مرجع شجاع
و انديشمند زمانشناس
مصطفی ایزدی
فعال سياسي
روزها ميگذرد و نسل اول انقلاب اسلامي، يكي پس از ديگري دنياي زودگذر را ترك ميكنند و به سوي ديدار يار ميشتابند. آيتاللههاي نسل اول، دانشمندان و انديشمندان نسل اول، پزشكان و مهندسان و دانشگاهيان و بازاريان و فرهنگيان و ساير شخصيتهاي ملي و انقلابي كه دست به دست هم داده و رژيم پهلوي را سرنگون كردند و نظام جديدي را بپا داشتند تا تغييرات عمدهاي در زندگي و رفتار مردم ايران پيدا شود. از دوراني كه چنين چهرههاي برجستهاي جوانان پرشور و انقلابي و به ستوه آمده از استبداد پهلويها را گرد خود فرا ميخواندند تا آموزههاي اسلامي و انقلابي خود را به جوانان منتقل و آنان را براي مبارزهاي سرنوشتساز آماده کنند، نزديك به چهل سال ميگذرد. آنان كه پناه و مرجع پاسخگويي به نيازهاي فكري نسل انقلابي بودند، در آن دوره، يعني دوران مبارزات ملت، مسووليت خود را به خوبي پيش ميبردند و در نهايت موفق شدند كه رژيم مستبدي را سرنگون سازند و ديكتاتورها را از حاكميت بر مردم دور سازند.
اينكه نظام جايگزين تا چه حد موفق شد به شعارهاي رهبران نهضت عمل كند، موضوع مهمي است كه بايد در جاي خود مورد بحث و بررسي قرار گيرد و ميزان نسبت عدم موفقيت اهداف انقلاب، به هريك از پيشكسوتان انقلاب كه بعد از انقلاب و در نظام جديد داراي مسووليتهاي بلندپايه بودند، مشخص شود.
يكي از شخصيتهاي مهم و تراز اول دوران مبارزه و از انقلابيون سرشناسي كه رهبري انقلاب اسلامي، امام خميني را در پيشبرد اهدافش براي سرنگوني نظام شاهنشاهي، ياري كرد و پس از پيروزي هم نقش مهمي در اداره جامعه داشت، حضرت آيتالله سيدعبدالكريم موسوياردبيلي بود. رحمتالله عليه.
***
پيرامون زندگي، افكار، مبارزات، مسووليتها و مرجعيت ديني مرحوم آيتاللهالعظمي موسوياردبيلي، سخنان فراواني وجود دارد كه در نوشتهها و كتابهاي پيشين نوشتهاند و در آينده خواهند نوشت، زيرا او شخصيت جامعي داشت كه به هر بُعدي از اين شخصيت نگاه كنيم، تصويري روشن و شفاف در مقابل ديدگانمان قرار ميگيرد.
اين مرد بزرگ و عالم وارسته، از نوجواني و در زماني كه حوزههاي علميه سراسر كشور مورد تهديد و تحت فشار نيروهاي وابسته به دربار پهلوي اول قرار گرفته بود، به توصيه و تشويق پدر بزرگوار خود براي تحصيل علوم اسلامي وارد حوزه علميه زادگاه خويش، مدرسه ملاابراهيم اردبيلي شد. او البته پيش از اين، برخي از كتب فارسي و مقدمات عربي را در مكتبخانه آموخته بود و لذا با دستي پر نسبت به سن خود كه 14 سال بيشتر نداشت، پاي در كلاسهاي درس معدود روحانيان گذاشت.
سيدعبدالكريم، از آن موقع همت بلند خود را صرف ياد گرفتن و ياد دادن كرد و خود را به جايگاهي رساند كه از نظر شيعه، بلندترين مقام مذهبي براي هدايت جامعه، يعني مرجعيت ديني مردم است. وصف اين تلاش بيش از 70 ساله، به اضافه فعاليت گسترده اجتماعي و سياسي و مديريتي اين آذري نكونام و بلندآوازه، توسط شاگردان و دوستداران او در مقالات و كتابها منعكس است. از جمله در جلد هشتم «گلشن ابرار» از انتشارات پژوهشكده باقرالعلوم قم و مقدمه كتاب «همپاي انقلاب» از انتشارات دانشگاه مفید قم كه مشروح خطبههاي بيش از 90 نماز جمعه تهران كه توسط وي برپا ميشد (فروردين 1359 تا شهريور 1368)، در آن آمده است، ميتوان با آيتاللهالعظمي موسوياردبيلي بيشتر آشنا شد.
***
در اين يادداشت كوتاه، به ياد آن مرحوم بعضي از ويژگيهاي پندآموز وي را يادآوري ميكنم كه اداي ديني، در مقام علمي و آموزههايي كه از او به ياد دارم، باشد.بنده بيش از 40 سال پيش و در جواني با حضرت آيتالله موسوياردبيلي آشنا شدهام، از زماني كه با يكي از فرزندانش در دانشكده فني دانشگاه تبريز آشنا و دوست شدم. بعضي وقتها كه به تهران ميآمدم، به حضورش ميرسيدم و از وي كه به جوانان بسيار احترام ميگذاشت، كسب رهنمود ميكردم.
آيتالله موسوي، براي من، شخصيت پرجذبهاي داشت. كلامش- كه با لهجه آذري آميخته بود- بر دل مينشست، به ويژه اينكه كم و بيش با طنز و لطيفه همراه بود و مخاطب را مجذوب خود ميكرد. اين نوع درسآموزي و بحث با مخاطب را، حتي در شش، هفت سال قبل كه به مناسبتي خدمتشان رسيدم، حفظ كرده بود، حتي با همسن و سالهاي خود كه از علماي بزرگ حوزه علميه قم بودند، از آوردن لبخند بر لبان آنان دريغ نميكرد.
روزي از سالهاي آخر عمر مرحوم آيتاللهالعظمي منتظري برای دیدن ایشان به روستاي خاوه در اطراف قم رفته بودم، در محل سكونت ايشان حضرت آيتالله موسوياردبيلي هم - كه براي ديدار با ايشان آمده بود- حضور داشت. گفتوگوي آن دو بزرگوار، خارج از درس و بحث علمي به قول معروف طلبگي بود؛ به اصطلاح عاميانه، گل ميگفتند، گل ميشنفتند. تصور كنيد يك آيتالله آذري لطيفهگو و يك آيتالله اصفهاني حاضر بهجواب آن هم با طنز و لطيفه، چه مجلس دو سهنفره شادي را ميگذراندند. براي من سخنان رد و بدل شده بين آن دو بزرگوار كه هر كدام بيش از 80 سال از عمر شريف و پربركتشان گذشته بود، بسيار دلنشين و خاطرهانگيز بود.
***
از اين خاطرهگويي كه بگذريم، به درد آشنايي او از جامعه ميرسيم. مرحوم آيتالله موسوياردبيلي، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در سخنان خود، مردم و مسوولان را به ایستادگی بر مواضع حق سفارش میکرد. او حتی دغدغه این را داشت که اهداف تشکیل نظام اسلامی در ایران، به فراموشی سپرده شود. او در همان سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب، نسبت به نادیده گرفتن قولهایی که در طول مبارزه به مردم داده میشد، هشدار میداد.
آیتالله موسویاردبیلی، در خطبه روز جمعه سوم تیرماه 67 در تهران گفتند: «مگر ما نمیگفتیم که یکی از اهداف انقلاب ما، برقراری عدالت اجتماعی در جامعه است؟ مگر ما نمیگفتیم که یکی از اهداف ما آزادی است؟ فراموش کردن این اهداف و اصول برای ما یک فاجعه است. ما انقلاب کردیم تا یک جامعه سالم داشته باشیم. آیا میتوان بدون حاکمیت قانون یک جامعه سالم داشت؟!... همان طور که قیافه انسانها با هم فرق دارد، سلیقه آنها نیز با یکدیگر تفاوت دارد. اگر جمعیت کشور ما 52 میلیون نفر باشد، 52 میلیون سلیقه در کشور ما وجود دارد. اگر قرار باشد به قوانین و مقررات کشور بی اعتنا باشیم و سلیقهای کار کنیم، کدام یک از سلیقههای موجود در کشور،اصل است و باید بر دیگران ترجیح داده شود؟ و...» (همپای انقلاب، به کوشش سید محمد باقر نجفی کازرونی، چاپ اول، ص 372)
این نگاه اصلاح طلبانه آیتالله العظمی موسویاردبیلی، باعث شد که در ردیف رهبران اصلاح جامعه ایستاد و از مراجع تقلید بزرگواری بود که شرایط مملکت را فاصلهدار با اهداف و برنامههای اولیه انقلاب اسلامی میدانست و کشور را نیازمند اندیشه اصلاحگرانه میدیدند. هر چند مخالفان اصلاحات، ادعا میکنند که حوزههای علمیه، از ادعاهای آنان حمایت میکنند، وجود شخصیت بزرگی چون حضرت آیتالله موسویاردبیلی که همیشه و همه جا از اصلاحطلبان و رهبران این جبهه مردمی و اسلامی حمایت میکرد، ادعای اصولگرایان و دلواپسان را بیمورد و بیاثر و باطل میکند. خداوند درجات عالی این دانشمند زمانشناس و مرجع شجاع را متعالی گرداند و توفیق ادامه راه او را به شاگردان و علاقهمندان او عنایت فرماید.