• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3559 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۳ تير

نامه‌اي به رييس‌جمهور

وحيد معتمدنژاد

به رسم ديرين مرسولات و مكتوباتي كه در جاده‌هاي خاكي آن زمان با دست‌اندازهاي كمرشكن به ديار دوست و آشنا و هم‌خون روانه مي‌شد، سلام

اين سلام، نه سلام گرگي است كه در آن طمع باشد و نه سلامي از روي دلتنگي! سلامي است كه در و همسايه از باب «درد مشترك» شما را فرياد مي‌زنند، همين همسايگاني كه در روزهاي پاياني خردادي به شما راي دادند به اميد فردايي بهتر!

حال‌تان را نمي‌پرسم كه در ضيافت افطاري اصحاب رسانه شما را از نزديك ديديم وبه گمانم بد نبود و ملالي بر آن نا متصور، اما «ما» كه «ملتيم» نه كه بد – وبه قول همكارمان كه درحضور شما لب به شكايت برد - خوب نيستيم، موصوف به خوبيم و وصف جامعه‌اي بي‌درد، اما درد داريم و مآخوذ به حياييم، به روي‌مان نمي‌آوريم كه مبادا از ما «تفسير به راي» كنند! كوهي نمانده كه بر آن فرياد نزنيم و چاهي هم نمانده كه درآن سر فرو نبريم، كه فرو برندگان سر بسيارند. «چه خبر؟» هم براي شما در اين نامه فصل‌الخطاب مناسبي نيست چون مفهوم «خبر» را خوب مي‌دانيد و خبر‌ها را از ما بيشتر و «ديگه چه خبر؟» هم كه تكرار بي‌حوصلگي است، برعكس همه‌مان تا طلوع صبحي كه وعده‌مان داده‌اند:

«... تا صبح دولتت بدمد» از سر فكر مشغولي‌هاي فراوان خواب بر چشمان‌مان كيمياست و فردايش با چشمان پف كرده چه در خيابان و چه در محل كار مورد بازخواستيم كه شب نابيداري ديشب كجا بودي و به چه گناهي مشغول؟!

از هر طرف محاصره‌ايم كه واژه‌ها در زندگي ما چند وجهي هستند، بيداري وشب زنده‌داري و چرت زدن فرداي‌مان كه از آن طومار‌ها نويسند و حكم‌هايي كه بر ما صادر كنند!

بيداريم چون آگاهيم، شب زنده‌داريم چون راز شب و عرفانش را مي‌دانيم و به فكر چاره فرداييم، فردايي كه صبحش طلوع مي‌كند و نگران برگشت بي‌ثمر وبي بارش به خانه‌ايم!

و معتقديم كه اگر صبح زود بر نخيزيم، سهم ما را، سهم زندگي ما را و اصلا سهم زنده ماني ما را در بزرگراه‌هاي سياست بين «از ما بهتران» تقسيم مي‌كنند و تنها خبرش براي ما مي‌ماند و تفسير بي‌گناهي‌شان!

چرت مي‌زنيم نه به آلودگي مواد كه خسته از دغدغه‌ها، لحظه‌اي بياساييم اما با اين حال حواس‌مان جمع به جميع جهاتي است كه زندگي امروز ما را با چالشي عميق رو به رو ساخته است. رياضي را خوب بلديم و اينكه چند در چند مي‌شود چند؟ اما اين فرمول در اقتصاد ما در فرهنگ ما و در سياست ما بر چه پايه‌اي استوار است؟ حاصل‌ضرب‌هاي زندگي را مي‌دانيم اما با هيچ حساب و كتاب و دخل و خرج روزمره‌مان سازگار نيست و هميشه با باقيمانده‌هاي اعشاري آن مواجهيم. ركود را دير زماني است در كتاب‌هاي درسي ادبيات نظام آموزشي ايران فرا گرفته‌ايم و با مقايسه با ساير نظام‌هاي آموزشي دنيا تفاوتش را احساس مي‌كنيم و به‌خوبي به مفهوم بومي آن واقفيم كه در آن ركود، بيشتر به معناي صبر است و صبراست و صبر! اما آن همزماني دارد تا به سرانجامش. اگر صبر نكنيم چه بايد كرد؟ هواي پايتخت آلوده است بايد منتظر باد و باران باشيم، خيابان‌هاي شهرما گرفتار در راهبندان است بايد بر خود مسلط باشيم، هر روز شاهد قرباني‌هاي متعدد مديريت شهري باشيم و ما را حواله به پيمانكاري دهند كه شبانه پشت در‌هاي بسته اداره‌اي يا در فلان كافي‌شاپ يا هتلي مجلل با او پيمان بسته‌اند، در مزايده‌ها و مناقصه‌هاي دولتي به كساني كه خوب مي‌دانند چه رقمي زياد است و چه رقمي كم، ببازيم، در درمانگاه‌هامان با كارت بانكي و حساب فربه پذيرش شويم كه در غير اين صورت «نفسي فرو نيايد و ممدي بر حيات» نباشد، در سفر‌هاي زميني و هوايي از ائمه و معصومين طلب بجوييم كه با نذر صلواتي، سالم بر زمين بنشينيم و سالم بر زمين برانيم، صبر كنيم ده روز از ماه نگذشته حقوق‌مان كفاف ندهد. بسياري از جوانان بيكار و تهيدست و پاكدامن را با فرهنگ «پالايش زباله‌ها» آشنا‌ سازيم كه فلان آقا‌زاده از پي خور شبي خوش و غافل از حقايق اجتماعي انباشته شده و مزين سفره افطاري خانواده‌اي درمانده و ناتوان از زدوبند‌هاي اقتصادي و سياسي است. اسراف را در تابلو‌هاي شهري به شهروندان هشدار دهيم و برمال و منال ثروت مندان بيافزاييم، عرق را بر جبين پياده يا مركب سواري ببينيم كه در سربالايي‌هاي زندگي از سرعت و شتاب اتومبيلي لوكس عقب مي‌ماند و چراغ قرمز و خطر تنها براي او تعبيه شده و «ديگراني» با هر قيمتي آزاد به عبور از آن هستند، در پيچ وخم دالان‌هاي اداري به دنبال رابطه باشيم و ضابطه را در تابلو‌هاي اعلان عمومي ببينيم.

نظام آموزشي كشور را به دو نيم كرديم، نيمي كه در روستاها و شهرهاي دور افتاده حتي از نقاشي و ترسيم شكل پول عاجزند و تا نيمه راه آموزش به نفس افتاده و در خيال خود به جهت آينده‌اي بهتر عازم شهر‌هاي «پول خيز» مي‌شوند تا از پشت شيشه‌هاي گرم زمستان و سرد تابستان حسرت را در خود قورت دهند.

برجام را به درستي مي‌فهميم و فضايي كه از آن پديد آمده را بيشتر، اما چه سود كه در اين فضا هنوزعادت به تمرين دموكراسي و تزيين اقتصاد خانواده نكرديم.

و دست آخرما اهالي رسانه با خود تنها شعار «مطبوعات آزاد» را يدك مي‌كشيم و تا بزرگراه دوطرفه‌اي كه تعامل رسانه‌ها با دولت درآن بدون خط‌كشي، مسير همواري را ترسيم كند، فاصله زيادي داريم و فقط از كنار هم با خوش و بشي رد مي‌شويم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون