گزارش «اعتماد» از علاقه مردم به خواندن روزنامه
روز خبرنگاران بدون مخاطب
«فوقالعاده؛ فوقالعاده؛ خبر جديد...» پسر نوجوان ميان شلوغي لالهزار تيتر اخبار روز را با صداي بلند ميخواند و آدمها براي چند لحظه توقف ميكنند و با پرداخت چند قران صاحب روزنامه روز ميشوند، همه مردم سواد ندارند، آنها كه باسوادترند خبرها را در ميان قهوهخانه يا به تناسب اهميت خبر و تحليلهاي روزنامهنگاران، در پيادهرو براي بقيه ميخوانند. روزنامهها و مقالات و پاورقيهاي آنها بين مردم محبوبيت خود را دارند. روزنامه نماد آگاهي و روشنفكري است. روشنگريهاي روزنامهنگاران در وقايع مختلف مردم را نسبت به موضوعات مختلف آگاه ميكند.
در تونل زمان سالها پيش ميرويم، با سرعتي جنونآميز، حالا روزنامهها آرام گوشهاي از دكه آرام گرفتهاند. تيترهايشان هرچقدر هم جنجالي باشد، ميان همهمه ميدان گم ميشود. آدمها بيشتر توي گوشيهايشان
به دنبال جنجال و خبرند تا روي دكههاي مطبوعاتي، خبرها داغ داغ در شبكههاي اجتماعي به دست آدمها ميرسد. هركس تحليل خود را از وقايع دارد. هنوز پنج سال هم نشده كه پاي شبكههاي خبررسان به زندگيمان باز شده، اما خيلي خوب توانستهاند رسانهاي 170 ساله را به سايه ببرند. هر چند كه هنوز هم روزنامهها مخاطبان خود را دارند و تحليلهاي كارشناسي و گزارشهاي روزنامهها و مجلات جذابيتهاي خاص خود را دارند و لابهلاي تصاوير و خبرهاي شبكههاي خبررسان گاهي هم نام روزنامهاي بالا ميآيد و تيتري جان ميگيرد و گزارشي دست به دست ميشود. توقفي كوتاه كنار دكههاي روزنامهفروشي شهر ميتواند حال و احوال روزنامهها را در زندگي مردم روشن ميكند. روزنامهها يك گوشه روي زمين كنار هم رديف شدهاند، جايگاه مجلهها طبقات زيرين پيشخوان است و ديوارهاي دكه با پوستر سريالها و فيلمها و آلبومها موسيقي جلد شدهاند، پيشخوان دكه پر است از انواع سيگار و آدامس و بيسكويت. آقا رحمت دكه را اجاره كرده و تمايلي ندارد بگويد كه هر ماه چقدر اجاره ميدهد، با قاطعيت ميگويد كه بيشترين فروش روزهايش سيگار است و آب خنك. روزنامهها را بيشتر اول صبحها ميخرند و گاهي هم به سراغ نيازمنديهاي همشهري ميآيند. به خريداران روزنامه و مجلات دقت نكرده: «آنقدر سرمان شلوغ است كه وقت اينكه با كسي گپ بزنيم يا دقت كنيم كه كي چي ميخرد، نداريم.» آقاي ميانسالي بالاي سر روزنامهها ايستاده و تيترها را مرور ميكند، به اخبار علاقهمند است اما كمتر روزنامه ميخرد: «گاهي در محل كارمان بعضي روزنامهها كه بيشتر دولتي هستند مثل همشهري و جامجم و ايران به دستمان ميرسد، اما خودم بيشتر پيگير اخبار روزنامههاي ورزشي هستم و در روزهاي خاص مثل دورهاي كه جامجهاني برگزار ميشود روزنامه ورزشي ميخرم، اما روزنامههاي سياسي كمتر برايم جذابند، همه يكنواخت و يك جور شدهاند انگار.» در مورد طراحيها ميگويد و مدام در ميان صحبتهايش كامنت ميگذارد كه: «البته من كارشناس نيستم، به عنوان مخاطب اينها را ميگويم.» در مورد تيترها و طراحي صفحات اول روزنامهها ميگويد و اينكه مخاطب چنين فضايي را نميپسندد و روزنامهها و مجلات بايد آنقدر خلاقيت به خرج بدهند كه جذابيت مطبوعات را به اندازه جذابيت فضاي مجازي افزايش دهند.
دختر جوان يك همشهري داستان توي دستش گرفته و در حال پرداخت هزينه مجلهاي است كه خريداري كرده، با هيجان همصحبت ميشود و ميگويد: «من يك زماني نامهنويس مجله چلچراغ بودم، در شهرمان اول صبحهاي شنبه خودم را ميرساندم به تنها دكه شهر و تا آخر شب غرق بودم توي صفحات مجله محبوبم، قبلتر از آن پدرم هر هفته برايم كيهان بچهها و دوچرخه ميخريد، اما حالا كمتر هزينه ميكنم براي خريد نشريه، فكر ميكنم سطح نشريات بهشدت افت كرده، نشريات از سرعت روز جا ماندهاند، من 10 سال چلچراغ ميخواندم اما حالا چند سالي است كه ديگر دنبال نميكنم.» در مورد منبع دريافت خبرهايش و رسانه موردعلاقهاش در اين روزها ميگويد: «بيشتر خبرها را مثل خيليهاي ديگر از تلگرام دنبال ميكنم، اتفاقي كه افتاده اين است كه اين روزها خبرنگارها هركدام تبديل به يك رسانه شدهاند، همين كه كانال يا حساب فيسبوك و توييتر چند خبرنگار را دنبال كني،كافي است براي اينكه در جريان تحليلها و خبرها باشي، اين روزها حتي كساني كه خبرنگار نيستند هم صاحب تريبون شدهاند، البته اين به نظر من خوب نيست و سعي ميكنم از افراد مورد اعتماد خبرها را دنبال كنم.» يادش نميآيد آخرين بار كي روزنامه خريده اما كانال تلگرام چند روزنامه پرتيراژ را دنبال ميكند و هنوز هم براي كساني كه در مطبوعات تلاش ميكنند احترام قايل است، هرچند معتقد است: «بايد خلاقتر باشند و سعي كنند جذابتر بنويسند و سهم مخاطبان را بيشتر ببينند، تا ما باز هم به روزهاي طلايي برگرديم.» نام دوران طلايي، برقي در چشمانش ميآورد و با شوق ميگويد: «يك روزهايي در همان دوران طلايي مطبوعات من 6، 7 تا روزنامه ميخريدم، تحليلهاي آن روزها را خيلي دوست داشتم، برايم مهم بود ببينم روزنامهنگار حيات نو و شرق و روزنامههاي ديگر در مورد مسائل چه تحليلي دارند، حالا اما تمام اين تحليلها را در فيسبوك همان خبرنگاران دنبال ميكنم، جاي خيليها در روزنامههاي اين روزها خالي است.» حرفهايش انگار تمامي ندارند، شايد يك زماني گوشه ذهنش آرزويي را پرورانده به نام «روزنامهنگار شدن» كه نتوانسته به آن برسد وقتي در مورد روياي روزنامهنگار شدنش ميپرسم، ميگويد: «نوجوان كه بودم نامه مينوشتم براي مجلات، بدم نميآمد كه من هم روزنامهنگار شوم اما يك اتفاقاتي باعث شد فاصله بگيرم از اين رويا. يك زماني بزرگترين آرزوي من اين بود كه اسمم و نامهام را در مجله چاپ كنند، يا نويسنده محبوبم را از نزديك ببينم. الان راحت ميتوانم در اينستاگرام يا فيسبوك با آنها در ارتباط باشم.» در كنار دكهها كمتر ميشود خانمي را ديد كه ايستاده و روزنامهها را مرور ميكند، اما صبح روز اول هفته خانمي با يك كيف مشكي در دستش كنار مردان ايستاده و با چشمان ريز كرده روي تيترها سرك ميكشد، بالاخره خم ميشود و يكي از روزنامههاي صبح را
برميدارد و به سمت پيشخوان دكه ميرود، انگار كه فرصت كافي براي گپ زدن داشته باشد با حوصله ميايستد و نظرش را در مورد وضعيت مطبوعات ميگويد؛ با تعابير خاصي در مورد ذايقه رسانهاي مردم ميگويد: «مردم تيكه خور شدهاند، به كمترين و كوتاهترين خبرها قانع شدهاند. خورده خوري آدم رو سير نميكند، تقويت نميكند، فقط توهم سيري ايجاد ميكند، مردم ما اهل مطالعه نيستند، اهل تحليل نيستند، اين تلگرام و اينستاگرام و بقيه گرامها شدهاند مزيد بر علت، يك خبر و يك عكس را ميبينند و يك تحليل چند خطي ميخوانند و فكر ميكنند از همه دنيا با خبرند و در جريان همهچيز هستند. اين خوردهخوريها نتيجه
كم بودن مطالعه است. اگر آدمها اهل كتاب و مطالعه باشند با چند خط تحليل آبكي قانع نميشوند. دنبال تحليلهاي عميق و دقيقتر ميروند. اما ما عادت كردهايم به قناعت در كسب اطلاعات. انگار مردم سيراب شدهاند، تشنه نيستند.»