شهر و دیالکتیک سیلی
مسعود رياحي
در ایران، دستفروش را میتوان، در معنای نمادینش، نشانهای از اضطراب سیستم اقتصادی و مدیریت شهر دانست. اضطرابی که نتیجه واپسراندن مواد آزاردهنده به ناخودآگاه است، که حال، در شکلی دیگر و تبدیل شده در مقام یک فروشنده بیمکان و ضعیف، به صحنه آگاهی شهر بازگشت کرده است. هنگامی که اضطراب به سازمان شخصیت فشار وارد میکند، مکانیسمهای دفاعی، برای کاهش اضطراب، شروع به فعالیت میکنند. یکی از پرکاربردترین این مکانیسمها، مکانیسم دفاعی است که در نتیجه آن، مواد آزاردهنده به صورتی گزینشی، از حوزه آگاهی خارج میشوند و به ناخودآگاه رانده میشوند. پدیده دستفروشی را میتوان، محصول نیازها و خواستههای معیشتی قشرهایی دانست که سیستم مدیریت شهری و در مقامی بالاتر، دولت (قدرت)، آن را نادیده گرفته است. از آنجا که هرچیز که به ناخودآگاه واپسرانده شود، از بین نمیرود و به شکل دیگری و در موقعیتی دیگر، بر سازمان شخصیت (در اینجا سازمان و پیکره شهر) فشار وارد میکند. به تعبیری دیگر، دستفروش را میتوان نمادی برساخته از نادیده گرفتن بیکاری و فقر دانست. سیستم بیمار اقتصادیای که بیماریاش مدام، توسط مسوولین انکار و نادیده گرفته میشود. اتفاقی که در فومن افتاد، احتمالا در بیشتر نقاط کشور نیز افتاده، و در آینده نیز وقوع آن بسیار محتمل است، زیرا که این مواد آزاردهنده (دستفروشان) بر پیکره شهر فشار میآورند و شهرداری به سبب آنکه برنامهای برای مديریت و سازماندهی مناسب ندارد، در مقام یک مکانیسمدفاعی عمل میکند و قصد دارد تا این مواد را دوباره پسبراند تا در حوزه آگاهی و قابل رویت شهر نباشند. از سویی دیگر، رسانهای شدن اینگونه اتفاقات را به زبان روانکاوی میتوان ورود سریع مواد آزارندهای دانست که حال، به حوزه آگاهی عموم جامعه ورود کرده است، نه صرفا شهر. به این سبب است که مسوولین مربوطه و مقصر در آن، واکنشهایی رسانهای و عموما هیجانی از خود نشان میدهند(اخراج یا تعلیق و یا مجازات شدید خاطی). گویی این خاطره بد، به نوعی هنجارسازی نیازمند است. این هنجارسازی، با فرافکنی مسوولین مربوطه به خاطی، صورت میگیرد، تا به نوعی، به این خاطره، پایانی بسته، با نام «مجازات تقصیرکار» بدهد.در جهان فعلیای که در آن زیست میکنیم، صرفا آنچه اصطلاحا بهروی آنتن میرود، واقعیت و وجود پیدا میکند. اگر نگاهی به صفحات مجازی و شبکههای اجتماعی بیندازیم، شاهد واکنشهایی هستیم که عموما هیجانی و افراطیاند. این واکنشها هم از سوی مردم عادی است و هم افراد مشهور و محبوب. در گفتمان روانشناسی اجتماعی، واکنشهای افراطی افراد نسبت به عمل کردن به یک رفتار (معمولا نابهنجار)، برخاسته از شک و تردید آنان نسبت به عمل کردن به آن رفتار است. به تعبیری دیگر و با زبان روانکاوانه، رفتارهای افراطی نسبت به یک رفتار را میتوان نوعی مکانیسم دفاعی دانست، مکانیسم دفاعی واکنش وارونه. با استفاده از این مکانیسم، فرد احساس و نيت خود را به طور اغراقآميزي، برعكس آن چيزي كه بوده است، ابراز ميكند. در مورد این اتفاق با زبان روانکاوانه، میتوان استدلال كرد، در اینگونه موقعیتهای نمادین، که فردی در جایگاه قدرت، به فردی در جایگاه ضعف، سیلی میزند یا به نوعی قصد حذف او را دارد، وضعیتی رخ داده است که روزانه برای همه افراد رخ میدهد که گاه، در جایگاه ضعف باشند و گاه در جایگاه قدرت. حال میتوان استدلال كرد واکنش افراطی صاحبان قدرت به این اتفاق، ناشی از واکنش وارونهای است به این اتفاق، و از سویی دیگر نیز پرخاش افراد عموما در موضع ضعف نیز نوعی پرخاش به صاحبان قدرتی است که فرد نتوانسته آن را در موقعیتهای شخصیاش ابراز کند. لازم به توضیح است که این تحلیل، محدود به واکنشهای افراطی نسبت به یک رفتار یا اتفاق است و در موقعیتهایی که واکنشها متناسب با آن رفتار یا اتفاق است، مصداق کمتری دارد.در مجموع، در اینگونه اتفاقات پرشمار (درگیری ماموران شهرداری با دستفروشان)، شهرداری در نقش مکانیسمدفاعی ناپختهای ظاهر میشود که قصد سرکوبی و حذف مواد آزاردهنده را دارد، گویی شهر از دیدن فقر، تهیدستی و در مجموع، حقیقت پنهان دچار اضطراب شده است و نیاز دارد تا نیرویی این مواد را پس بزند. فقر و بیکاری توسط دولتها و دستگاههای اجرایی به ناخودآگاه شهر رانده شده است و حال در شکلی دیگر، به حوزه آگاهی ورود کرده است واپسرانی دستفروشی به ناخودآگاه شهر (تکرار عملی که در گذشته نیز اتفاق افتاده است)، میتوان حدس زد که بازگشت این نیروها در آیندهای نه چندان دور، در اشکال گوناگونی چون، تکدیگری، کارتنخوابی، بزهکاری
و... ظهور کند.