تعميم مسووليت
سيد علي ميرفتاح
سادهترين كار اين است كه هر كجا عيبي ديديم، از هر كس گناهي سر زد و هر بزهاي كه به چشممان آمد، فيالفور بيندازيم گردن مسوولين و تزطلبي كنيم و بگوييم «الناس علي دين ملوكهم»، اين عبارت منسوب به پيامبر اسلام(ص) باشد يا نباشد قابل تأمل است و جا دارد كه در جزء و كل آن فكر كنيم.
حكماي سلف هم در اين باره بسيار فكر كردهاند و سخنان حكيمانه گفتهاند. مولانا جلالالدين محمد به استناد همين حكمت، سروده است «خوي شاهان در رعيت جا كند/ چرخ اخضر خاك را خضرا كند». سعدي و خواجه نظام و ابوالفضل بيهقي هم داستانها تعريف كردهاند و حكمتها گفتهاند تا به پادشاهان حالي كنند كه قول و فعلشان تا چه اندازه روي مردم تأثير ميگذارد و آنها را به سمت خوبي يا بدي ميكشاند. نويسنده مرزبان نامه از اين هم فراتر رفته و بنابر روايتي قابل تأمل گفته است كه علاوه بر قول و فعل، نيت پادشاه نيز منشاء اثر است؛ مستقيما زندگي رعايا را از اين رو به آن رو ميكند. در منتخب رونقالمجالس هم آمده كه يكي از قصههايي كه جبرئيل براي حضرت ختمي مرتب تعريف ميكند همين است كه وقتي پادشاه نيت بد كند، شير گاو و گوسفندان كم ميشود و وقتي نيت بگرداند، به خير و خوبي متمايل شود و شير گاو و گوسفندان زياد ميشود. ادبيات فارسي پر است از همين قصهها و حكايتها كه ملوك را سر عقل بياورد و از ظلم و پلشتي دورشان كند. اما حالا با اينكه دنيا فرق كرده و ملوك خود جزيي از رعايا شدهاند ما همچنان بر همان باور سنتي باقيماندهايم. اين باور سنتي قابل توجيه هم هست. خوب كه به دور و برمان نگاه ميكنيم، ميبينيم ميزان تاثيري كه ملوك بر مملكت دارند قابل مقايسه با تاثير رعايا نيست. هرچند ديگر نه ملكي هست و نه رعيتي. قديم ملوك تافتههاي جدابافته بودند كه خداوند اسباب سروريشان را فراهم آورده بود. خارج از اراده و خواست مردم يكي از مكمن غيب بيرون ميآمد و بر سرير سلطنت تكيه ميزد. نه تفكيك قوايي بود، نه حدود اختياراتي و نه... وقتي حضرت موسي ميگويد كه خداي من زنده ميكند و ميميراند، فرعون هم بلافاصله دستور ميدهد كه يكي را گردن بزنند و ديگري را آزاد كنند. بكشد، كسش نگويد، تدبير خونبها كن.
به قول سعدي «تو هر آن ستم كه خواهي بكني كه پادشاهي» يعني پادشاه، نه بازخواست ميشود، نه كسي به كارش كار دارد و نه كسي را زهره است كه به او انتقاد كند. اما «ظاهرا» دموكراسي اين مناسبات را به هم زده و سازوكاري فراهم آورده تا پادشاه را از مقام ربوبياش پايين بكشد و يكي مثل همهاش فرض كند. از مظاهر دموكراسي، يكي همين جملهاي است كه در ابتداي قانون اساسي مينويسند: «آحاد جامعه در برابر قانون يكسانند.» منظور اينكه دنياي ما از بعضي جهات شبيه دنياي گذشتگان است اما از بعضي جهات ديگر نه. فرق كردهايم و به خصوص مناسبات قدرت تغيير كرده و تغييرمان داده. لذا ديگر مثل سابق نيست كه بتوانيم همه كاسه كوزهها را سر ملوك بشكنيم و خود را بيتقصير نشان دهيم. دنياي ما دنياي تعميم و فراگيري است. هر چيزي كه سابقا اختصاص به يك نفر يا يك گروه داشت امروز عمومي شده و بين همه قسمت شده است. هم مواهب ملوكانه بين مردم پخش شده، هم مصايب ملوكانه. قديم همه مسووليت به عهده يك نفر بود و او بود كه كشتي مملكت را غرق ميكرد يا به ساحل نجات ميرساند. امروز حتي ناخدايي هم كم و بيش تعميم يافته و مسووليت به گردن همه افتاده است. در ماثورات ديني علاوه بر «الناس علي دين ملوكهم» جمله ديگري هم هست كه بر زمانه ما بيشتر مصداق دارد: «كلكم راع و كلكم مسوول» ما مسووليم و به صرف اينكه تصميمگير ديگرانند، نميتوانيم از خود سلب مسووليت كنيم. من منكر مسووليت ارباب قدرت نيستم. حتما بزرگان و مديران مسوولند اما ما هم مسووليم. اگر امروز از شدت آلودگي هوا جلوي پايمان را نميبينيم، مسوولان امر مقصرند، اما من و شما هم مقصريم و بايد جواب پس بدهيم. نه فقط در آلودگي كه در همه امور پاي ما گير است و هرچه زودتر بايد به خود بياييم و بيش از اين خود را پاكدامن و بيتقصير نمايش ندهيم. اين عادت زشتي است كه سريع خود را كنار ميكشيم و ديگران را- غالبا بالادستيها را- مقصر جلوه ميدهيم. آنها البته مقصرند، اما من و شما هم.