محسن آزموده
استاد محمدعلي موحد (متولد 1302 خورشيدي) به راستي نامي بزرگ و رشكبرانگيز بر تارك فرهنگ و تاريخ و ادب معاصر ايران است. كارهاي سترگي كه ايشان در حوزههاي متنوع تاريخنگاري، عرفانپژوهي، تحقيقات ادبي، مطالعات حقوقي و... به انجام رساندهاند، از حيث عمق و دقت و زيبايي مثالزدني و بيهمتا هستند. به تازگي نيز ويرايش جديد ترجمه ايشان از سفرنامه ابنبطوطه به همت نشر كارنامه به عنوان ميراثي از زندهياد محمد زهرايي، مدير فقيد اين نشر منتشر شده است. به همين مناسبت شب بخاراي جاري به همت نشريه بخارا، بنياد موقوفات افشار و انتشارات كارنامه به رونمايي از اين كتاب ارزشمند اختصاص داشت. در اين جلسه كه با حضور شماري از فرهيختگان و استادان ايراني همچون محمدرضا شفيعي كدكني و مصطفي ملكيان برگزار شد، استاد محمد علي موحد، داريوش رحمانيان، ميلاد عظيمي و علي دهباشي سخناني ارايه كردند كه گزارشي از آن از نظر ميگذرد:
زندهترين سند فرهنگي جهان اسلام
علي دهباشي
مدير مسوول بخارا
در ابتداي جلسه علي دهباشي مدير مسوول بخارا به معرفي ابنبطوطه پرداخت و گفت: ابنبطوطه از مردم طنجه مراكش بوده و در 2 رجب سال 725 هجري قمري آغاز سفر كرده و در نيمه اول ذيحجه سال 754 هجري قمري به موطن خود بازگشته و داستان سفر دور و دراز خودش را در شهر فاس به يكي از دوستانش كه از فضلاي مقيم آن ديار بوده، املا كرده است، سفري كه او را از زادگاه خود در مغرب تا اقصا ساحل چين كشانيده بود. سفرنامه ابنبطوطه گوياترين و زندهترين سند فرهنگي جهان اسلام است كه از قرن 8 هجري به دست ما رسيده است. ترجمه فارسي رحله يا سفرنامه ابنبطوطه در سال 1337 خورشيدي منتشر شد. در طي 58 سال كه از چاپ نخست ترجمه آن توسط بنگاه ترجمه و نشر كتاب ميگذرد، اين كتاب بارها تجديد چاپ شده است و اينك چاپ هفتم آن توسط نشركارنامه منتشر ميشود.
دهباشي به شب سفرنامه ابنبطوطه در سال 1390 اشاره كرد و گفت: در آن نشست بيشتر به سفر حج ابن بطوطه پرداختيم كه در آن دكتر رسول جعفريان اين سفرنامه را از اين منظر با ديگر سفرنامههاي حج مقايسه كرد و دكتر موحد درباره ترجمه سفرنامه و سير و سلوك ابنبطوطه صحبت كرد. وي در ادامه به كتاب ديگري كه محمد علي موحد مستقلا درباره ابنبطوطه نوشته، اشاره كرد و در ادامه بخشهايي از مقدمه چاپ فعلي سفرنامه را قرائت كرد. بعد از آن نيز روزبه زهرايي از مديران نشر كارنامه توضيحاتي درباره چاپ سفرنامه در نشر كارنامه ارايه كرد و گفت: هر كتاب در نشر كارنامه به شخصيتي مستقل بدل ميشود و از اين رو هر كار خودش معرف خودش است. كتاب حاضر نيز از كارهاي مهم به يادمانده از محمد زهرايي (مدير فقيد نشر كارنامه) است.
جهان اسلام جهان غرب در آستانه رنسانس
محمد علي موحد
حقوقدان و پژوهشگر عرفان و ادب فارسي
محمد علي موحد در ابتدا ضمن يادي از محمد زهرايي و تشكر از خانواده او و علي دهباشي و سپاس از حضور محمدرضا شفيعي كدكني و مصطفي ملكيان به وضع ايران در هنگام شكلگيري سفرنامه ابنبطوطه يعني دوراني كه مقارن با بيداري اروپا بود اشاره كرد و گفت: درست وقتي اروپا بيدار ميشود، شرق و مخصوصا شرق عالم اسلامي به خواب ميرود. گزارشهاي ابنبطوطه از اين وضعيت جان دارد. مخصوصا دو بستر فرهنگ اسلامي كه يكي خانقاهها و ديگري مدرسه است. در كتابي كه راجع به ابنبطوطه نوشتهام، بحث مفصلي درباره مدرسه و خانقاه دارم و به نيمه پنهان جوامع اسلامي يعني زنها پرداختهام. در فصلي نيز راجع به سياست در عالم اسلام پرداختهام و روابط مردم و هيات حاكمه و بنبستها را در اين زمينه نشان دادهام. اين بنبستهايي است كه هنوز ما دچارش هستيم.
موحد گفت: در آن زمان در مقايسه با اروپا ما هنوز خيلي جلوتر بوديم، ما رصدخانه مراغه و خواجه نصيرالدين طوسي را داشتيم. اما چه بوده كه شرق نتوانست تكان بخورد و جهشي را كه بايد داشته باشد؟ در جلسهاي راجع به خواب آشفته نفت دكتر رحمانيان از من اين مساله را پرسيدم. آن زمان از پاسخ به ايشان طفره رفتم زيرا جواب صريح و روشن نداشتم. اما مطلب به اين سادگي نيست كه يك جواب داشته باشد. در خود غرب اين بحثها صورت گرفته است كه اروپا وقتي سر از خواب برداشت، بعد از آنكه امپراتوري رم دچار انحطاط شد، چه وضعي داشت و بعد كه عصر تاريكيها رخ داد، چه رخ داد. اما ارايه پاسخ روشن دشوار است. خود اصطلاح رنسانس از نيمه قرن نوزدهم نخست توسط مورخ فرانسوي ارايه شد و بوركهارت در كتابش از آن بهره گرفت. تعبير قرون وسطي نيز از نيمه قرن هفدهم وضع شده است. بنابراين خود غربيان نيز از آنچه رخ داد، وحشت زده و حيرت زده بودند و آثار بسياري در اين زمينه نوشتند كه چه بر سرشان آمده و ظهور جهان جديد چگونه بوده است. مثلا ماركس در قرن نوزدهم كاپيتاليسم در قرن شانزدهم را موتور محرك جهان جديد ميدانست، بعد از او كساني چون وبر را داريم كه دلايل متفاوتي براي پراكنده شدن بذر تفكر جديد در اروپا برشمردهاند. مثلا برخي بر رفرماسيون تاكيد كردهاند.
موحد در ادامه از چاپ كتاب كه به چاپهاي لوكس فرنگي شبيه است، تقدير كرد و در ادامه به ابنبطوطه پرداخت و گفت: ابنبطوطه از جنبههاي مختلفي محل توجه بوده است، مثلا كتابهايي درباره آفريقاي سياه يا اغذيه و اشربه در جهان اسلام با توجه به سفرنامه ابنبطوطه نوشته شده است. زيرا تا پيش از ابنبطوطه آفريقاي سياه كمتر شناخته شده بود. كمااينكه با بردن شتر به شمال آفريقا بود كه بشر توانست از صحراهاي سوزان آفريقا عبور كند. همچنان كه به كار گرفتن اسب توسط ايرانيان اهميت بسيار زيادي در تاريخ تمدن بشري داشت.
تنها مجذوب عشوه فرنگي بوديم
استاد موحد در ادامه به پيشرفتهايي كه در ساير نقاط جهان مثل چين صورت گرفته پرداخت و گفت: در خود ايران نيز نفت از دورانهاي بسيار قديم مورد استفاده بوده است، در آتشكدهها، يا براي آتشبازي يا سلاحهايي مثل نفاطه براي آتشاندازي. اما به اين فكر نكردند كه نفت ميتواند موتور تمدن جديد باشد. بنابراين مساله فقط انديشه نيست، بلكه پروراندن انديشه و بالاندن و بهره گرفتن از آن مهم است. مهم به كارگرفتن انديشه براي راهگشايي به چيزهاي تازه ديگر است. ميگويند اروپا در قرن 12 ميلادي بيدار شد و باز در قرون 13 و 14 خوابيد و بعد اواخر قرن 15 و اوايل قرن 16 رنسانس رخ داد. اما در همان قرن 12 شاهد سربرآوردن مغول نيز هستيم، شروع جنگهاي صليبي نيز در همين ايام است. در اين جنگها غرب در عين حال كه متجاوز بود، چيزهايي نيز ميگرفت. همينها بود كه غرب را عوض كرد. ما از همان زمان فرنگ را ميشناختيم، مثلا سعدي ميگويد: تو هرگز غزا كردهاي در فرنگ؟ زيرا سعدي كه شاهد هر دو اتفاق (هجوم مغول و جنگهاي صليبي) بوده، دو چيز ميبيند، مشك تاتار و دهان فرنج. يعني مجذوب دهان فرنگي است! در غزلها و ادبيات ما از طلعت و جلوه و عشوه فرنگي بسيار ميبينيم.
آن سيلي كه ما را صد سال گيج كرد
موحد در ادامه با اشاره به رويارويي جدي ايرانيان با غرب در آغاز قرن 19 ميلادي، بخشهايي از گزارش رضاقليخان هدايت، نويسنده تكمله روضهالصفا از ديدار هيات انگليسي به سرپرستي سرجان ملكم با ايرانيان را خواند و گفت: در همين زمان در سال 1804 روسيه به ايران حمله ميكند و در 1906 باكو را فتح ميكنند. اين سيلي به قدري ايران را گيج كرد كه يك صد سال طول كشيد و در سال 1906 مشروطه شد و تازه بيدار شد. 12-10 سال طول كشيد تا رجال ما به هوش آمدند كه انگليسيها چه كردهاند. انگليسيها در آن زمان دعوا راه ميانداختند و بعد خود را به عنوان ريش سفيد معرفي ميكردند. هنوز اين بازي ادامه دارد. مثلا در افغانستان در اين سالهايي كه گفتم، جنگ شيعه و سني راه انداختند. البته خوشبختانه به تدريج ايرانيان متوجه اين جنگ افروزي انگليسيها شدند و جلوي آن را گرفتند.
انديشههايي كه چون غنچه پژمرد
موحد در پايان گفت: خواندن سفرنامه مرا به اين بحثها وادار كرد. جواني ابن خلدون مقارن پيري ابنبطوطه است. كمااينكه آمدن ابن بطوطه به شيراز مقارن جواني حافظ است. مربوط كردن اين مسائل به يكديگر جالب است. ابنخلدون، متفكر غريبي در قرن 14 ميلادي است. او در مقدمه دو نكته مهم نوشته است: يكي اشاره به ثروت تجار ونيزي است و ميپرسد اين ثروت از كجا پيدا شده است؟ او كور نيست و ذهنش روشن است و انباشت ثروت در آنجا نظرش را جلب كرده است. نكته دوم ابن خلدون اين است كه ما ميشنويم كه در ايتاليا حركتهاي تازهاي در حال وقوع است، مردم فلسفه ميخوانند. او در سرآغاز حركت در اروپا نكاتي را فهميد، اما متاسفانه اين درك او در غنچه پژمرده شد و كسي اين افكار را دنبال نكرد و توسعه نداد، تا ببيند ما به كجا ميرسيم. بحث را كوتاه ميكنم، اينها درددلي است كه با يكي دو روز بحث به سرانجام نميرسد. متاسفم و اظهار همدردي ميكنم با سانحهاي كه در تهران رخ داده است (ساختمان پلاسكو) .
ايران و ايرانيان در سفرنامه ابنبطوطه
ميلاد عظيمي
پژوهشگر در حوزه ادبيات و ايرانشناسي
در ادامه ميلاد عظيمي با اشاره به اينكه تمايل داشت درباره « مراتب نازنيني مترجم يگانه و آينه كردار سفرنامه ابنبطوطه و خدمات او به ايران و ايرانيان» سخن بگويد به تقدير از محمد زهرايي فقيد پرداخت و در ادامه به بحث از ايران و ايرانيان در سفرنامه ابن بطوطه پرداخت و گفت: در نگاه پدر شعر فارسي، طنجه، زادگاه ابن بطوطه شهري در مراكش، نماد بعد مقصد و دوري راه بود و ابنبطوطه از طنجه از اقصاي غرب به راه افتاد و به چين در اقصاي شرق رسيد و سفرنامهاي نوشت كه از كتابهاي سودمند جهان اسلام است. ابنبطوطه مرد عميق و دقيقي نبود، اما در سفرنامهاش درباره ايران و ايرانيان معلومات خام مفيدي مندرج است.
وي در ادامه شهرها و قريههايي از ايران كه در سفرنامه به آنها اشاره شده را معرفي كرد و گفت: در سفرنامه به آبادان، ماهشهر، رامهرمز، شوشتر، ايذه، اشترگان، فيروزان، نبلان، اصفهان، شيراز، كازرون، تبريز، هرمز، خنج، لارستان، كيش، صيراف، بحرين، نخشب، بخارا، سمرقند، ترمذ، بلخ، هرات، تربت جام، توس، مشهد، سرخس، ساوه، بسطام و... اشاره شده است. داوريهاي كلي ابنبطوطه از شهرها و دهات ايران مغتنم است و اطلاعات مفيدي در اين زمينه ارايه ميدهد. مثلا آبادان را روستايي فاقد عمارت و آبادي توصيف كرده است. يا درباره بلخ مينويسد اين شهر را چنگيز لئيم ويران كرد و هنوز ويران است، ليكن منظره شهر چنان مينمايد كه هنوز آبادان است.
از موقعيت جغرافيايي ايرانيان تا روحيات مردم
عظيمي در ادامه گزارش موقعيت طبيعي و جغرافيايي ايران و پوشش گياهي را از ديگر فوايد سفرنامه ابنبطوطه خواند و گفت: مثلا راه ميان بلخ و هرات را آباد و پر از آبهاي جاري و درختان سرسبز توصيف ميكند. از توتستانهاي تربت جام گزارش ميدهد. توجهش به محصولات كشاورزي نيز جالب توجه است. به نظر ابنبطوطه نظير به اصفهان در هيچ جا نيست. از خربزه عجيب اصفهان كه غير از خربزه خوارزم و بخارا مانندي ندارد، سخن گفته است. توصيف كلي ابنبطوطه از مردم شهرهاي مردم ايران نيز شايان توجه است. مثلا درباره هرات مينويسد كه مردمش متقي و پاكدامن و حنفي مذهباند و شهر هرات از هرگونه فسق و فساد مبراست. درباره مردم اصفهان مينويسد اهالي اصفهان خوش قيافهاند، رنگ چهره آنان سفيد و روشن و متمايل است به سرخي، شجاعت و نترسي از صفات بارز آنهاست. اصفهانيها مردمي گشادهدست هستند. همچشمي و تفاخري كه ميان آنها در مورد اطعام و مهمان نوازي است، منشا حكايتهاي غريبي شده است. (به شوخي) شايد آرزونگاري ميكرده است (خنده حضار) !درباره مردم شيراز مينويسد. مردماني خوشاندامند و لباسهاي تميز ميپوشند. در مشرق زمين هيچ شهري از لحاظ زيبايي بازارها و باغها و آبها و خوشگلي مردم به پاي دمشق نميرسد، مگر شيراز. مردم شيراز و خصوصا زنان آن شهر به زيور صلاح و عفاف آراستهاند. ابنبطوطه معاصر حافظ است، پس اينكه خواجه حافظ ميگفت: روي خوب است و كمال هنر و دامن پاك/ لاجرم همت پاكان دو عالم با اوست. فخرفروشي مبالغهآميز شاعرانه نبود و ابنبطوطه غريبه نيز بر آن اذعان دارد.
از اماكن تا رجال
عظيمي سفرنامه ابنبطوطه را ماخذ خوبي براي شناخت زندگي ايرانيان و از منابع تاريخ اجتماعي ايران دانست و توصيفات سفرنامه از بناهاي ايراني اعم از خانقاهها و رباطها و مزارات و بقاع متبركه و مدارس و قصرها و بازارها را از ديگر فوايد مهم اين كتاب خواند و گفت: همچنين سفرنامه ابنبطوطه براي نوشتن تاريخ سفر و گردشگري در كشور ما ماخذ درخوري است. از سفرنامه ابنبطوطه برميآيد كه مهمترين مركز اقامت مسافران، خانقاهها و مدارس و زاويههايي بوده كه بر مزارات و معاريف بنا ميشده است. اين بناهاي اجتماعي به مسافران خدمات ميدادند.
عظيمي همچنين به اهميت سفرنامه درباره مباحث تاريخي ايران به عنوان يك شاهد معاصر تاكيد كرد و مباحث او در مورد سربداران را قابل تامل خواند و گفت: ابنبطوطه با اميران و وزيران و مشايخ و فقيهان ايراني بسياري معاصر بوده و با آنها حشر و نشر داشته و سفرنامهاش از حيث مباحث رجالي قابل توجه است. همچنين در سفرنامه او درباره روحيه خاص مذهبي مردم ايران و هزينهاي كه براي امور مذهبي ميكردند، اطلاعات جالبي است. سفرنامه ابنبطوطه نشاندهنده حضور موفق ايرانيان در گوشه گوشه جهان اسلام است.
وي در پايان گفت: برخي نكتههاي موجود در شعر و ادب فارسي را با دقت در مطاوي سفرنامه ابنبطوطه بهتر ميتوان درك كرد. سفرنامه ابنبطوطه يكي از اسناد حضور زبان فارسي در قلمرو تاريخي از ورارود و هند و بنگال و چين است.
نقش مردم در سفرنامه ابنبطوطه
داريوش رحمانيان
استاد تاريخ دانشگاه تهران
داريوش رحمانيان، استاد تاريخ دانشگاه تهران واپسين سخنران اين نشست بود كه بحث خود را با اظهار همدردي با آسيب ديدگان ساختمان پلاسكو و سپس يادكرد از محمد زهرايي، مدير فقيد نشر كارنامه آغاز كرد و به تقدير از عليدهباشي پرداخت و در ادامه گفت: هگل در تعبير مهمي ميگويد هيچ كار بزرگي در جهان بدون عشق به انجام نرسيده است. من فكر ميكنم همه كارهاي اساسي انساني محصول عشق هستند. ابنبطوطه نيز محصول عشق به جهان و ديدن و شنيدن عجايب و غرايب و طُرفههاي جهان است. در مورد موحد نيز چنين است، استادي كه تاريخ فكر و فرهنگ و سياست ايران را بدون آثار ايشان به ويژه در حوزه تاريخ معاصر نميتوان خواند. دكتر موحد عاشق پاك و خالص است. قبلا سالها در دانشگاههاي مختلف درس روش تحقيق ميدادم. در بسياري موارد به دوستانم توصيه ميكردم بيش و پيش از روش، منش مهم است. بايد منش تحقيقي داشت. استاد موحد در كتابشان راجع به ابنبطوطه با دقت و موشكافي خاص خودشان از شخصيت و منش ابن بطوطه ياد ميكنند. جايي در كتاب ميگويند كه گاه اين عدم تعلق ابن بطوطه به نزديكانش به سرحد و مرز قساوت و سنگدلي ميرسد. بودا ميگفت تعلق منشا رنج است. پذيرفتن مرگ انسان را رها و آزاد ميكند. با خواندن سفرنامه ابنبطوطه و تحقيق استاد درباره او، به اين نتيجه رسيدم كه جهانگردي نيز يك منش و طبع ويژه است و هر كسي نميتواند به اين معنا جهانگرد شود. همچنان كه سعدي و حافظ شدن شم و طبع ويژهاي ميخواهد.
مردم نامهنويسي
رحمانيان به وسعت و بيمانندي اطلاعات سفرنامه ابنبطوطه اشاره كرد و گفت: با توجه به انتشار شماره نخست مجله مردم نامه تصميم بر آن شد اينجا راجع به تاريخ مردم در سفرنامه سخن بگويم. البته تمام سفرنامه تاريخ مردم است و ناگزيرم به چند نمونه اشاره كنم. البته تاريخ مردم و زندگي روزمره امروز ژانري در تاريخنويسي است كه متاسفانه مثل ديگر شعب تاريخنويسي در ايران بهشدت ضعيف است، تاريخ فرودستان، گمنامان، محذوفان، مسكوتان، مغفولان، كساني كه در تاريخ رسمي و شايع و عمومي و روايت غالب و چيره تاريخنگاري سنتي ديده نشدهاند يا صدايشان شنيده نشده و از نقش و جايگاهشان در تاريخ به قلم مورخان كه بيشتر در اسارت پارادايم شاهنامهنويسي و نوشتن شرح حال بزرگان و شاهان و سرداران و امرا و وزرا در احوال جنگها و فتوحات و رفت و آمد سياستمداران و زرمداران و زورمداران بودند، خبري از ايشان نيست.
رحمانيان با اشاره به چيستي و اصول و قواعد مردمنامهنويسي (people’s history) گفت: ما ملتي با سنت قديم و قوي تاريخنگاري هستيم. به تعبير هرمان اته ايرانيان در سدههاي ميانه به اندازه ريگهاي كنار دريا تاريخ نوشتهاند. اما آيا دادههايي درباره مردم نامهنويسي در تاريخنگاريهاي ما هست؟ درست است كه در تاريخنگاري رسمي مثل سلجوقنامه يا تاريخ جهانگشا يا جامع التواريخ كمتر از احوال مردم عادي و گمنام و كمنام سخني به ميان ميآيد و اگر بيايد نيز ذيل احوال بزرگان است اما خوشبختانه در متون و منابع و اسناد ديگر شاهد مواد و مصالح براي ساختن تاريخ مردم هستيم. بوستان و گلستان سعدي، ديوان حافظ و متون ادبي ما پر از شواهد درباره مردم عادي هستند، مهم اين است كه اينها را با روشهاي تحليلي جديد به زبان آوريم و به تعبير قدماي خودمان كشف المحجوب كنيم.
اجتماعيات در ادبيات
رحمانيان تاكيد كرد: ابتداي تشكيل رشته ادبيات، درسي به اسم اجتماعيات در ادبيات در نظر گرفته شد كه ميگويند مرحوم صديقي از پيشنهاددهندههاي آن بود. متاسفانه در ايران متون ادبي ما كه ظرفيت فوقالعادهاي براي مطالعات جامعهشناختي و مردمشناختي دارند، زير سلطه روشهاي اديبانه باقي ماندهاند. استاد عبدالحسين زرين كوب در كتاب تاريخ ايران بعد از اسلام درباره ابوناواس ميگويد كه هنوز هم صداي غروغر شكم مردمان گرسنه آن عصر از اشعار او شنيده ميشود. سفرنامهها از ديگر منابع مهم تاريخ مردم يا مردمنامهنويسي هستند: در سفرنامهها گزارشهاي بسيار شگفتانگيزي از روحيات و آداب و رسوم مردم ارايه شده است. امروز نميتوان تاريخ صفويه را بدون خواندن سفرنامه شاردن خواند.
رحمانيان همچنين به دقت و كم نظيري ترجمه محمد علي موحد از سفرنامه ابنبطوطه تاكيد كرد و گفت: اين ترجمه با دقت و ظرافت و شم هنري حيرتانگيزي ارايه شده است. يكي از محاسن اين ترجمه يادداشتهاي استاد موحد است. دست محقق تاريخ را ميگيرد و پا به پا جلو ميبرد. وي سپس به مواردي از سفرنامه ابنبطوطه اشاره كرد و گفت: سفرنامه ابنبطوطه از حيث جنگهاي فرقهاي كه در جهان اسلام بوده خواندني است و به پيامدهاي اين جنگها اشاره ميكند. اگر كسي بخواهد تاريخ پوشاك و حجاب را نيز بنويسد، باز سفرنامه ابنبطوطه ارزشمند است. همچنين اطلاعاتي كه ابنبطوطه راجع به اصناف و تشكيلات صنفي و فتيان و عياران و به زبان روزگاران بعد لوطيان و نقش سياسي و اجتماعي آنها داده در مواردي كممانند و بيمانند است. همچنين در سفرنامه اشارات فراواني به تفريح و سرگرمي و حتي تفريحات ناسالم وجود دارد.
ابنبطوطه و انحطاطشناسي
وي سپس به ابنبطوطه و انحطاطشناسي ايرانيان اشاره كرد و گفت: استاد موحد به ويژگيهاي جهان اسلام در عصر ابنبطوطه يعني زماني كه جهان اسلام رو به خاموشي ميرود، پرداختند، در حالي كه در همين عصر غرب به بيداري ميرود. من بارها از استاد موحد خواستهام كه تاملات خودشان را پيرامون علل و عوامل زوال و انحطاط بنويسند يا بگويند. استاد در مصاحبهاي به من انتقاد كردند و گفتهاند كه من سوال مطرح كردم و وظيفه من نيست كه همهچيز را بگويم. به نظر من پاسخها و تاملات استاد براي ما مهم است. يعني ميخواهيم ذهن استاد موحد راجع به انحطاط ايرانيان چه ميگويد. ايشان دغدغه مند هستند و به همين خاطر سراغ اين آثار ميرود. ايشان در بحث از تاريخ معاصر به ويژگي مهم عوامزدگي و غوغاسالاري اشاره ميكند و ميگويد ايرانيان هميشه با دهان پر به اين و آن لعن و نفرين ميفرستند، يا بين خودشان جنگ و دعواست. استاد موحد با نگاهي آسيب شناختي به اين مساله ميپردازد. صفحات كتاب ابنبطوطه ايشان از اين حيث حايز اهميت است.
رحمانيان در پايان با اشاره به ضرورت برگزاري همايش و بلكه همايشها راجع به ابنبطوطه گفت: امروزه تاريخ تبديل به آوردگاه شده است. تاريخي را كه قديم ايرانيان به نام خودشان روايت كرده بودند، امروز محل زد و خورد ملتهاي جديدالولاده پيرامون ما شده است. اين بسيار مهم است. اهميت فردوسي صرفا در سره نويسي يا حفظ ميراث زبان فارسي نيست، فردوسي حس عجيب و يگانهاي نسبت به رسالتي داشت كه نام آن را نونامهنويسي ميخوانم. او ميخواست نامه كهن ايرانيان را نو بكند. شكسپير در هملت ميگويد بودن يا نبودن، مساله اين است. در قرن نوزدهم ماركس اين مساله را داشتن يا نداشتن خواند. من با توجه به وضعيت ايران ميگويم روايت كردن يا روايت نكردن، مساله اين است، يا روايت كن يا محو شو.