فوكو در برابر هگل
فوكو سراغ گسست ميرود؛ زيرا ميخواهد روبهروي هگل بايستد. او برخي از عناصر اصلي هگل چون سوژه و غايت و... را نقد ميكند. در بحث روششناسي نيز ميكوشد تداوم هگليها را كنار بگذارد بنابراين او به جاي continuity از discontinuity بهره ميگيرد كه ما آن را گسست ترجمه ميكنيم و با اين ترجمه ظرفيت مفهومي آن را تقليل ميدهيم. او از مفهوم rupture نيز بهره ميگيرد كه دقيقا يعني گسست. مثلا در كتاب كلمهها و چيزها فوكو به گسست (rupture) ميان اپيستمهها اشاره ميكند؛ در حالي كه discontinuity را بهتر است به عدم تداوم يا انقطاع ترجمه كرد.