تو پرچم گرفتهاي يا
پرچم تو را گرفته است؟
مهرداد احمدي شيخاني
يادم هست چندين سال پيش با دوستي گفتوگويي داشتم از برنامه كنسرتي كه رفته بود و رفتار مردم موقع اجراي موسيقي كه حاضران در سالن درخواست ترانهاي را داشتند و خواننده از اجراي آن سرباز ميزد و نهايتا مردمي كه در سالن بودند خودشان شروع به خواندن آن ترانه ميكنند و خواننده هم سالن كنسرت را ترك ميكند، در حالي كه جماعت همچنان در حال خواندن آن ترانه بودند. آن دوست كه از رفتار جماعت در آن شب به وجد آمده بود، از اينكه ترانه خوان، با نظر مردم همراه نشده و از خواندن آن ترانه استنكاف ورزيده، گله داشت. يادم هست به آن دوست گفتم كه تو ميخواهي پرچم سرخ به دست اين آوازهخوان نازنين بدهي تا پيشاپيش جمعيت به هيجان آمده تكانش بدهد، غافل از اينكه ترانهخوان ما حد و اندازه خود را ميداند و ميداند كه اين لباس برايش گشاد است و با تجربه اين همه سال، چنين لباس گشادي را به تن نخواهد كرد. صحبتمان كه به اينجا رسيد، آن دوست به سبك اديبان قرن پنجم هجري نگاهي به من انداخت و پرسيد «و چه هست حكايت آن پرچم سرخ؟» كه جواب دادم: در يكي از سكانسهاي فيلم «عصر جديد» ساخته چارلي چاپلين، بعد از اينكه كارگران كارخانهاي، در اعتراض به وضعيت ناعادلانه حاكم بر محيط كار اعتصاب ميكنند و دست از كار ميكشند، براي گسترش اين اعتراض در فضاي جامعه، از كارخانه بيرون ميروند. چاپلين هم كه يكي از كارگران بيكار شده همين كارخانه است، غمگين و سر در گريبان از كارخانه خارج ميشود و پاي به خياباني خالي ميگذارد و فرو رفته در سكوت، قدم زنان به راه خود ميرود كه كاميوني از كنارش رد ميشود و برحسب اتفاق، پرچم سرخ نصب شده روي بار كاميون، در عبور از يك دستانداز، از بار جدا شده و بر زمين ميافتد. چاپلين براي اينكه راننده را از اين اتفاق باخبر كند، پرچم را از زمين برميدارد و با تكان دادن پرچم به دنبال كاميون حركت ميكند، شايد كه راننده از اين موضوع باخبر شود و كاميون را متوقف كند. در اين فاصله از پيچ خيابان، راهپيماياني خشمگين و معترض از كارگران اعتصابي، وارد همين خياباني ميشوند كه چاپلين در ميانهاش پرچم سرخ تكان ميدهد و پشت سر چاپلين به راهپيمايي خود ادامه ميدهند. چاپلين هم از همه جا بيخبر و با شدت تمام پرچم سرخ را در هوا تكان ميدهد، شايد كه راننده باخبر شود و كاميون را متوقف كند. در اين زمان، پليس براي متفرق كردن اعتصابيون و راهپيمايان به خيابان ريخته و چاپلين را با آن پرچم سرخ، به گمان پيشقراولي و رهبري راهپيمايان دستگير كرده، به زندان ميبرند. به دوستم گفتم پرچمي كه تو اميد داشتي به دست اين آوازهخوان نازنينمان باشد، همين پرچم سرخ چاپلين است، ولي به احتمال زياد اين نازنين خوب ميداند كه نه چنين پرچمي تكان دادني است و نه اگر قرار است براي هشدار به رانندهاي تكانش داد، جلوي چنين جمعيتي اين كار را بايد كرد، كه هم پرچم اشتباهي خواهد بود و هم جماعت. هر چه باشد از فوايد عمر دراز يكي هم اين است كه ميفهميم جوگيري، راه به خيابان اشتباه ميبرد. البته اينطور نيست كه همه ما در ميانه جو، اينقدر دقت بكنيم. خيليهاي ما و بسياري از كارهايمان ناشي از همين جوگيري و موجهايي است كه ميآيد و ما را همچون پر كاه بالا و پايين ميكند و تكانمان ميدهد. از اين جوگيري هم نمونه بسيار ديدهام و ديدهايد. يكي از آنها كه هيچوقت يادم نميرود. به همين چاپلين با پرچم سرخ در جلوي صف معترضين. و بعد از آن، جوان خوشسيماي ما لباسي به تن كرد كه خيلي خيلي برايش گشاد بود. يك روز شد تصويري براي ادامه تحريمها عليه ايران و سخن گفتن در آگهي تلويزيوني كه چرا برجام؟ و بهتر است همچنان بر مردم ايران تحريم جاري باشد و يك روز اميد بسته به رييسجمهوري كه به گفته «نوام چامسكي» بزرگترين فاجعه تاريخ براي بشريت است و همراه عدهاي ديگر از جنس خود نامه نوشتن كه بيا و آن تحريمها را دوباره برقرار كن و هر چه از دستت برميآيد بكن بلكه ما اين پرچم را دوباره تكان دهيم. همه ما آرماني داريم. يعني همه آدمها آرماني دارند كه اگر چنين نباشد، روزمرّگي، خردمان خواهد كرد. براي آدمي هم كه آرماني دارد، طبيعيترين كار اين است كه پرچم آرمانش را در هوا تكان دهد، حالا ميخواهد اين پرچم هر رنگي باشد. ولي اينكه بخواهيم پرچم آرمان يكي ديگر را جلوي يك جماعتي ديگر تكان دهيم چه ربطي به ما دارد. گيرم يك روزي بر حسب يك اتفاقي، پرچم سرخ از روي بار يك كاميون افتاد و ما درگير جو شديم و پرچمي هم تكان داديم، خب وقتي آن جو تمام شد و ما هم به ميمنت و مباركي رفتيم پي كارمان، نميشود كه همچنان پرچم اشتباهي تكان بدهيم. الان اين وسط، ماجرا چيست؟ تو پرچم گرفتهاي يا پرچم تو را گرفته است؟