نخبگان، توسعه و گروههاي مرجع
محمد ذاكري
تامل در برخي تحولات اجتماعي ماههاي اخير خصوصا درگذشت مرتضي پاشايي هنرمند جوان موسيقي و پاپ و فراخوان احمد مسجدجامعي براي برگزاري پنجشنبه كتابگردي در آذرماه فراتر از واكنشهاي گوناگوني كه به دنبال داشت، نقش چند عامل را در شكلدهي به جامعه و تحولات و تحركات آن برجسته كرد. نقش پررنگ شبكههاي مجازي اجتماعي و تغييرات گستردهيي كه در سبك زندگي جامعه جوان ايراني داده است، انرژي فروخفته در جوان امروز و كاهش اثرپذيري انديشه و رفتارش از رسانههاي رسمي و جريان حاكم رسانهيي و نهايتا نقش و جايگاه گروههاي مرجع كه البته اهميت اين آخري تنها محدود و معطوف به مقطع زماني مورد بحث نيست. نقش گروههاي مرجع ديرزماني است كه در سپهر سياسي و اجتماعي همه جوامع و از جمله جامعه ايراني به ظهور و ثبوت رسيده اما ماهيت اين گروهها و ابزار تاثيرگذاري آنهاست كه در گذر سالهاي متمادي دستخوش تغيير و دگرديسي شده است.
به طور خلاصه گروه مرجع را ميتوان فرد يا مجموعهيي از افراد دانست كه به واسطه برخورداري از برخي ويژگيهاي برجسته قابليت وضع هنجارها و تعريف ارزشهاي اجتماعي را دارند و اين هنجارها و ارزشها و اصول و بايد و نبايدها از دامنه فراگيري و نفوذ و اثرگذاري قابل توجهي برخوردار است به نحوي كه ميتواند به ساختار ارزشها، هنجارها و چارچوبهاي ذهني و نظري برخي اقشار جامعه شكل داده يا آن را دستخوش دگرگوني كند. لازم به تاكيد است كه ميزان شيوع و گستردگي اين چارچوبها از محتوا و ماهيت آنها اهميت بيشتري داشته و در ميزان «مرجعيت» گروه تاثيرگذارتر است و همين جنبه از اين پديده است كه آن را تبديل به ابزاري با كاركرد دوگانه ميكند. گروههاي مرجع با بهرهگيري از اين ظرفيتترين ايجادكننده و اشاعهدهنده «مدها» و «موجهاي» اجتماعي هستند و از همين رو ميتوانند از عميقترين لايههاي اعتقادات و انديشه پيروان تا لايههاي بيروني ادبيات گفتاري و رفتار و پوشش و عادات آنان را شكل يا تغييرشكل دهد.
از سوي ديگر، پيروان اين گروهها نيز با انگيزههاي گوناگون و متفاوتي نسبت به گزينش و تبعيت از اين گروههاي مرجع اقدام ميكنند. تسريع در فرآيند جامعهپذيري، ارضاي حس نياز به تعلق و رهايي از تنهايي و انزوا، الگوسازي و الگوبرداري فكري و ظاهري، جستوجوي معنويت و رهايي از مظاهر مدرنيته و ماديگرايي افسارگسيخته، برخورداري از مواهب و فرصتهاي خاص از جمله اين عوامل هستند.
حال پرسشي كه قصد واكاوي آن را در اين نوشتار دارم آن است كه نسبت اين موارد (وجود، ماهيت و كاركرد گروههاي مرجع و پيروانشان) با روند معاصر توسعه در كشور چيست. به بيان ديگر نقشآفريني اين گروهها در تاريخ 100، 150 ساله اخير كشور در مسير توسعه و پيشرفت ايران چگونه بوده است. آيا گروههاي مرجع در توسعه ايران معاصر بيشتر نقش پيش برنده داشتهاند يا بازدارنده؟ طرح اين پرسش به شكل ديگري نيز ممكن است كه نخبگان توسعه در ايران معاصر تا چه ميزان در جايگاه گروههاي مرجع قرار داشته و قابليت اثرگذاري بر تودههاي مردم و هوادارانشان را در پيشبرد برنامههاي توسعه كشور داشتهاند؟
اگر نخبگان توسعه را بر اساس تقسيمبندي معمول به دو گروه نخبگان ابزاري (فعال در عرصه قدرت رسمي) و نخبگان فكري (خارج از عرصه قدرت رسمي) بخشبندي كنيم به گواه تاريخ تا پيش از انقلاب اسلامي گروه نخبگان ابزاري در اكثريت غالب خود نهتنها در مسير پيشبرد توسعه حركت نكردهاند بلكه خاستگاه و نحوه ورود آنها به عرصه نخبگي (عمدتا بر اساس پايگاه خانوادگي و نزديكي به دستگاه سلطنت) باعث ميشده از مرجعيت كافي نيز برخوردار نباشند. حتي اگر افرادي همچون عباس ميرزا وليعهد قاجار، قائم مقام فراهاني، ميرزاتقي خان اميركبير و تا حدودي ميرزاحسين سپهسالار سه صدراعظم دوره قاجار و دكتر محمدمصدق نخست وزير پهلوي دوم را از قاعده اولي مستثني كنيم به دليل ضعف ساختارهاي ارتباطي با تودههاي مردم و عقبماندگي عمومي فرهنگي و شناختي جامعه ايران در آن ادوار فرصت شيوع و فراگيرسازي انديشههاي مصلحانه و توسعهطلبانه خود را در تودهها نيافته و لذا به آساني سرنگون شدهاند. در طول اين ادوار روشنفكران سكولار و ديني (هريك در مقاطعي) و روحانيون دو گروه اصلي نخبگان فكري و خارج از حاكميت بودهاند كه هركدام به ميزاني از مرجعيت فكري و رفتاري و اعتقادي در بين مردم برخوردار بودهاند. تاملي بر عوامل موثر بر سه جريان مهم تاريخ معاصر ايران يعني نهضت مشروطه، نهضت ملي شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامي گوياي اين امر است. پس از انقلاب بخش قابل ملاحظهيي از نخبگان فكري سنتي و مذهبي كه تا پيش از انقلاب در جايگاه اپوزيسيون و مبارزه فكري و عملي حضور داشتند به اشكال گوناگون وارد جرگه نخبگان ابزاري شدند. وقايع اوايل انقلاب و جنگ تحميلي تا حد زيادي روشنفكران سكولار و مليگرا را به كنار راند مرجعيت نخبگان مذهبي انقلابي را تقويت كرد. اما پس از پايان جنگ و در دهههاي بعدي با بازتر شدن فضاي جامعه و گسترش بيشتر رسانههاي ارتباطي و جهاني خصوصا در دوره اصلاحات مجددا روشنفكران خارج از حاكميت و بعضا غيرهمسو با آن در نقش گروه مرجع براي برخي افراد و اقشار قرار گرفت ند. در كنار اين گروهها، ورزشكاران و هنرمندان نيز چه در سالهاي پيش از انقلاب و چه در سالهاي پس از آن (خصوصا پس از جنگ) الگوي ظاهري و رفتاري بسياري از گروههاي اجتماعي خصوصا جوانان بودهاند. اين پديده در مورد بعضي از رشتههاي هنري (سينما، تئاتر و تلويزيون) و برخي رشتههاي ورزشي (فوتبال و تا حدودي كشتي) بسيار پررنگتر بوده است كه برقراري رابطه مستقيم و معناداري بين اين گروهها و توسعه كشور امري دشوار است يا تلاش زيادي براي بهرهگيري از اين ظرفيت در مسير توسعه نشده است. برخي جامعهشناسان گروههاي قومي را نيز در سالهاي اخير به اين جمع افزوده و بر نقش پررنگ آنها در شكلدهي به انديشه و رفتار پيروان تاكيد كردهاند.
به هرروي بررسي تحولات و روندهاي معاصر در اين حوزه نشان ميدهد نخبگان پيشران توسعه در كشور در بيشتر موارد نتوانستهاند اثرگذاري لازم را بر تودهها در جهت پايهريزي و تقويت بنيانهاي توسعه و اصول ثابت و غيرثابت آن در جامعه ايراني داشته باشند. گروههاي مرجع ديگر نيز كه از حيث همراهي پيروان و شيوع و نفوذ انديشهها و رفتارها شرايط بهتري داشتهاند نتوانستهاند از اين ظرفيت در مسير توسعه كشور حتي در بعد فرهنگي بهره ببرند. فضاي كنوني نيز فضاي حاكميت و مرجعيت شبكههاي اجتماعي و رسانههاي مجازي است. به نظر ميرسد سياستگذاران و مجريان توسعه بايد با نگرش فعال و كنشي از اين ظرفيت در جهت همراهسازي تودههاي مردم براي توسعه بهره برند و الا با روشهاي انفعالي و واكنشي (چنان كه تاكنون بوده است) باز هم در اين مسير توفيقي نخواهيم داشت.