• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3149 -
  • ۱۳۹۳ چهارشنبه ۱۷ دي

به مناسبت 94 سالگي «فردريش دورنمات» نمايشنامه‌نويس بزرگ سوييسي

نُتِ دورنمات، آرشه سمندريان

مجيد موثقي٭

 

«فردريش دورنمات» نمايشنامه‌نويس و رمان‌نويس فقيد سوييسي خالق آثاري چون «اين نوشته شد، نابينا، رومولوس كبير، ازدواج آقاي مي‌سي‌سي‌پي، فرشته‌يي به بابل مي‌آيد، ملاقات بانوي سالخورده، پنچري، فيزيكدان‌ها، هركول وطويله اوجياس، همزاد، اقدامات وگا، غروب روزهاي آخر پاييز، شهاب آسماني، بازي استريندبرگ، پرتره يك سياره، قول، سوءظن، قاضي و جلادش» كه آثارش را بين سال‌هاي 1947 تا 1990 ميلادي نوشته، در سن 69 سالگي چشم از جهان فرو مي‌بندد. نوشته‌هاي او بيشتر شامل نمايشنامه‌هاي صحنه‌يي، راديويي و رمان‌هاي جنايي است كه تا به امروز مورد توجه كارگردانان بسياري در تئاتر قرار گرفته است. جهان سينما و تلويزيون هم از متن‌هاي او ايده‌هاي بسياري گرفته است و تا به امروز تعداد بي‌شماري تله تئاتر و اقتباس‌هاي سينمايي از اين نويسنده صورت گرفته است. از نمونه‌هاي مطرح آن مي‌توان از فيلم سينمايي «قول» با بازي «جك نيكلسون» و كارگرداني «شون پن» نام برد و ديگري «پايان بازي» اقتباسي از داستان «قاضي و جلادش» بود كه در سال 1975 به كارگرداني «ماكسيميليان شل» ساخته شد. دورنمات حتي در اين فيلم به عنوان بازيگر نيز حضور داشت. نام فردريش دورنمات به عنوان كارگردان نيز در دهه‌هاي 60 و 80 ميلادي به چشم مي‌خورد. يكي از ويژگي‌هاي منحصر به فرد دورنمات نه تنها در نويسندگي بلكه توانايي‌هاي او در زمينه‌هاي متفاوت هنري و فلسفي است. ارتباط او با هنرهاي تجسمي باعث توليد چرخه‌يي از فعاليت‌هاي بي‌شمار او در زمينه نقاشي رنگ روغن، كلاژ، چاپ دستي و كاريكاتور شده است كه امروزه مي‌توان اين بخش از دستاوردهاي او را در مركز فرهنگي شهر «نوشاتل» سوييس به صورت يك مجموعه تماشا و مورد كاووش قرار داد. شايد همين ويژگي‌ها و توانايي‌هاي منحصر به فردش باعث تعمق بيشتر آثار نمايشي او شده است. اين سري از كارهاي هنري او ازنظر محتوايي از تنوع زيادي برخوردارند و آنها را مي‌توان در زمينه اسطوره‌هاي يوناني، تفكرات اخلاقي و مذهبي، علوم نجومي و كيهاني، تاريخ معاصر و پرتره‌هاي شخصي و فرهنگي مورد پژوهش قرار داد. بخشي از اين نقاشي‌ها جدل او با اخلاقيات و عناصر ديني است كه مي‌تواند ريشه درخانواده او و پدرش داشته باشد كه يك كشيش پروتستان بود. البته خود دورنمات معتقد بود كه در هنر نقاشي توفيقي به دست نياورده است و سپس تصميم مي‌گيرد كه وارد جهان تئاتر شود.
در تئاتر ايران نام «حميد سمندريان» در كنار دورنمات به عنوان يكي از مترجمين و كارگردانان برجسته آثار او ديده مي‌شود. سمندريان بخش عمده‌يي از پژوهش‌ها و خلاقيت‌هاي هنري خويش را با كارگرداني آثار اين نمايشنامه‌نويس به عينيت رسانده است. او نيز بعد از علاقه به موسيقي خود را در جهان تئاتر مي‌يابد. سمندريان بعد از تحصيل و تجربه‌اندوزي در تئاترآلمان و شناخت ادبيات نمايشي آلماني زبان به ايران بازمي‌گردد و اولين بار دورنمات را در سال 1344 با اجراي صحنه‌يي نمايش «هركول و طويله اوجياس» به مخاطبين تئاتر معرفي مي‌كند. البته او پيشتر، نمايش‌هاي راديويي دورنمات را دراوايل دهه 40 در راديو و تلويزيون ايران ترجمه و كارگرداني كرده بود. سمندريان همچنين نمايشنامه «ملاقات بانوي ساخورده» را در سال 51 به روي صحنه مي‌برد. تجربه كارگرداني آثار اين نمايشنامه‌نويس درسال 68 به اوج خود مي‌رسد. او با به روي صحنه بردن مطرح‌ترين نمايشنامه دورنمات يعني «ازدواج آقاي مي‌سي‌سي‌پي» كه با همت و ياري «علي منتظري- مدير وقت مركز هنرهاي نمايش» صورت گرفت، خون تازه‌يي به تئاتر مرده ايران تزريق مي‌كند. قدرت و بازتاب نمايشنامه «ازدواج آقاي مي‌سي‌سي‌پي» طوري بود كه بازيگران خوبي را فعال و جنبش نويني را درآن سال‌ها به راه مي‌اندازد و باعث تربيت نسل جديدي در تئاتر و سينماي ايران نيز مي‌شود. مخاطب ايراني در جريان يك تئاتر سياسي قرار مي‌گيرد كه داراي ديدگاهي انتقادي واجتماعي است. اين نمايش موجب شكل‌گيري و تربيت موج جديدي در تئاتر ايران مي‌شود كه با عنصر انديشيدن در تئاتر بيگانه بودند. حميد سمندريان در توجه به آثار دورنمات به دنبال همين ديدگاه و تاثير متفكرانه بوده است. دورنمات نيز به دنبال همين فلسفه اِپيستمولوژي (شناخت‌شناسي) است كه چگونه انديشيدن، آگاهي و دانش را به انسان مي‌آموزاند. اين نمايشنامه درمحتواي خود از وجود بي‌عدالتي در جامعه‌يي سخن مي‌گويد كه ديدگاه‌هاي كاپيتاليستي، كمونيستي، اومانيستي و آنارشيستي شخصيت‌هاي آن با هم درگير شده‌اند. نكته حايز اهميت در اين است كه برنامه‌ها و اهداف بلندمدت شخصيت‌هاي اين نمايشنامه كه «مي‌سي‌سي‌پي، سنت كلود و پزشك» نام دارند به هم مي‌ريزد و در انتها همگي محكوم به شكست مي‌شوند و تنها برگ برنده با شخصيتي است (آناستازيا) كه تابع يك نظام هرج و مرج طلبي است. در اين اثر دورنمات نقدي
 نسبت به جهاني پر از آشوب و جنگ دارد كه طعم زندگي به كام انسان‌هايي است كه در قيد و بند چيزي نيستند و همه‌چيز را با رياكاري و تزوير به دست مي‌آورند. اين ترديد او نسبت به اخلاقيات را مي‌توان در شكست‌هاي عشقي دورنمات نيز جست‌وجو كرد زيرا او شخصيت آناستازيا را يك زن مي‌بيند كه در انتها بر جهان مردان و آرمان‌هاي آنها پيروز مي‌شود. شايد هر كدام از تفكرات آدم‌هاي اين نمايشنامه، ماسك‌ها و انديشه‌هاي خود دورنمات در جهت برقراري عدالت در جهاني پر از نگراني و اضطراب است كه يك ديكتاتوري به اسم هيتلر را نيز تجربه كرده است. او با نوشتن اين نمايش در سال 1953 ساختارشكني خوبي در هنر نمايشنامه‌نويسي به وجود مي‌آورد و منتقد بزرگي درتحليل ايدئولوژي‌هاي خودگران چپ و راست مي‌شود. نظام فكري دورنمات با اينكه از لحاظ فرم متاثر از تكنيك تئاتري برتولت برشت است (تكنيك بيگانه سازي) ولي با تئاتر ديالكتيكي و حماسي برشت كه از انديشه‌هاي ماركسيستي و سوسياليستي برخوردار است فاصله دارد و به جدلي دورنماتي تبديل مي‌شود كه از جهانبيني خود برخوردار است. او را نمي‌توان در دسته نمايشنامه‌نويسان ابزورد (پوچ‌گرا) چون بكت، يونسكو، آلبي و آداموف قرار داد. جهان نمايشي دورنمات با پارادوكس همراه است كه همان ابهام‌زدايي است و در تناقض با گزاره‌هاي قبلي خود شكل مي‌گيرد و از اين لحاظ گاه به يك تئاتر گروتسك تبديل مي‌شود. گروتسكي كه اضطراب بشر است و زماني كه به عينيت مي‌رسد به عنصر متضاد و بيگانه‌يي تبديل مي‌شود. مثل خنده‌هايي كه از سر وحشت مردم صورت مي‌گيرد نه از سر شادي! دورنمات معتقد بود «دنياي آشفته ما بيشتر جايي براي كمدي است تا تراژدي! از آن هنگام كه ايجاد تراژدي واقعي امكان‌پذير نيست، كمدي روش خوبي براي بيان حقايق به شمار مي‌رود. ديگر انسان گناهكار يا مسوول وجود ندارد. همه ادعا مي‌كنند گناهكار نيستند، تمام حوادث بدون اينكه شخص به خصوصي خواسته باشد، اتفاق مي‌افتد. هيچ كدام ما گناهكار نيستيم. ما فقط فرزندان پدرانمان هستيم و اين گناه ما نيست. راه ما همانطور كه در سياست به بمب اتم رسيده، در تئاتر نيز به كمدي ختم مي‌شود.» اين ديدگاه تحليلي دورنمات به قدرت او درنقد خود به عنوان يك شهروند اروپايي نيز برمي‌گردد. او جامعه شيك و مدرن سوييس را از درون طوري مي‌بيند كه توسط نظم بيش از حد انسان‌ها يا همان روبات‌ها در حال تخريب است. مردمي كه هم زنداني وهم زندانبان خود هستند! شايد همين رفاه و آرامش بيش از حد در جامعه، براي او تبديل به گروتسكي شده بود كه لبريز از تضاد با نظم اجتماعي است و شايد براي او ترسناك شده بود. آمار جرم، جنايت و اعدام در سوييس بسيار پايين است و خاك اين كشور هيچ جنگي را تجربه نكرده است. ولي دورنمات در نوشته‌هايش برعكس همه‌چيز را وهم‌آلود، مشكوك و جنايي مي‌بيند. خود در جايي مي‌گويد «قطارها منظم و دقيق كار مي‌كنند. شيريني‌فروشي‌ها زيبا و دلفريبند. ولي جاني‌ها در پشت همين درهاي خانه‌هاي شيك و تميز در كميند هستند».  دو نمايش آخري كه توسط حميد سمندريان به اجراي عمومي مي‌رسد «بازي استريندبرگ» و «ملاقات بانوي سالخورده» از دورنمات است كه اين آخري را در سال 1386 براي دومين بار به روي صحنه مي‌برد و تلاش زياد او براي به روي صحنه رفتن نمايش بعدي‌اش «گاليله» نوشته «برتولت برشت» ره به جايي نمي‌برد و او در سال 1391 رخت از جهان برمي‌بندد اما به اندازه كافي در تربيت نسل جديدي از تئاتر ايران موثر و كوشا بوده است. هيچ كسي در تئاتر ايران نمي‌تواند جايگاه بزرگ و ارزشمند اين معلم، متفكر و هنرمند بزرگ را پر كند. لازم به ذكر است اين مرد بزرگ نه تنها در كارگرداني آثار دورنمات بلكه در نمايشنامه‌هايي از «ماكس فريش، ژان پل ساتر، آرتور ميلر، تنسي ويليامز، اوژن يونسكو، لوئيجي پيراندللو، استريندبرگ، آنتوان چخوف، ژان آنوي، هنريك ايبسن، هاينريش بل و پيتر وايس» موفق عمل كرده است كه تنها بخش كوچكي از اين دستاوردها در اين نوشته به بهانه زاد روز دورنمات تحليل شده است. يكي از نكات حايز اهميت تحليل شخصيت فردريش دورنمات و حميد سمندريان در اين است كه هر دو آنها در ابتدا روياي ديگري غير از تئاتر در سر داشتند و جهان نمايش تنها پاسخ سوال‌هاي بي‌شمار آنها از هستي بود. تئاتر قابي براي بوم نقاشي دورنمات و آرشه‌يي براي ويولن حميد سمندريان شد!به راستي نت‌هاي نمايشنامه‌هاي دورنمات را كسي جز پنجه تواناي حميد سمندريان نمي‌توانست بنوازد.
٭نويسنده، كارگردان و مدرس دانشگاه

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون