قانون زرين اخلاق
سيد علي ميرفتاح
عيب مي جمله بگفتي هنرش نيز بگو و بالعكس. من هم از محاسن شبكههاي اجتماعي مينويسم و از هم از معايبش. اگر بتوانيم حد معقول و ميانهاي پيدا كنيم عالي ميشود، اما معمولا نميشود. از آنجايي كه فضاي تلگرام با طنز و طيبت آميخته است بهتر از هر وسيله ديگري ميتواند بلاهت را هايلايت كند. در سنهاي تئاتر و سيركهاي بزرگ ديدهايد كه چطور اسپاتلايت روشن ميكنند و روي سوژههايشان مياندازند؟ در جامعه هم تلگرام با حماقت و خطا همين كار را ميكند. يك بختبرگشتهاي يك خطاي بلاهتبار مرتكب ميشود و بقيه رويش نور مياندازند و به ستوهش ميآورند. اين نور چنان قوي و قابل رويت است كه نميشود از زيرش دررفت يا خود را به كوچه عليچپ زد و به روي خود نياورد. طنزپردازان قديم هم همين كار را ميكردند. شعر ميسرودند، حكايت سرميانداختند، داستان مينوشتند كه نشان دهند حاكمان و رعايا چه حماقتهايي مرتكب ميشوند. اما قديم ملاحظه حق و حقوق اشخاص را هم ميكردند. اگر ميخواستند جوك درست كنند با يك آدم مجهولالهويه جوك درست ميكردند كه به كسي برنخورد. اگر ميخواستند مرام و روش و شيوهاي را دست بيندازند منغيرمستقيم اين كار را ميكردند كه كسي آزردهخاطر نشود. مثال ميزدند، تاريخ ميگفتند، قصه ميساختند كه به واسطهاش هم پيامشان را منتقل كرده باشند هم محض عبرت سايرين گفته باشند كه حماقت شاخ و دم ندارد و هركسي اين كار را بكند، عاقبتش ميشود اين... هم سعدي و هم مولانا عبيد، استاد اين بودند كه به در بگويند تا ديوار بشنود. با مهارت و استادي حرف را به ميان ميانداختند تا ضميرش را پيدا كند. در واقع طوري حرف ميزدند كه ضمير مرجعش را پيدا كند و حرف، سر موضع اصلياش قرار بگيرد. اما امروز كنايه و تلميح و اشاره كنار رفتهاند و ما مستقيم حرف ميزنيم و مستقيم جوك ميسازيم و مستقيم طعنه ميزنيم و مستقيم زخم ميزنيم. هيچ ملاحظهاي دركار نيست. يكباره به يك بندهخدايي حمله ميبريم و از هستي ساقطش ميكنيم. حتي مهلت نفس كشيدن به او نميدهيم. خدا نكند بيچارهاي نامآشنا گافي بدهد و اشتباهي مرتكب شود. آنقدر طعنهبارانش ميكنيم و آنقدر دستش مياندازيم كه از خجالت آب شود و در زمين فرو رود. نه ملاحظه اخلاق، نه ملاحظه خانواده، نه ملاحظه شغل... هيچ. اينطور با آبروي مردم بازي كردن آخر و عاقبت خوشي ندارد به خدا. گيرم كه فلان شخص خطاي محرز كرده و گافي زشت و زننده داده. به قول ويكتور هوگو، درست است كه ژانوالژان گناهكار بود اما مستوجب اين عقوبت نبود. بابت يك عكس بيجا خوب است كه شماتت كنيم اما پدر صاحب بچه مردم را كه نبايد دربياوريم. اين بندگان خدا خانواده دارند، محله دارند، بچههايشان مدرسه ميروند، دانشگاه ميروند... بالاخره ملاحظه هم چيز خوبي است. حمله گازانبري از شش جهت كه نميشود كرد. گفت مهندس فلكي راه دير شش جهتي/ چنان ببست كه ره نيست زير دير مغاك. چند نفر به يك نفر؟ بله. بايد عقوبت كرد اما چقدر؟ اما تا كجا؟ درست است كه در شبكهها مجازي و در تلگرام دبير و سردبير و ناظمي بالاي سرمان نيست، اما خدا كه هست. آيا اگر اين اتفاق براي خودمان هم بيفتد همينطوري با نيش باز ميگوييم و ميخنديم؟ آنچه بر خود ميپسندي بر ديگران هم بپسند و آنچه نميپسندي نپسند. كيست كه گاف ندهد و پايش نلغزد. گناه و خطا مال همه است و اگر امروز اسم آقاي فلاني و بهماني بد رفته فردا ممكن است اسم من و شما بد در برود. كسي كه تضمين نداده ما خطا نميكنيم. اينطوري بازي كردن با آبروي مردم به خدا كار خوبي نيست. انتقاد كنيد، شوخي كنيد، طعنه بزنيد... بالاخره يكجايي بايد خود را كنترل كنيم كه بيش از اين به حق و حقوق ملت تجاوز نكنيم. من نه مبصرم و نه معلم اخلاق. من هم يكي مثل شما. فقط ميگويم خودمان را بگذاريم جاي اينها كه گاف دادهاند. شما نميدهيد؟ شما ندادهايد؟ به تعبير عيسي مسيح(ع) سنگ اول را كسي بزند خود بيگناه است. در محيطهاي مجازي هم اسپاتلايت را كسي روشن كند كه خود بيگناه است و هيچ حماقتي مرتكب نشده... بله. هركس خربزه ميخورد بايد پاي لرزش هم بنشيند. سلمنا. هركس گند ميزند و گاف ميدهد بايد پاي عقوبتش بنشيند. اما اين وسط قاضي كيست؟ حد و حدود عقوبت را چه كسي معلوم ميكند؟ روابط انساني و پيوندهاي عاطفي چه ميشود؟ اينجا و هزار جاي ديگر يك قانون طلايي بيشتر وجود ندارد. نيازي به جاجمنت نيست. همان قانون زرين كفايت ميكند. به تعبير سعدي «هرچه بر نفس خويش نپسندي/ نيز بر نفس ديگري مپسند.»