رم فيلمبرداري شد. اين فيلم نخل طلاي جشنواره كن 1952 را به دست آورد. داستان فيلم رمانتيك كمدي «اتللو» درباره زنان مدرني است كه دورويي مردي آنها را به خشم ميآورد اما تراژدي شكسپير درباره شخصيت اتللو است كه به تحريك يكي از زيردستانش به همسرش شك ميكند و بدون در ميان گذاشتن ظن خود، بيرحمانه او را به قتل ميرساند. ولز به دليل مشكلات مالي اين فيلم را بين سالهاي 1948 تا 52 ساخت و گاهي بازيگران سر صحنه حاضر ميشدند اما ولز كه براي تهيه پول به اين در و آن در ميزد، سر صحنه حاضر نبود. اما در نهايت ابتكار ولز بسياري از نقصها را جبران كرد. زماني كه ولز براي فيلمبرداري صحنه قتل «كاسيو» (فرماندار وفادار و محبوب اتللو) آماده ميشد، لباسهاي اين شخصيت آماده نبود، شايد به اين دليل كه هزينه لباس پرداخت نشده بود و ولز به سادگي به اين فكر افتاد كه اين صحنه را در حمام فيلمبرداري كند و شخصيتها حوله به تن كنند.
«تاجر ونيزي» 2004
درام رمانتيك «تاجر ونيزي» به كارگرداني مايكل رادفورد، نخستين نسخه كامل سينمايي ناطق از اين نمايشنامه شكسپير است. شخصيت اصلي فيلم تاجري به نام آنتونيو (با بازي جرمي آيرونز) است اما شخصيت برجسته داستان رباخواري به نام شايلاك (با بازي آل پاچينو) است. اين اقتباس سينمايي از متن نمايشنامه پيروي ميكند اما بسياري از جزييات حذف شده است. رادفورد بر اين باور بود كه شايلاك بزرگترين قهرمان تراژيكي است كه شكسپير خلق كرده است. رادفورد در مصاحبه با خبرنگار وبسايت «مووي ابوت» درباره اقتباسش از اين نمايشنامه شكسپير گفته بود: «... متوجه شدم كه شكسپير از ميانه داستان، نمايشنامه را آغاز ميكند و پس از شروع داستان، شخصيتها و گذشته آنها را ترسيم ميكند. نخستين كاري كه براي اقتباس انجام دادم اين بود كه ارتباط شخصيتها را ابتداي داستان بياورم تا زماني كه آنها در تعامل با يكديگر قرار ميگيرند بيننده درگير داستان شده است، به همين خاطر است كه در ابتداي فيلم ميبينيم كه آنتونيو آب دهانش را به سمت شايلاك مياندازد. »