تفسير خط اماميها از اصول و فروع
خط امام
اگر ما ظرف زمان و مكان را ناديده بگيريم دچار خطا ميشويم و اگر مصلحت را ناديده بگيريم فهممان از آن تصميم ناقص ميشود. امام بنا بر مصلحتي در يك مقطع و زمان خاص و در يك موقعيت جغرافيايي خاص مطلبي را مطرح كردند، اگر امروز امام زنده بود و عين همان مطلب و موضوع نيز مطرح ميشد چون زمان و مكان آن عوض شده و شرايط مصلحتي آن نيز ممكن است عوض شده باشد حتما امام متناسب با امروز تصميم ميگرفتند.
امام آمد نظامي را تاسيس كند كه مردم محور اداره شوند. در نظامي كه امام آن را كوبيد و از بين برد يعني نظام شاهنشاهي، براي احكام شريعت آن جايگاهي قايل نبودند. پس آنكه ميتوانيم بگوييم امام به عنوان معمار و موسس نظام بر آن تاكيد داشتند اين است كه اسلاميت و جمهوريت اين نظام به عنوان دو ركن مكمل ديده شوند نه دو ركن متعارض. اين دو مكمل يكديگر هستند؛ اگر مردم از گردونه خارج شوند نظام از بخشي از هويت خود دست برداشته و اگر اسلام و محتواي اسلامي از دست برود باز هم اين حكومت، بخشي از هويت خود را از دست داده است.
ما در نگاه و گفتمان امام، همگرايي بين دين و مردم، تاثيرگذاري دين و مردم يا همان چيزي كه بعدها عنوان مردمسالاري ديني را بر آن گذاشتند. مردمسالاري مبتني بر دين شايد واژهاي باشد كه بيشتر ميتوان بر آن تكيه كرد.
امام هم ولايت فقيه را به عنوان يك اصل پذيرفته شده در فقه سياسي شيعي و هم مردم را به عنوان صاحب حق در عصر غيبت قبول داشت. ببينيد امام ميگويد در عصر غيبت، حضور و نقش كساني كه ميخواهند در اداره جامعه نقش داشته باشند بايد برخاسته از راي مردم باشد.