سقراط در هلند
اسدالله امرايي
«تشريفات» نوشته سيس نوتبوم، نويسنده بزرگ هلندي و برنده جايزه ادبي اروپا براي بهترين رمان با ترجمه سامگيس زندي در نشر نو منتشر شده است. رمان «تشريفات» سيس نوتبوم، از رمانهاي كلاسيك مدرن ادبيات هلند است كه در سال 1980 منتشر شد. شهروز رشيد كتاب «داستان بعدي» او را به فارسي ترجمه كرد كه نشر قطره منتشر كرده است و مهشيد ميرمعزي هم «در محفل شاعران مرده» را به فارسي برگردانده كه نشر ثالث منتشر كرده است. نوتبوم، نويسنده و روزنامهنگار پركاري است و سفرهاي زيادي هم به نقاط مختلف جهان كرده. رمان «تشريفات» اثري فلسفي با حالوهواي اگزيستانسياليستي است. در تشريفات، سه دوره زندگي شخصيت اصلي داستان با نام ايني وينتروپ روايت شده است. دوره اول در سال 1963 كه قهرمان داستان 30ساله است، در اين دوره او با زني به اسم زيتا ازدواج ميكند و وقتي زنش او را ترك ميكند، اقدام به خودكشي ميكند. زندگي راحتي دارد و در عالم هنر آدم شناختهشدهاي است و براي روزنامهاي ستون طالعبيني مينويسد و دغدغه خاصي ندارد. در بخش ديگر رمان ايني با پدر و پسري روبهرو ميشود كه در انزوا به سر ميبرند و با هم ارتباطي ندارند و همديگر را نديدهاند. پدر آدمي مادي است و باورهاي مذهبي ندارد در حالي كه پسرش به آيينهاي ژاپني گرايش پيدا ميكند اما حاضر نيست به ژاپن برود چون گمان ميكند ژاپن مدرن از آن اصالت افتاده است. ايني البته سعي دارد در اين ميانه ناظر بيطرف باشد و در زندگي آنها دخالت كند و همسن مبناي پذيرش آنهاست كه او را به زندگي خود راه ميدهند. «اين ويژگي زمان است كه پس از گذشتن، به شكل كلافي در همگوريده، يا مادهاي جامد و يكپارچه، يا غذايي كه هميشه فقط يك بو و يك طعم از آن احساس ميشود به نظر ميرسد.» ايني وينتروپ از جزميت بيزار است. از هرگونه دكترين فكري و عقيدتي كه رنگوبويي از ايدئولوژي بدهد رويگردان است. «داستان بعدي» رماني است درباره يك معلم زبانهاي مرده باستاني كه به نويسندگي روي آورده. او در زندگي تجربهاي عجيب دارد و هرروز كه از خواب بر ميخيزد، خود را در شهري ديگر مييابد. رمان با زباني شاعرانه هم از رويكردي انتزاعي برخوردار است و به روايتي دلنشين ميپردازد. اين رمان براي كساني است كه مطالعاتي در باب فلسفه دارند يا در موضوعات علمي و آثار كلاسيك جذابيتهاي ويژهاي دارد. انگار سقراط به هلند رفته. داستان از آنجا شروع ميشود كه شخصيت اصلي داستان صبح هنگام از خواب برميخيزد و خود را در اتاق هتلي در شهر ليسبون پرتغال مييابد و اين در حالي است كه شب گذشته در اتاق منزلش در آمستردام هلند به خواب رفته بود. اما اتاق اين هتل چندان هم براي وي ناآشنا نيست زيرا بيست سال پيش مدتي در همين هتل اقامت كرده بود. او كه ابتدا خود را مرده ميپندارد خاطرات دو عشق شورانگيزش زنده ميشود. اولي عشقش به معلم زيستشناسياش كه عشقي زميني است و دومي عشق معلم و شاگردي، اما در دومي جاي معلم و شاگرد عوض شده و عشق معلم به شاگردش تنها در سطح پيوندي عاطفي و روحاني ميماند.