• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3528 -
  • ۱۳۹۵ دوشنبه ۲۷ ارديبهشت

مرگ جامعه يا جامعه‌شناسي

صالح زماني پژوهشگر دانشگاه بروكسل

هر صبح كه بيدار مي‌شويم، به ياد بياوريم چقدر ارزشمند است كه مي‌توانيم نفس بكشيم، فكر كنيم، لذت ببريم و عشق بورزيم... اينها نوشته‌هايي نصب شده بر پل عابرپياده است كه دقيقا زير همان نرده‌ها، فردي خود را حلق‌آويز كرد. در كمتر از دوهفته نزديك به 10  خودكشي در پايتخت گزارش شده است. اگر اين را بگذاريم كنار ده‌ها مساله اجتماعي ديگر كه در دو دهه اخير در ايران شدت گرفته است، به سادگي درمي‌يابيم كه حال جامعه ما خوب نيست. اما در اين نوشتار كوتاه هدف اين نيست كه روايتي ديگر از آشوب‌هاي دروني اين جامعه ارايه شود و با الفاظي پرطمطراق‌تر از الفاظ قبل، جامعه را به زير تيغ ببرد و با خلق چندين علامت سوال بزرگ صرفا مساله اجتماعي را پيچيده‌تر كند. در اينجا هدف اين است هشدار دهيم كه بخشي از حال نامساعد جامعه ناشي از حال خراب جامعه‌شناسي در ايران است. جامعه‌شناسي بيش از يك دهه است كه به طور سيستماتيك در حال زنده به گور شدن است و جامعه‌شناسان بيش از همه در اين جنايت سهيم هستند بنابراين هشدار اين نوشتار به جامعه‌شناسان است كه در برابر چشمان‌شان جامعه‌شناسي را به استهزا گرفته‌اند. اگر بخواهيم دقيق‌تر و خارج از چارچوب متعارفي كه خود جامعه‌شناسان به آن علاقه دارند به يك دسته‌بندي از جامعه‌شناسان ايراني قايل باشيم بايد بگوييم كه آنها دو دسته‌اند: يا به جامعه‌شناسي اعتقاد دارند يا ندارند. دسته دوم، يعني آنهايي كه به جامعه‌شناسي اعتقاد ندارند در ايران بيشترند. اين دسته جامعه‌شناسان كساني هستندكه به سندروم جامعه‌نشناسي دچار شده‌اند. به همين دليل معمولا جامعه‌شناسي را با تاريخ، اقتصاد، ادبيات، هنر، داستان، سينما و هر آنچه زمانه و دل‌شان طلب مي‌كند اشتباه مي‌گيرند. برخي‌شان درگير روزمرّگي‌هاي پروژه محور و تفرج‌هاي به اصطلاح جامعه‌شناسانه هستند و هدفي جز كسب نام و نان ندارند. برخي‌شان مصاحبه مي‌كنند، حرف‌هاي زيبا مي‌زنند و همچون شاهدان بازاري در راديو و تلويزيون سرگردانند و از اين سخنراني به آن سخنراني در حركت هستند. فقط مي‌خواهند
ديده و شنيده شوند. اينان اهل سكوت، تفكر و تامل نيستند و از فقدان برنامه پژوهشي رنج مي‌برند. برخي‌هاي‌شان هم به تاريخ رجعت كرده‌اند تا مساله امروز را بفهمند اما هم آنجا سكني گزيده‌اند و ديگر به حال بازنگشته‌اند. اينها همگي جامعه‌نشناس هستند و به آنها اميدي براي نجات جامعه‌شناسي نيست. دسته ديگر يعني آنهايي كه به جامعه‌شناسي اعتقاد دارند البته تعداد كمتري هستند. برنامه پژوهشي آنها اين است كه جامعه‌شناسي را به جامعه ايراني وصله كنند. اينها با زيست اجتماعي ايرانيان آشنا هستند و مساله ايرانيان را به خوبي مي‌شناسند اما عافيت‌طلب و محافظه‌كارند و به همين دليل سهم مهمي در زنده به گور كردن جامعه‌شناسي دارند چرا كه با وجود فهم مساله، در بيان آن سكوت مي‌كنند. خود را از جامعه دور كرده‌اند و به گوشه‌اي خزيده‌اند و پرده‌نشيني اختيار كرده‌اند. دولت را بيگانه‌اي مي‌پندارند كه قابل اعتماد نيست و جامعه را هم از دست رفته مي‌انگارند. معمولا دلسرد و نااميدند و نمي‌دانند كه همكاران اروپايي و امريكايي‌شان تا چه اندازه به دولت‌هاي‌شان مشاوره و هشدارهاي جامعه‌شناسانه مي‌دهند. اين دسته تنها كساني هستند كه مي‌توانند جامعه‌شناسي ايران را از حاشيه‌نشيني نجات دهند. اگر قرار باشد كسي علت خودكشي‌هاي اخير پايتخت را بداند، آن افراد تنها جامعه‌شناسان دسته اول هستند كه متاسفانه سكوت كرده‌اند. ارزشمندي اين دسته از جامعه‌‌شناسان اين است كه اعتقاد دارند جامعه‌شناسي در قرن بيستم و در بسياري از كشورها، مسائل مهمي را حل كرده است؛ در حالي كه امروز خودش در ايران به مساله اجتماعي تبديل شده است. بر اين منطق تنها مي‌توان گفت كه مرگ جامعه‌شناسي در ايران در گرو كم‌كاري جامعه‌شناسان دسته اول است. جامعه‌شناسي با بخشنامه، فشار و اعمال قدرت نمي‌ميرد بلكه با سكوت و محافظه‌كاري مي‌ميرد. اين دسته بايد دولت و برنامه‌ريزان را متقاعد كنند كه جامعه در حال فروپاشي است و همبستگي اجتماعي در اغمايي رو به مرگ به سر مي‌برد. آنها بايد جامعه‌شناسي را از طناب ‌دار پايين بياورند و نشان دهند كه اندكي اعتقاد به علوم اجتماعي مي‌تواند راهگشاي مسائل ما باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون