يلداي بيدروغ؛ يلداي با انصافها
ابراهيم عمران
هر ساله زمان فرا رسيدن شب خاص ايرانيان كه «يلدا» نام گرفته و با توجه به فناوريهاي موجود اين سالها، عدهاي از سر نيك خواهي و آموزشدهي، كمپين و هشتگهايي راه مياندازند تا وجه آموختن و يادگيري جدا از جنبه «اساطيري» هم، معنايي يابد.
يكي از خوانش شعر ميگويد كه جزء جدايي ناپذير اين شب است و بيآن شبي چنين معنا نخواهد داشت. ديگري از كمپين چند ورق كتاب خواندن داد سخن سر ميدهد؛ گروهي هم هديه كتاب را مطرح ميكنند و بههر حال همگان درپي آنند تا از اين رهگذر، دريچهاي براي هم افزايي فرهنگي باز كنند كه فينفسه كردار همه دوستداران اين شب و فرهنگ كهن ايراني، قابل ستايش و
تحسين است...
ولي با توجه به مشكلات و مصايب اجتماعي اين روزها، اي كاش گروهي هم پيدا شوند تا از كاهش «دروغ» و نبود «انصاف» بگويند و دعوت كنند از همگان تا در زندگي روزانه خويش اين دو گوهر كمياب را، بيشتر نشر و گسترش دهند. دو عنصري كه روزگاري دور، جزو شاخصههاي رفتارشناسي ما بود و در گستره گيتي آن زمانها، مختص خودمان كه حاليه، آنچنان از ما دور شده كه گويي از ابتدا وجود خارجي نداشته! و در ذات مان نبوده است.
دروغ و نگفتن راستي و نداشتن صداقت، گمشده اين روزهاست و كيست كه آگاه نباشد از پيامدهاي آن در پيرامون زندگيها كه با وجود «بود» آن، تباهي و گسست و جدايي، ثمرهاش در همه جا آشكار است. و اين غير راست گفتن، افسوسانه در همه مراحل زندگي شخصي و اجتماعيمان در هر سطحي كه باشيم نمود عيني و فراوان دارد. دروغهايي كه قرار بود از آن دور باشيم و دعاهاي بزرگان اين ديار و سرزمين بود چه كه ميدانستند اين كردار ناپسند چه بر سر اجتماع خواهد آورد. در پي دروغ، لامحاله، بيانصافي كه زاييده اخلاق نادرست و در حقيقت خودمداريمان است، بروز مييابد و ديگر همگان نيك ميدانند اگر روزي بتوان بر دروغگويي فايق آمد از دست و شر بيانصافي در امان نيستيم كه در بند بند وجودمان ريشه دوانده و بسياري از مشكلات اجتماعي و اقتصاديمان ملهم از آن است كه شرحش از كفر ابليس نيز معروفتر كه نيازي به واگويه كردن بيشتر ندارد.
همين اندازه كه در دور و برمان اگر «نيك انصافي» يافت شود، چون آنقدر كمياب است، لاجرم شهره عام و خاص خواهد شد...
مخلص كلام آنكه بياييم در اين شب ايرانيمان عهد بنديم تا جايي كه ميشود دروغ نگوييم و تا اندازهاي هم كه امكان دارد، انصاف خفته در روح و روان خويش را بيدار كنيم، تا شايد گره از كارهاي بسته مان باز شود و در درازناي اين شب طولاني، «يلداي معرفتتان» شكوفا شود كه بلندي و درازي اين شب به سخن راست و انصاف راستين است و بس...