سياستنامه| در سالهاي اخير برخي اسناد و نوشتهها از برخي گفتارها و اقدامات شهيد سيد مجتبي نواب صفوي منتشر شده كه ضرورت بازنگري و تحقيق دوباره در كردار سياسي او را ايجاب ميكند. به مناسبت سالگرد شهادت نواب، همين امر را دستمايه تحقيق قرار داديم و به اين پرسش اساسي پرداختيم كه آيا ميتوان براي زندگي سياسي نواب دورههايي را در نظر گرفت يا خير؟ آيا تغييري در ديدگاههاي او پيدا شد يا نه؟ مجيد تفرشي از محققان و سندپژوهان تاريخ معاصر معتقد است كه تغيير در حال شكلگيري بود كه ناشي از اشتغال نواب در كار سياست بود. محمد مهدي عبدخدايي از همرزمان و همفكران نواب كه از نزديك او را ميشناخت، منكر اين تغيير است. در صفحه پيش رو ديدگاهها و استدلالهاي هر يك از اين صاحبنظران را ميخوانيد با اين توضيح كه هيچ اظهارنظري درباره تاريخ، حرف نهايي نيست و نسلهاي آينده هر يك با توجه به نگرشها و ديدگاههاي خود به بازخواني تاريخ ميپردازند. از اين رو روزنامه «اعتماد» به جهت بالا بردن آگاهي خوانندگان خودش هر دو جريان و تفكر را در اينجا آورده و قضاوت را به خوانندگان خود واگذار ميكند
عاطفه شمس/ تنها بازمانده نسل نخست فداييان اسلام، نواب صفوي را نخستينبار وقتي ديده بود كه فقط 10 سال داشت، زماني كه نواب صفوي پس از مجروح كردن احمد كسروي به مشهد و به منزل آنها پناه برده بود. 15 ساله بود كه براي كار كردن به تهران آمد و به خاطر تعلق خاطري كه به نواب صفوي پيدا كرده بود مريد او شد و به عضويت فداييان اسلام درآمد. ميگويد زماني كه رزمآرا ترور شد در بازار ناصرخسرو صابون فروشي ميكرده است اما طولي نميكشد كه خود او در بيستوپنجم بهمن ۱۳۳۰ اقدام به ترور نافرجام دكتر فاطمي، وزير خارجه دولت مصدق ميكند. عبد خدايي پس از گذشت 60 سال از اين واقعه گفته خوشحال است كه دكتر فاطمي در آن حادثه كشته نشد بلكه ماند و با عزت مرد.
روايتي وجود دارد كه شهيد نواب صفوي زماني كه در زندان بودند تغيير عقيده پيدا ميكنند.
من اين مطلب را كاملا رد ميكنم چه تغييري كردند.
گفته شده است كه ايشان در نامهيي به آيتالله كاشاني ميگويند كه اگر آزاد شوند با ايشان و دولت وقت يعني دولت دكتر مصدق همكاري خواهند كرد. شما تا چه حد اين روايت را درست ميدانيد؟
مرحوم نواب صفوي يك نامه در زندان قصر نوشته است در خرداد سال 1332 و آن هم متعلق به زماني بود كه مرحوم آيتالله كاشاني با دكتر مصدق همكاري نميكرد. علت اين نامه هم دو ملاقات بين شهيد سيد عبدالحسين واحدي و دكتر فاطمي بود كه در ماشين وزارت خارجه انجام گرفت. آقاي وزير خارجه دكتر مصدق از فداييان ميخواهد كمك كنند حكومت دكتر مصدق باقي بماند و ايشان بشود نخست وزير و دكتر مصدق بشود رهبر، نه اينكه جاي شاه را بگيرد بلكه رهبر جبهه ملي شود چون دكتر مصدق قسم خورده بود كه به سلطنت وفادار باشد. اين حرفها را بيطرفانه ميگويم. دليل يكي از ملاقاتها جلوگيري از اعدام نصرتالله قمي بود، نصرتالله قمي كسي بود كه دكتر زنگنه، وزير فرهنگ رزم آرا را جلوي دانشگاه كشته بود و در دادگاه جنايي محكوم به اعدام شده بود. اين عمل در هجدهم اسفند سال 1329 انجام گرفته بود. ايشان در زندان كاخ بود، درخواست ميكند و نزد نواب صفوي ميرود. وقتي نزد نواب صفوي ميرود دادگاه او را محكوم به اعدام ميكند و بعدها نيز اعدام ميشود. پيش از اين مرحوم نواب صفوي نامهيي به دكتر مصدق مينويسد كه كاري كنند كه آقاي نصرتالله قمي اعدام نشود. در رابطه با اين جريان نامه را سيد عبدالحسين واحدي به وسيله دكتر فاطمي به دكتر مصدق ميرساند. در اين ملاقاتها قول ميدهند كه اگر دكتر فاطمي نخست وزير بشود حكومت اسلامي اعلام كنند. شهيد نواب صفوي نامهيي در چند خط به دكتر مصدق مينويسد كه اگر شما از مواضعتان برگرديد و قول بدهيد كه احكام اسلام را اجرا كنيد ما با همه توان براي حكومت اسلامي آمادهايم. نامهيي را كه ميگويند از زندان نوشته و تغيير مواضع داده اصلا اينطور نيست، اصل نامه هم موجود است.
در برخي منابع آمده است كه فداييان در نامهيي به شاه كه توسط عبدالحسين واحدي نوشته شده بود از مصدق به او شكايت ميكنند. محتواي اين نامه چه بود؟
اينطور نبود. آقاي واحدي يك نامه نوشت كه در نبرد ملت هم چاپ شده است با اين تيتر «محمدرضا شاه پهلوي بخواند و جواب گويد». هيچكس با اين لحن به شاه نامه نمينويسد. بعد ميگويد آيا راست است كه ميگويند شما فداييان اسلام و نواب صفوي را زنداني كردهايد يا نه. عين نامه در نبرد ملت الان هست ميتوانيد مراجعه كنيد و ببينيد كه اين نامه اولا شاه را تحقير كرده و به گونهيي خواسته است بگويد كه ميگويند شما اينها را زنداني كردهايد، علت هم دارد. در ارديبهشت ماه سال 1330 مرحوم نواب صفوي يك مصاحبه مخفيانه با خبرنگار آسوشيتدپرس يوسف مازندي دارد. ايشان در آن مصاحبه و در مخفيگاهشان دقيقا ميگويد كه قرار بود برادران من آزاد شوند. در آن زمان تقريبا 30 نفر از فداييان دستگير شده بودند. ميگويد قرار بود برادران مرا به قيد كفيل آزاد كنند. كفيلشان هم آقاي محمدحسن شمشيري صاحب چلوكبابي شمشيري بود. وقتي ايشان به دادگستري مراجعه كرده بود در آخرين لحظات گفته بودند كه به سفارش خصوصي دربار اينها را زنداني كردهاند. مرحوم واحدي نامهيي به شاه نوشته كه آيا شما اينها را زنداني كردهايد يا دولت زنداني كرده است، جواب بدهيد. با تيتر «محمدرضاشاه پهلوي بخواند و جواب دهد». اينطور كه نامه به شاه نمينويسند. ميدانيد كه آن زمان افراد با چه لحن و القابي براي شاه نامه مينوشتند.
بهرام شاهرخ كه بود؟ شما چه اطلاعاتي راجع به اين شخص داريد؟
آقاي بهرام شاهرخ را سال 1331 در زندان ديدم. او گوينده راديو برلن بود و دين زرتشتي داشت. وقتي كه جنگ دوم جهاني پيش آمد و متفقين پيروز شدند بهرام شاهرخ به ايران آمد و به دربار نزديك شد. بعضيها او را متهم ميكردند كه گوينده بخش فارسي راديو برلن با انگليسيها سر و سري داشته است. بهرام شاهرخ در سال 1329 مخفيانه درخواست ملاقات با نواب صفوي را ميكند. آنجا ايشان مسلمان شدند. بعد وقتي ثريا همسر شاه ميشود ايشان به دربار دعوت ميشود و روزنامهها عكس او را چاپ ميكنند كه با همسر شاه ميرقصد. مرحوم نواب مقالهيي مينويسد با عنوان عروس هزار داماد. كسي كه همه جا ميرود كارهاي خلاف شرع انجام ميدهد و ادعا ميكند كه مسلمان است. اين بهرام شاهرخ است كه زرتشتي هم بوده است. حتما اطلاع داريد كه زمان پهلوي اول، رضا خان دستور داده بود هر زرتشتي كه بخواهد با شاه ملاقات داشته باشد نياز به گرفتن وقت قبلي ندارد. حتما ميدانيد كه زمينهاي تهرانپارس را هم رضاخان به زرتشتيها هديه كرده بود. در زمان رضاخان عدهيي زرتشتي از هندوستان ميآيند با رضاخان ملاقات ميكنند و رضاخان تقريبا از كساني بوده كه تمايل زيادي به زرتشتيها داشته است.
گفته ميشود كه ايشان همزمان كه با خارج از كشور در ارتباط بوده با برخي از نيروهاي مياني فداييان اسلام نيز ارتباطاتي داشته است.
اينكه ميگويند بهرام شاهرخ با فداييان اسلام ارتباط داشته است اصلا درست نيست و ايشان هيچ ارتباطي با فداييان و نواب صفوي نداشته است. از آن روزي كه من نواب صفوي و واحديها را شناختم يعني از اوايل 1330 البته من نخستينبار نواب را اوايل سال 1324 در منزلمان ديدم، هيچ ارتباطي بين بهرام شاهرخ و نواب صفوي وجود نداشت.
اختلافات شهيد نواب صفوي و آيتالله كاشاني بيشتر بر سر چه مسائلي بود؟
مرحوم آيتالله كاشاني يك استعمار ستيز بود و سمبل استعمار ستيزي به حساب ميآمد فلذا همه ناراحتيها را از استعمار ميدانست. به همين جهت معتقد بود بايد ابتدا استعمار از كشور بيرون رانده شود بعد كاري صورت گيرد. مرحوم نواب صفوي آرمانگرا بود، ميگفت قبل از هر كاري بايد حكومت اسلامي تشكيل دهيم. به همين جهت در جريان معدوم كردن رزمآرا اشكال نواب صفوي هم اين بود كه ميگفت بايد اجراي حكومت اسلامي شود و دكتر مصدق بايد حكومت اسلامي اعلام كند. لذا آيتالله طالقاني كه من فكر ميكنم از او صادقتر كسي را نداريم كه هم از مصدق حرف بزند هم از آيتالله كاشاني، چهاردهم اسفند سال 1357 در احمد آباد و بر سر قبر مصدق اينگونه گفت كه آنها يعني فداييان اسلام يك اقدام انقلابي كردند، وكلاي مردم به مجلس رفتند. منظور ايشان هم انتخابات دوره شانزدهم بود. دومين انقلاب را انجام دادند نفت ملي شد، منظور ايشان هم كشته شدن رزمآراست. بين فداييان و دكتر مصدق اختلاف افتاد، من خواستم واسطه شوم و اختلاف را از بين ببرم به همين خاطر براي ديدن نواب صفوي به زندان قصر رفتم. نواب صفوي گفت احكام اسلامي را اجرا كنند يا برادرانم را آزاد كنند ما سكوت ميكنيم، اما جبهه ملي قول بدهد كه حكومت اسلامي اعلام كند. نزد دكتر مصدق رفتم، ايشان در جواب گفت من آخرين دولت نخواهم بود، آقايان درخواست حكومت اسلاميشان را بگذارند براي دولتهاي بعد. لذا وقتي بين دكتر مصدق و اعضاي جبهه ملي مثل بقايي، مكي و حائريزاده اختلاف افتاد فورا نواب صفوي را آزاد كردند. نواب صفوي در بهمن ماه 1331 آزاد شد.
آيتالله كاشاني در دستگيري شهيد نواب صفوي چه نقشي داشتند؟
آيتالله كاشاني نقشي نداشتند. حتي ايشان با دستگيري فداييان اسلام با اميرعلايي وزير كشور دولت مصدق آن زمان كه وزير حسين علاء بوده برخورد ميكند و ميگويد كه چرا اينها را زنداني كردهايد. بعضيها معتقدند آيتالله كاشاني عصباني ميشود و توي گوش وزير كشور ميزند، البته نميدانم اين گفته تا چه حد صادق است در آن شك دارم ولي آيتالله كاشاني اعتراض ميكند اما بعدها كه مرحوم آيتالله كاشاني و مرحوم دكتر مصدق با هم بودند آيتالله كاشاني معتقد بودند اول بايد نفت ملي شود بعد آرمانهاي اينها اجرا شود چون مرحوم آيتالله كاشاني يك قانونگراي مشروطهخواه استعمارستيز و دكتر مصدق هم يك استعمارستيز لاييك بوده است، شهيد نواب صفوي يك آرمانگراي اسلامي بود و اينها از نظر تفكر تفاوت ميكنند. لذا اين تفاوت تفكر بعد از روي كار آمدن دكتر مصدق بيشتر نمايان ميشود. دكتر مصدق در ارديبهشت ماه سال 1330 با پيشنهاد آقاي امامي نخست وزير ميشود. آقاي امامي كه ميگفتند وكيل دربار است در مجلس دوره شانزدهم پيشنهاد ميكند كه دكتر مصدق نخست وزير شود. حتي دكتر مصدق اعتماد نداشته است به اينكه دوره وكالتش تمام شود و ميگويد با حفظ سمت وكالت،
نخست وزيري را ميپذيرد در حالي كه آن زمان دوره وكالت دو سال بوده است. من دقيق مسائل را يادم است به همين جهت ميگويم من تاريخ معاصر را خوب ميدانم.
وقتي نواب صفوي اعدام شدند شما كجا بوديد؟
من در تبريز مخفي شده بودم. من با نواب صفوي چند شب در منزل آيتالله طالقاني مخفي بوديم. علت مخفي شدنمان مساله پيمان نظامي بغداد يا سنتو بود. حسين علاء، نخست وزير وقت به بغداد ميرفت تا به عنوان سياستمدار با جلال بايار، رييسجمهور تركيه و وزارت خارجه مك ميلان، نخستوزير محافظهكار انگلستان و بهطور كلي با تركيه، پاكستان، عراق، انگلستان و امريكا پيماني را منعقد كنند تا پيمان اروپاي غربي يا پيمان ناتو را به پيمان سنتو متصل سازند. به همين جهت فداييان عليه آن اقدام و علاء را ترور كردند كه نافرجام ماند. از آن پنج نفري كه مخفي شديم من فقط ماندم. ما پنج شب منزل آيتالله طالقاني بوديم، شب ششم مرحوم نواب صفوي از ما جدا شد و به مكان ديگري رفت. قرار شد فردا شب من و خليل طهماسبي به ايشان ملحق شويم. فرداشب كه ما رفتيم تا به ايشان ملحق شويم او را دستگير كردند و من هشت ماه فراري بودم و در تبريز مخفي شده بودم. بعد از هشت ماه به تهران آمدم و دستگير شدم و با گروه دوم فداييان اسلام كه 10 نفر بوديم محاكمه شدم. من نوه عمه رييس بدوي دادگاه ارتش بودم، او به من چهار سال زندان داد به هشت نفر سه سال و يك نفر را هم تبرئه كرد. رييس دادگاه تجديدنظر ما سرگرد والي بود چون آيتالله بروجردي خاطره بدي از اعدام نواب صفوي داشت پيغام داده بود دلم نميخواهد دوباره اينها محكوم شوند. لذا 9 نفر را تبرئه كرد اما حكم مرا از چهار سال به هشت سال تبديل كرد و من از سال 35 تا 43 زندان بودم.
دليل تفاوت حكم شما با بقيه اعضاي گروه چه بود؟
براي اينكه من جزو گروه پنج نفري نواب صفوي بودم. به علاوه بازجوي من سرلشكر كيهان خديو بود. از من سوال كرد كه شما در جريان پيمان بغداد و كشته شدن علاء جزو تصميمگيرها بوديد؟ معمول اين بود كه افراد انكار ميكردند من هم انكار كردم. گفت اگر نواب صفوي را بياوريم و ايشان بگويد شما هم بودهايد حرفي داريد؟ من در عالم نوجواني يا جوانيام فكر ميكردم اينها نواب صفوي را نكشتهاند. گفتم مگر ميشود، گفت من ميآورم. فردا مرا آوردند و خط مرحوم نواب صفوي را به من نشان دادند. ايشان نوشته بودند اين آقايان حضور داشتهاند؛ سيد عبدالحسين واحدي، سيد محمد واحدي، خليل طهماسبي و عبدخدايي. گفت اين را چه ميگويي؟ من خط شهيد نواب صفوي را كه ديدم كاملا به خاطر دارم در بازجويي نوشتم من نواب صفوي را دروغگو نميدانم و ايشان راستگو است. كيهان خديو به من گفت از اول اعتراف ميكردي قبل از اينكه آزارت بدهند. با خودم گفتم 50 سال ديگر پروندهها را نگاه ميكنند و ميگويند يك علاقهمند نواب صفوي تا به خطر افتاد او را انكار كرد. به بازجو گفتم نخواستم اين كار را بكنم. به همين جهت در دادگاه، هم از خودم و هم از نواب صفوي دفاع كردم و در نهايت حكمم از چهار سال به هشت سال تبديل شد و آن 9 نفر ديگر تبرئه شدند. از آن 9 نفر يك نفر به نام حسن سليماني الان زنده است، 90 سال دارد و در كاشان زندگي ميكند.
شهيد عراقي در كتاب خاطرات خود ميگويد زماني كه شما دكتر فاطمي را ترور كرديد نواب صفوي در زندان بوده و از اين ماجرا اطلاعي نداشته و در واقع دستور ترور را واحدي صادر كرده است.
شهيد عراقي در جريان نبود چون اگر همه ميفهميدند كه نميشد كاري انجام داد. من خودم در زندان قصر به ملاقات نواب صفوي رفتم آن زمان 15 سال داشتم. نواب به من گفت به شما ماموريتي داده ميشود انشاءالله درست انجام دهيد. در بهمن سال 1331 وقتي نواب صفوي آزاد شد فرداي روز آزادياش به ديدن من آمد. نواب صفوي براي من دسته گلي آورد كه كارت آن دسته گل در حال حاضر در سازمان اسناد انقلاب اسلامي موجود است. روي اين كارت نوشته كه گل دوستان، گل بوستان اسلام به عزيزم محمدمهدي عبدخدايي تقديم ميشود و وقتي هم كه من از زندان آزاد شدم، فرداي آن روز نواب صفوي به ديدن من آمد عكس آن هم موجود است كه من وسط نشستهام و نواب صفوي و عبدالحسين واحدي دو طرف من ايستادهاند. اگر نواب صفوي اطلاع نداشت كه اين جريانات پيش نميآمد. خود مرحوم مهدي عراقي هم كه احترام زيادي برايش قايل هستم به ملاقات من آمد. مهدي عراقي در يك دوره به همراه اكبر پوراستاد، حاج ابوالقاسم رفيعي، مشيري كه مجموعا هشت نفر بودند از فداييان اسلام بيرون رفته بودند بنابراين در جريان اين قضيه نبود.
فكر ميكنيد نكتهيي باقي مانده است كه بايد گفته شود؟
متاسفانه طرفداران جبهه ملي با شهيد نواب صفوي شديدا مخالف هستند و دلشان نميخواهد نواب صفوي مطرح شود و نميخواهند از اختلافات بروز يافته صحبت كنند. من همچنان معتقدم آقاي دكتر مصدق خائن نبود، وابسته نبود اما اشتباهكار بود. آن هم بر اساس مفاهيمي بود كه به واسطه شاهزاده بودن در مغز ايشان شكل گرفته بود كه البته اينها بحث مفصلي است و نياز است در فرصتي ديگر خود دكتر مصدق هم مقطع به مقطع بررسي شود.