فرهنگ و مردم
يك قدري سرش را پايين ميانداخت، بعد از مدتي فكر سرش را بلند كرده، ميگفت: «چه ميدانم، از همين حرفها كه ديگران مينويسند؛ معايب بزرگان را بنويس، به ملت دوست و دشمنش را بشناسان». ميگفتم: «عزيزم! والله بالله اينجا ايران است، اين كارها عاقبت ندارد». ميگفت: «پس يقين تو هم مستبد هستي، پس حُكما تو هم بله!...» وقتي اين حرف را ميشنيدم، ميماندم معطل، براي اينكه ميفهميدم همين يك كلمه «تو هم بله!» چقدر آب برميدارد...»
مرحوم دهخدا كتابي دارد به نام «امثال و حكم» كه در آنجا به شرح ضربالمثلها پرداخته است و چه زيبا و بجا خود، اين ضربالمثلها را در مقالات و نوشتههايش به كار برده است. مرحوم جلالآلاحمد نمونه ديگري است از چنين قلم به دستاني كه نثرشان هرچند فاخر و فخيم اما زبان مردم است و مردم كوچه و بازار نه تنها با آن غريبه نيستند، بلكه احساس ميكنند كسي از عمق جان آنها و با زبان آنها با آنها سخن ميگويد. مرحوم كيومرث صابري فومني نمونه ديگري است كه با ستون «دو كلمه حرف حساب» خود در روزنامه اطلاعات و نيز مجله «گل آقا» در ميان مردم گل كرد و در تاريخ ادبيات طنز اين سرزمين مكانت و مكاني والا يافت. اما اين سان سخن گفتن در حوزه هنر هفتم يعني سينما نيز نمونههايي هرچند نادر اما بسي ارزشمند دارد. مرحوم علي حاتمي شناسنامه و هويت اين نحوه ارتباط با مخاطب است. او در مجموعه ماندگار «هزار دستان» و در فيلمهاي فراموش نشدني مادر، دلشدگان و... از اين هنر ناب «ارتباط با مردم با زبان مردم» به بهترين نحو ممكن بهره ميبرد؛ پيام آسماني خود را بر بال واژههاي آشنا مينشاند و به نرمي و آرامي در ذهن و ضمير مخاطب جاي ميدهد. فرهنگ مانند درختي است كه با همين تلاشها و تكاپوها ريشه در خاك يك سرزمين ميدواند و سر بر سقف آسمان دلها ميسايد. و اگر فرهنگ بيگانه و وارداتي به لطايفالحيل بر فرهنگ بومي سايه بيفكند و مانع رشد و بالندگي آن شود – كه سوگمندانه كمابيش آثار شوم اين سايهافكني را شاهديم- در آن صورت، سياست و اقتصاد و ديگر عرصههاي حيات اجتماعي نيز از اين آسيب در امان نخواهند بود، و مباد كه با اهمال و انفعال متوليان عرصه فرهنگ و انديشه در برابر سيل بنيانكن تهاجم فرهنگي دشمن، چنان شود كه ديگر كلام بزرگاني چون دهخدا، جلال آل احمد، علي حاتمي و... براي نسل جوان ما جذابيت و گيرايي نداشته باشد و كتابهايي همچون مثنوي و شاهنامه و گلستان و بوستان در قفسه كتابخانهها خاك بخورند و مخاطبي درخور نداشته باشند يا خداي نخواسته در نشست و برخاست و گفت و شنود ما اثري از احساس نجيب شرقي نباشد. والسلام