سوگواري براي شواليهها
اسدالله امرايي
رمان «سوگواري براي شواليهها» نوشته مرتضي كربلاييلو در انتشارات ققنوس منتشر شده است. روايتي تودرتو از وقايع سالهاي اخير كه از چشم نويسنده پنهان نمانده است. رمان سوگواري براي شواليهها مثل ديگر آثار كربلاييلو سيري در تاريخ غيررسمي است و بيشتر بر روايات داستاني و افواهي تكيه دارد. از سالهاي پاياني احمد شاه قاجار و سرنگوني سلسله قاجار تا روزگار معاصر. از حضور عباس ميرزا در متن تا قتل عام سربازان روس در جنگهاي شمال. فقط هنر نويسنده آن را باورپذيرتر جلوه ميدهد. «آخرين گروهي بودند كه از تماشاخانه بيرون رفتند، فقط به اين خاطر كه معلمه از هيجانزدگي ناتالي دلشوره گرفته بود و لبش را ميگزيد كه نكند اشتباه كرده بچهها را به ديدن اين باله آورده. براي همين از بردن بچهها همراه با ازدحام خودداري كرد. مدير سالن به رسم بدرقه تماشاچيان دم در ايستاده بود و سر ميخماند و بابت افتخاري كه با حضور مردم در باله نصيبش شده بود از ايشان قدرداني ميكرد. حواسش بود كه هنوز يك گروه از مدرسه در سالن هستند و بيرون نيامدهاند. ايستاده بود تا ايشان هم بيرون بيايند.» از مرتضي كربلاييلو من مجردم خانوم، زني با چكمه ساق بلند سبز، چهره برافروخته و جيبهاي بارانيات را بگرد در انتشارات ققنوس و مفيدآقا، نوشيدن مه در باغ نارنج، قارا چوپان، روباه و لحظههاي عربي در نشر افراز و جمجمهات را به من قرض بده در انتشارات عصرداستان منتشر شده و در يازدهمين دوره جايزه قلم زرين در سال ۹۲ و در ششمين جايزه جلال آلاحمد سال ۹۲ به عنوان برترين اثر نامزد شده بود: «تا شفق هنوز يك ساعت و نيمي فاصله بود. آب هرچه به ساحل نزديكتر، سنگينتر ميرفت و موجهاي ريزريزش را به گِل ميزد. حالا تقتق ريزي هم از سمت راست اضافه شد. پلكهاي مصطفي همچنان رو به گرگ و ميش بسته بود و اندازه لحافي سنگيني ميكرد. اما گوشهاش صدا ميشنيد. تق تق تق تقي كه نزديك ميشد از راست و به همان نسبت بلندتر. صداي نفسنفس هم آمد. يك عالمه تقتق تشديدشونده از همه سو. تقتق. چشم باز كرد. تقتق. سياهيها را ديد كه ميلرزند. تقتقتق. ميلرزيدند و دندانهاشان به هم ميخورد؛ تنها چشمهاشان بود كه حرف داشت. تنها عضوي كه ميتوانست حرف بزند چون در آستانه يخ بستن نبود. باقي بدن كرخت بود. تق تق. مصطفي يك آن به خودش آمد. خم شد و پنجه انداخت و درِ حلب عسل را كند و انداخت آن سو. چهار انگشتش را كرد توي عسل سفت. يك پنجه عسل درآورد و دويد سمت يكيشان، دست راستي كه به نظر زودتر از همه از آب درآمده بود و دهانش كليد بود. رسيد. با دست چپ چانه غواص را گرفت و فشار داد پايين. آروارهاش تن نميداد به زور دست مصطفا. زور زد و دهان غواص را باز كرد و انگشتانش را چپاند توي دهانش. كدامشان بود؟ نميشد شناخت. گل و لاي تمام چهره را پوشانده بود. چشمها فقط آشنا بود و خنده بود و خمار بود.» فرانكلين تا لالهزار؛ زندگينامه همايون صنعتيزاده نوشته سيروس علينژاد، نويسنده و روزنامهنگار زبده كشورمان است كه در انتشارات ققنوس منتشر شده. اين كتاب به زندگي و زمانه همايون صنعتيزاده، كارآفرين، نويسنده، مترجم و ناشر و تاثيرات پرداخته كه نقش او در صنعت نشر نوين كشور بر كسي پوشيده نيست. از سيروس علينژاد پيشتر گفتوگوهاي آيندگان منتشر شده بود: «اعجوبه! آنقدر زندگي جالبي دارد كه آدم ميماند از كجا شروع كند: از تاسيس انتشارات فرانكلين كه معروفترين كار اوست؛ از دايرهالمعارف فارسي كه حاصل فكر و ابتكار او بود؛ از چاپ كتابهاي درسي كه به دست او سامان يافت؛ از سازمان كتابهاي جيبي كه انقلابي در تيراژ كتاب ايجاد كرد؛ از مبارزه با بيسوادي كه اول بار او شروع كرد؛ از چاپخانه افست كه او بنا نهاد؛ از كاغذسازي پارس كه او بنيانگذارش بود؛ از كشت مرواريد كه در كيش آغاز كرد؛ از كارخانه رطب زهره كه به دست او پا گرفت؛ از پرورشگاه صنعتي كرمان كه تا پايان عمر زيرنظر او بود؛ از شهرك خزرشهر كه بنياد اصلياش را او گذاشت؛ از كارخانه گلاب زهرا كه به دست او ساخته شد؛ از كتابهايي كه ترجمه كرد؛ از شعرهايي كه سرود؛ يا از مقالاتي كه نوشت. وقعا بعضيها در نوسازي ايران سهم قابل ملاحظهاي دارند. سهم همايون صنعتيزاده در نوسازي ايران فراموشنشدني است. »