تغيير را خواهيم پذيرفت
مهرداد احمدي شيخاني
چند شب پيش بين برادرم و پسرم بحثي درگرفت. ماجرا برميگشت به جملهاي كه پسرم گفت كه «ما نسل سوختهايم.» برادرم اين را كه شنيد به تعجب پرسيد «اگر شما نسل سوختهايد پس ما چه نسلي هستيم؟» گفتوگويشان بالا گرفته بود و اين ميگفت كه ما وضعيتمان امروز اين است و آن ميگفت وضع ما آن روز اين بود كه خاطرهاي يادم افتاد و من هم وارد بحثشان شدم.
يادم افتاد تابستان سال 1365 بود، ايام برگزاري جام جهاني مكزيك. فينال مسابقات بين دو تيم آلمان و آرژانتين برگزار ميشد. بعد از كلي اين دست و آن دست كردن بالاخره تلويزيون اعلام كرد كه خيالتان راحت و برويد بخوابيد، چون بازي نه از تلويزيون و نه از راديو پخش نخواهد شد. عجز و التماس جوانهاي آن روزگار هم فايده نكرد و بازي پخش نشد كه نشد. ساعت مسابقه كه رسيد ما مانده بوديم كه چه كنيم؟ يادم ميآيد يك راديو قراضه داشتيم با موج كوتاه كه كل وسيله ارتباطيمان بود با جهان پيرامون. بازي به وقت مكزيك، ميشد نيمههاي شب خودمان. ما هم افتاديم به جان راديو كه بلكه يك جايي در اين دنيا، يك گوشهاي پيدا شود كه بازي را از طريق راديو گزارش كند. نميدانم بالاخره موج كوتاه كدام كشور آفريقايي را پيدا كرديم كه بازي را به زبان فرانسه گزارش ميكرد. ما هم چند جوان هيجان زده، گوش سپرديم به گزارشگري كه با يك لهجه غريب، با زباني كه مثل قُلقُل كتري در هر كلمهاش كلي حرف «ق» وجود داشت، اسامي بازيكنان دو تيم را يك جوري ميگفت انگار دارند در ديگ ميجوشانندشان و اصطلاحاتي براي هر اتفاق درون زمين به كار ميبرد كه اصلا به گوشمان نخورده بود و ما بايد با حدس و گمان ميفهميديم اين كلمهاي كه به كار رفته يعني كرنر يا مثلا آفسايد. اين وسط اما ما چه حظي ميبرديم از شنيدن گزارش مستقيم بازي و اينكه حتما جزو معدود افرادي بوديم در كشور كه ميتوانستيم با هزار بدبختي از نتيجه بازي، همزمان با خبر شويم. تنها مشكل كه اين وسط نتوانستيم با آن كنار بياييم و هيچ چارهاي هم برايش نداشتيم، قطع شدن هر پنج دقيقه يكبار گزارش بازي و پخش آگهي به يك زبان عجيب و غريب و ناآشنا بود. آخر بازي بود كه تازه فهميديم يكي از گلهاي بازي در زمان پخش همين آگهيها زده شده و ما اصلا متوجه نشديم.
فقط اين خاطره نبود كه به يادم آمد. هم من و هم شما نيز حتما از اين دست خاطرات زياد داريد. يادتان ميآيد يك دورهاي قرار شد به خاطر بعضي ملاحظات، اصلا مسابقات كشتي از تلويزيون پخش نشود؟ يا بعد كه كلي به اين تصميم اعتراض شد كه كشتي ورزش ملي كشور ما است، تصميم آن شد كه موقع گزارش مسابقات كشتي، تصوير گزارشگر را نشان دهند و در يك دايره كوچك آن بالاي تصوير كه از دور نشان ميداد دو تا مورچه با هم گلاويز شدهاند، كشتي را نشان دهند؟ يا چرا داستان را بپيچانيم، اين ماجراي ممنوعيت استفاده از دستگاه ويديو را كه از بس گفته شده، هر كسي كه حتي ويديو هم نديده باشد ديگر ميداند. يادتان هست كه ويديو ممنوع بود؟ و يادتان هست كه ملت ويديو را در پتو ميپيچاندند و اين ور و آن ور ميبردند؟ اينها خاطرات نسلي است كه اگر نسل امروز به خودش ميگويد «نسل سوخته» بايد براي آن نسل يك اسمي پيدا كرد كه با مسمي باشد، شايد مثلا «نسل جزغاله».
به عقب كه برميگردم ميبينم كه عجيب همهچيز تغيير كرده و با همه مخالفتها و هشدارها و ايستادگيها، چنان همهچيز زير و زبر شده كه انگار امروز هيچ ربطي به آن روزها ندارد. نه پوشش، نه رفتار، نه روابط، هيچ چيز. اين البته قسمتي برميگردد به اينكه جهان به سرعت و بسيار شگفتانگيز در اين 30 سال تغيير يافته، ولي همه داستان اين نيست. يك وقت جهان تغيير ميكند و تو هم به ناچار چه بخواهي و چه نخواهي تغيير ميكني و چارهاي براي اين تغيير و پذيرش آنچه رخ داده نداري. يك وقت هم، خودت با همه توان سعي ميكني تغيير ايجاد كني و حتي اگر نه خودت كه براي فرزندانت زمينه تغيير فراهم كني. يادم ميآيد آن سالها، يكي از دوستان جامعهشناسم حكايت ميكرد از محققي اروپايي كه براي يك پژوهش دانشگاهي به ايران آمده بود و ميگفت «اتفاقي كه در جامعه شما در حال وقوع است در هيچ جاي دنيا مشابه ندارد. شما جامعهاي هستيد كه با تمام توان سعي ميكنيد نسلي را تربيت كنيد كه مثل خودتان نباشد و براي اين كار هر هزينهاي را ميپردازيد. مثلا خودتان زبان خارجي نميدانيد ولي از زير سنگ هم شده پول جور ميكنيد كه فرزندتان برود زبان ياد بگيرد يا مثلا چيز زيادي از موسيقي نميدانيد ولي تلاش ميكنيد هر طور شده فرزندتان موسيقي ياد بگيرد و يك ساز را بنوازد و اينگونه داريد نسلي را به وجود ميآوريد كه مثل خودتان نيست و جور ديگري است».
تغيير كردهايم. بسيار تغيير كردهايم. هم جهانمان تغيير كرده، هم خودمان تغيير كرديم و هم بسيار دور شدهايم از آن چيزي كه بوديم. از پيچاندن دستگاه پخش ويديو رسيديم به اينكه پخش يك خبر در سايتي اينترنتي كاري را ميكند كه هيچ دستگاه نظارتي توان انجام آن را ندارد و هر تاييد و تكذيبي را بياثر ميكند. بخواهيم و نخواهيم همين است. جهان تغيير كرده. ما هم تغيير كرديم. تو هم عاقبت اين تغيير را خواهي پذيرفت.