جامعه ملتهب و جفنگ و تصويرگرانش
جواد طوسي
منتقد سينمايي و حقوقدان
چند روزي از شروع برگزاري سيوپنجمين جشنواره فيلم فجر ميگذرد. با نگاهي كلي ميتوان به اين واقعيت رسيد كه جشنواره بهرغم قدمت زمانياش همچنان آزمون و خطا را طي ميكند و نقطه محوري و كنجكاوبرانگيزش محدود به نمايش فيلمهاي بخش مسابقه در نقاط مختلف كشور بوده كه طي اين سالها عناوين مختلفي همچون «سوداي سيمرغ» و «چشمانداز سينماي ايران» بر آن اطلاق شده است. با آنكه در چرخه توليد سالانه برنامهريزي مدون و سنجيدهاي كه رقابت حرفهاي نسلها و تنوع موضوعي و ساختاري (در فرم و گونهشناسي) را شاهد باشيم وجود ندارد، ولي از مجموع فيلمهاي منتخب بخش مسابقه ميتوان به يك جمعبندي از وضعيت موجود سينماي ايران (مشخصهها و نقاط قوت و ضعفش) رسيد.
شايد با چند فيلم اندك ديده شده تاكنون، نتوان قضاوت جامعالاطرافي در اين زمينه داشت. ولي همين فيلمها نشان ميدهد كه دغدغه اصلي فيلمسازان جوان و قديميتر موضوعات اجتماعي است. منتها براي آنكه اين نوع سينما و مضامين مرتبط با آن به كليشه تبديل نشود و حالت دافعهآميز پيدا نكند، ميبايد از هرگونه نگاه سهلانگارانه و سطحي در مرحله نگارش فيلمنامه پرهيز كرد و در فرم و اجرا نيز ظرافت و هوشمندي لازم را به كار برد. از اين زاويه، سينماي اجتماعي معاصر براساس مناسبات كنوني و بحرانها و تنشها و ناهنجاري دنياي پيرامونمان تعريف ميشود. نگاه موثر و غيرژورناليستي در اين حوزه، نياز به عمق و جامعهشناسي وسيع دارد تا از نمايش صرف واقعيت پافراتر بگذارد و بيننده را با خود درگير كند.
از چهار فيلمي كه طي دو روز اخير ديدهام، «كارگر ساده نيازمنديم» منوچهر هادي، «خانه (اِو)» اصغر يوسفينژاد و «فِراري» عليرضا داوودنژاد داراي تم اجتماعي هستند. «كارگر ساده نيازمنديم» در عين حالي كه بهترين فيلم منوچهر هادي به شمار ميآيد، شخصيتپردازي كامل و يكدستي - به ويژه در مورد بازيگر نقش قدم با زبان آذري- ندارد. در قبال شخصيتپردازي خوب و قابل قبول آتيلا پسياني و سحر قريشي، قدم بيش از حد در طول فيلم از كوره در رفتنش را اجرا ميكند و حتي اگر اين عصبيت را جزيي از شخصيتپردازي او بدانيم، نمايش افراطي آن باعث ميشود كه ناخودآگاه ارتباط حسي بيننده دچار اختلال شود و نسبت به اين شخصيت – هرازگاه- موضع منفي بگيرد. از طرفي، زمان اختصاص داده شده به گپ و گفت و خلوتهاي دوستانه قدم با دو نفر از همولايتيهايش كه عمدتا با زبان آذري برگزار ميشود، بيش از حد است و اين ديدارهاي كلامي نقش كليدي در روند قصه و رخدادها ندارند. مضافا بر اينكه يكي از اين دو همولايتي قدم، كه دنبال كار ميگردد (مثل سيامك صفري در نقش محبوب مهربان) بلاتكليف است. با اين حال، صداقت جاري در فيلم و نگاه منوچهر هادي به يك قشر محروم و آسيبپذير و تلاش او براي رسيدن به بياني متفاوت در اين كار آخرش (آن هم بعد از فيلمي چون «من سالوادور نيستم») ستودني است.
«خانه (اِو)» به عنوان اولين تجربه بلند سازندهاش، نقاط قوتي چون كار با حجم انبوهي از آدمها در يك لوكيشن ثابت و تلاش براي رسيدن به يك نگاه روانكاوانه اجتماعي دارد. اما اين جولاندهي افراطي دوربين روي دست و نمايش بيوقفه از گريه و زاري و عصبيت و استراحت كوتاه ندادن به تماشاگر و كش پيدا كردن فيلم (با اتكا به فيلمنامهاي نهچندان قرص و محكم) به كليت كار لطمه ميزند.
اما فراري يكي از همان فيلمهاي همخوان با دنياي اصيل و واقعي عليرضا داوودنژاد است كه نمونههاي قبلياش را در «نازنين»، «نياز»، «بچههاي بد» و «مرهم» شاهد بوديم. لحن تلخ و گزنده «فراري» به لحاظ اصرار فيلمنامهنويس (كامبوزيا پرتوي) و داوودنژاد در رسيدن به نگاهي جامعهشناسانه، به دل مينشيند.
اين غربت و تكافتادگي و تلاش بيثمر يك آدم سياهيلشكر آرمانخواه و متكي به پايههاي اخلاقي در جامعه دگرگون شده معاصر، همان نگاه واقعبينانه و در عين حال كنايهآميزي است كه دست از سر مخاطبش برنميدارد. منتها پرسهزني راننده پيكان (نادر) با دختر فراري شهرستاني (گلنار) در سطح شهر تهران در بعضي قسمتها حالت يكنواخت پيدا ميكند و منطق روايي خود را از دست ميدهد.
در برابر اين فيلمها، اولين تجربه سينمايي پيمان قاسمخاني در مقام كارگردان (خوب، بد، جلف) يك اثر سرگرمكننده و نمونهاي كم و بيش موفق و متفاوت در سينماي كمدي جفنگ است. ساخت و توليد اين نوع فيلمها به مراتب بهتر از فيلمهاي بيارزشي است كه در قالب كمدي و ملودرامهاي عاشقانه طي ماههاي اخير به خورد تماشاگر داده شدهاند.