چرا ترامپ به كاخ سفيد رسيد؟
اگر اينچنين است پس شايد روند آينده سياست خارجي امريكا، بازگشت به نيمكره غربي و گذران زندگي با همسايگان شمالي و جنوبي خود باشد. انزواگرايي (ويلسونيزم) ميتواند با نظرات ترامپ بيشتر همخواني داشته باشد. در اين صورت با درخواست بخشي از مردم كاليفرنيا براي جدا شدن از ايالات متحده (كالگزيت) چه ميكند؟ ادعاي تاريخي مكزيك بر بخشي از جنوب ايالات متحده چه خواهد شد؟
مفهوم چهارم انرژي است. روند حاكم بر اين بخش از زندگي بشري بايد بيشتر مورد بحث قرار گيرد. واقعيت آن است كه بهطور كلي ميتوان انرژيها را در دو دسته تجديدپذير و تجديدناپذير جاي داد. مصرف يا نگاهداري انرژيهاي تجديدناپذير باعث توليد گازهاي گلخانهاي، آلودگي محيط زيست و افزايش دماي كره زمين ميشود. اما براي شخصيتي مانند ترامپ، يكي از تناقضهاي خود را مينماياند: اگر انرژيهاي پاك مانند انرژي خورشيدي، باد، و زيستتوده را مورد استفاده قرار دهيم و از انرژيهاي فسيلي فاصله بگيريم، حجم اين انرژيها در امريكا اكنون بيشتر از 5 درصد كل انرژي مصرفي نيست و بنابراين آن دسته از رايدهندگان كه به اميد دو برابر شدن رشد اقتصادي امريكا به او راي دادند، چگونه شغل جديد پيدا كنند؟ از طرف ديگر نفت و گاز و زغالسنگ همچنان حدود 90 درصد از انرژيهاي مورد استفاده در امريكا را تشكيل ميدهند. به خصوص كه استفاده از نفت و گاز حاصل از شكست هيدروليكي و چاههاي افقي ميتواند مشاغل جديدي را ايجاد كند. روند تحولات در بخش انرژي در امريكا به سمت اولويت دادن به انرژيهاي فسيلي بر انرژيهاي تجديدپذير باز خواهد گشت. اين روند با خاستگاه ترامپ و نزديكي وي با غولهاي انرژي امريكا كه در سالهاي حاكميت دموكراتها با محدوديتهاي متعدد روبهرو بودند، تطابق دارد. بعيد نيست وزير كشور از صاحبان شركتهاي نفتي انتخاب شود تا پروژههايي همچون خط لوله كي استون زودتر از ميان مناطق مربوط به حيات وحش بگذرد.
مفهوم پنجم نظاميگرايي (ميليتاريزم) است. روندي كه در اين بخش تصور ميشود، توجه مجدد به اين بخش از صنعت و سازمان در امريكاست. گرچه در سالهاي اخير نيروهاي امريكايي در نقاطي از جهان مانند عراق و سوريه گهگاه خودي نشان ميدادند، اما سياست غالب بر رفتار اوباما نشان ميداد كه او اهل جنگيدن نيست. او اهل اضافه كردن يك جنگ ديگر و افزايش هزينههاي نظامي امريكا نبود و حتي در برابر فشارهاي خانم كلينتون در دوره اول رياستجمهوري خويش مقاومت كرد. اكنون به نظر ميرسد دوره شكوفايي صنايع نظامي امريكاست. در عين حال ترامپ بر ديگر كشورهاي ناتو فشار وارد خواهد كرد تا سهميه خود را از بودجه اين سازمان بزرگ نظامي بپردازند. تلاش براي تحقيق و توسعه و پس از آن ساخت سلاحهاي پيچيده مناسب براي جنگهاي آينده در ميان شركتهاي بزرگ امريكايي شروع شده است. اينچنين بنگاههاي بزرگ توليدكننده اسلحه و ادوات مربوط به آن در واشنگتن گوش شنوايي خواهند يافت و كشورهايي كه نيازمند چنين تسليحاتي هستند، رايزني خود را براي دريافت اقلام نظامي و كمكهاي آموزشي افزايش خواهند داد. يعني در خليج فارس كشورهاي عربي واردات بيشتري از سلاح خواهند داشت. مفهوم پنجم واقعگرايي است. روند عكسالعمل بازيگران بينالمللي و منطقهاي در نقاط مختلف جهان حاكي از اين است كه كم و بيش به انتخاب مردم امريكا گردن نهادند و با ارسال تبريك يا اقدام به مكالمه با ترامپ براي آينده روابط خود با اين كشور بزرگ جايي را دست و پا كردند. در مجموع، مخالفت با ترامپ در داخل امريكا فراتر از تصور بود و مخالفت با وي در خارج از امريكا كمتر. اين نشاندهنده آن است كه در جهان بدون نظم و پر هرج و مرج، همه كشورها به دنبال آن هستند كه منافع خود را حفظ كنند. اين پديده جديدي نيست و ژاپنيها كه به وقتشناسي و دورانديشي شهرهاند، نخستين ملاقات را با رييسجمهور جديد امريكا خواهند داشت. نتيجه آنكه از ميان اين مفاهيم آنچه براي جهان مهمتر است، «انرژي» و «اسلحه» است. به اين دليل بر اين دو تاكيد ميكنم كه كشورهايي (مانند عربستان سعودي) كه داراي انرژي فسيلي بيشتر در جهان هستند، از اين رهگذر به منابع مالي بيشتر دست مييابند. طبيعي است كه سريعتر به هيات حاكمه امريكا نزديك شوند. و آنها كه نياز به اسلحه بيشتر و كمكهاي نظامي دارند (مانند اسراييل)، هماكنون در حال افزايش نفوذ و فشار خود (لابيزم) به تصميمگيران جديد در واشنگتن هستند.