يكبار براي هميشه
عشق به دنياي نمايش و تئاتر، وجه مشترك نويسندگان قديمي جهان است. اگر به خاطرههاي زندگي نويسندگان مهم و قديمي نگاهي بيندازيم، اين علاقه به دنياي نمايش از روزگاري ميآيد كه سينما مثل امروز هنري قدرتمند و خلاق نبود و تصويرسازي و روايت داستان روي صحنه، ذهن خلاق نويسندگان جوان را بال و پر ميداد. نمونه عشق و علاقه به تئاتر هم در فهرست نويسندگان قديمي زياد است. اگر در ادبيات ايران محمود دولتآبادي را داريم كه در جواني براي ديدن تئاتر به تهران آمد، در ادبيات جهاني هم چهرهاي مانند ماريو بارگاس يوسا را داريم كه 9 نمايشنامه نوشته و سال گذشته هم در يكي از اين نمايشنامهها، «قصه طاعون»، بازي كرده. يوسا يكسال پس از اين اجرا در گفتوگويي كه به تازگي منتشر شده، درباره اين تجربه صحبت كرده و برخلاف تمام نقدهايي كه منتقدان براي بازيگري او نوشتند، اين اتفاق را هيجانانگيز و به يادماندني خوانده. يوسا در اين گفتوگو تعريف ميكند: «اين پيشنهاد كارگردان بود. براي من تجربه شگفتانگيزي بود. اگر در تمام زندگي مشغول داستاننويسي باشي، اينكه در طول يك ماه، دو ساعت در روز به شخصيت يكي از داستانهايت تبديل شوي، تجربه خارقالعادهاي است. ولي من بازيگر نيستم و فكر ميكنم منتقدان خيلي سخاوتمند و باهوش بودند. با آنها موافقم كه گفتند من بازيگر نيستم. من نويسنده هستم و براي تئاتر هم مينويسم. فقط رماننويس نيستم. تئاتر را خيلي خيلي دوست دارم.» يوسا در اين گفتوگو وعده داده كه بازهم نمايشنامه مينويسد، اما عشق و علاقه قديمي به تئاتر را ديگر با همين نمايشنامهنويسي دنبال ميكند و اينكه بازي در «قصهطاعون»، نخستين و آخرين تجربه بازيگري او است. اتفاقي كه براي نويسنده قديمي يكبار براي هميشه رخ داد تا نشانهاي باشد براي يك علاقهمندي خاص و ويژه.