گزارش خبرنگار اعزامي «اعتماد» از مشكلات اين روزهاي خوزستان
اهواز از ياد رفته
فرزانه قبادي
همسر و فرزندش ترك موتور نشستهاند، منتظر است تا باميهها در تشت روغن سرخ شود، بوي سرخ شدن باميه و فلافل و ترشي به هم گره خورده، لشگرآباد اهواز پر از بوي فلافل و روغن و صداي موسيقي عربي است و آدمهايي كه به خيابان روشن آن پناه آوردهاند تا لحظاتي دور شوند از تمام مشكلاتي كه دارند. فروشنده باميهها را با انبر در روغن ميغلتاند، حرف آلودگي كه ميشود موتورسوار لبخند تلخي ميزند و ميگويد: «شما كه خودتون همهچيزو ميدونيد مو ديگه چي بگم؟» همسرش از وضعيت خانه ميگويد و بچه بيحالي كه در آغوشش وارفته نشان ميدهد: «بچهم مريض شده تو اين هوا، مو كه خيري نديديم از زندگي، چشم باز كرديم جنگ بود، گناه اين بچه چيه؟» مرد نايلون باميهها را در خورجين موتورش جا ميدهد، ميگويد: «چقدر بگيم ديگه خسته شديم بوخدا» صداي دور شدن موتور در موسيقي بلند ماشينهايي كه براي دور دور به لشگر آباد آمدهاند گم ميشود، موتور خسته و كلافه پيچ ميخورد در ترافيك ماشينها.
«خيلي سخته» اين جمله قريب به اتفاق مردم اهواز است وقتي ميخواهند در مورد زندگي در اين شهر صحبت كنند. دو هفتهاي ميشود كه آلودگي هواي اهواز باز هم بر صدر خبرها نشسته، اما با اين تفاوت كه اينبار آلودگي همراه شده با قطع برق و در نتيجه مختل شدن زندگي در اين شهر، اينبار ديگر مردم اهواز آن مردم صبور و آرام كه تمام سختيها را از سالهاي جنگ با عراق تا روزهاي جنگ با ريزگردها، در سكوت تحمل كردند، نبودند. حالا چند روزي است كه عصرها محل قرار مردم مقابل استانداري خوزستان است. اعتراضات مستمر مردم به وضعيت موجود تكاپوي سيستم مديريتي مرتبط با اين معضل را دو چندان كرده و پاي وزراي كابينه را به استانداري كشانده تا تدبيري براي وضع اسفناك خوزستان بينديشند.
هر چند پنجشنبه بعد از بارندگي، اهواز جان دوباره گرفت، آلودگي كمتر شد و بحران فرونشست، برق دوباره وصل شد و زندگي به شهر برگشت، اما دل مردم هنوز پر است، در خيابان و تاكسي فقط كافيست كليد واژه «قطع برق» و «آلودگي هوا» را به زبان آوريد تا مردم از هر قشر و فرهنگ، سري به تاسف تكان دهند و از وضعيت نا بسامان زندگي در اين شهر ساعتها صحبت كنند. هر كس از منظر خود تصويري از خوزستان ميدهد و مسائلي كه به طور مستقيم با آن درگير است را مطرح ميكند.
خانواده از ماشين پياده شدهاند و به سمت يكي از رستورانهاي لشگرآباد ميروند، خانم جوان ميگويد دو سال است كه ازدواج كرده و از شهركرد به اهواز آمده، حرف شرايط زندگي در اهواز كه ميشود، ميگويد: «ما ديروز كلا برق نداشتيم، مهمون هم برام اومده اصلا نميدونستم چيكار كنم، زندگي تو اهواز واقعا سخته من هنوز عادت نكردم به اين شرايط» همسرش وارد بحث ميشود و شكوهمندانه ميگويد: «زندگي؟ كدوم زندگي؟ اصلا كي براي زندگي مياد اهواز؟ هيچ كس تو اهواز زندگي نميكنه، اينجا همه به يه شكلي و به يه دليلي دارن تحمل ميكنن، زندگي مال شما تهرانياست، ما اينجا زندگي نميكنيم كه، دو روز پيش مياومدين تا ببينين زندگي تو اهواز چه جوريه، الان بعد از بارون تو اين هواي تميز اومدين لابد ميريد ميگيد اهوازيا لاف زدن، آلودگي نيست كه، برق هم كه وصله، اينجا جهنم بود تو اين يك هفته، جهنم واقعي، اما هيچ كس نتونست كاري كنه، دو روز ديگه باز همه چي يادتون ميره.»
بساطيهاي لشگرآباد در روزهاي آلوده مجبورند قيد فروش را بزنند. يكي از فروشندهها ميگويد: «ما ساعت 7 شب بساطمون رو پهن ميكنيم ولي برق قطع ميشد، آب قطع ميشد، ما چند روز نون هم نداشتيم، برق نبود كه نون فانتزي بپزن، اهواز فقط زمان جنگ مهم بود، بعدش ديگه فراموش شد.» يكي از مشتريها حرف فروشنده را تكميل ميكند: «يه سوال ميپرسم، شما تو تهران آب خوردن تون رو چند ميخريد؟ اصلا شما آب نميخريد كه، شير رو باز ميكنيد راحت آب هست، زلال، ما اينجا آب لوله كشي مون لجنه، يه دبه 20 ليتري آب رو ميخريم هزار تومن، آب تصفيه، كه اونم همچين تميز نيست. سهم مردم خوزستان اينه از زندگي، تا جنگ بود جنگيديم، حالا هم داريم ميجنگيم، به خدا تو جنگ وضعمون خوب بود، اگرم سختي بود ميگفتيم كار صدامه، ميگفتيم اينجا وطنمونه، ميگفتيم عيبي نداره، حالا چي بگيم كه نفس هم نميتونيم بكشيم؟ حالا به كي شكايت كنيم؟ سهم ما اينه از زندگي، تو اهواز در هر خونهاي رو بزني يا جانباز داره يا شهيد داده، بريد حال جانبازاي شيميايي اهوازو بپرسيد، چرا سراغ اونا نميريد؟ چون فراموش شدن» سرش را پايين مياندازد و به تاسف ميگويد: «ميدونم اينا رو نميتونيد بنويسيد اما ميگم كه بدونيد تو اهواز چه خبره»
متولد آبادان است و 15 سالي ميشود در اهواز ساكن شده، از بهبود شرايط بعد از باران پنجشنبه ميگويد و اينكه صبح پنجشنبه برق شهر بعد از 15 ساعت وصل شده: «بارون خوبه، آلودگي هوا رو از بين ميبره، اما شما بعد بارون بيا كيانپارس كه بهترين خيابون اهوازه، ميبيني كه تمام فاضلابها ميزنه بالا، وضعيت افتضاحه، اينجا هر كس فقط فكر خودشه، نزديك انتخابات شوراي شهر تمام خيابونا پر از بنر و عكس آقايونه، اما تو بحران هيچ خبري ازشون نيست، الان كجان آقايون شوراي شهر كه بنراي چند متريشون خيابونا رو پر ميكنه؟ اينجا هيچ كس به فكر مردم نيست، اين موضوع امروز و ديروز نيست، بعد از جنگ، خوزستان فراموش شد. اهواز يكي از شهرهاي خوزستانه، شما برو آبادان، خرمشهر هنوز جنگ زده ست، همه فكر منافع خودشونن، مردم دفن شدن زير گرد و غبار تو خوزستان هيچ كس هم به دادشون نميرسه، اين تجمعهاي جلوي استانداري كمي باعث شد مسوولان يادشون بياد كه اينجا آدم داره زندگي ميكنه، تو اين شرايط و وضعيت».
يكي ديگر از عابران هم وارد بحث ميشود: «آلودگي هوا فقط يكي از مشكلات اهوازه، همين آب لولهكشي كه مردم تو خونهها دارن 80 درصد آلودگي داره، من كارم فروش دستگاه تصفيه آبه، اما واقعيت اينه كه دستگاه تصفيه خونگي هم فقط ذرات معلق آب رو ميگيره و آب رو شفاف ميكنه، ميكروب رو از بين نميبره، حتي بعد از تصفيه هم شما آب رو ببريد آزمايشگاه ميبينيد آلوده ست هنوز.
هر كجاي شهر باشي يك بخش از زخم خوزستان سر باز ميكند. خشكي تالاب، ريزگردها، آلودگي آب و هوا، كمبود امكانات، كم لطفيها و هزاران معضل ديگر، در گوشهاي از شهر يكي از كارگران گروه ملي صنعت فولاد ايران سر درد دلش باز ميشود، از بيكاري و مشكلات مالي ميگويد، از اينكه 6 ماه است حقوقشان پرداخت نشده، از اينكه كارگران زير بار اختلاس كارفرماها له شدهاند: «بيا همين الان ببرمت دم شركت گروه ملي كه سومين شركت بزرگ خاور ميانه ست تا خودت ببيني وضعيت رو، خيلي چيزها رو روزنامههاي اهواز نميتونن بنويسن، كارگراي گروه ملي 5 روزه اعتصاب كردن، در شركت رو بستن هيچ كس رو راه نميدن، زن و بچه شون هم بيرون شركت نشستن، من هم اونجا كار ميكردم، چند ماهه بيكار شدم، گفتن تعديل نيرو داريم بيرونمون كردن، ازمون يه نامه گرفتن كه توش نوشته بود كه تمام حقوق و سنواتمون رو از 4 سال پيش تا الان دريافت كرديم، به ما قول دادن تا برج 6 باهامون تسويه كنن، الان برج 12 ست، هنوز هيچي به ما ندادن، هيچ كاري هم نميتونيم بكنيم. چون ازمون نامه گرفتن و انگشت زديم پاي اون كاغذ» تلخ و گزنده از روزهاي كار و سختي كارش ميگويد.
اهواز، حالا نه با كارون و پل معلق كه با گرد و خاكش شناخته ميشود. مردمان صبورش جايي ندارند تا صدايشان را به گوش آنها كه بايد، برسانند. آنها كه روزي با بهترين فرزندان اين ديار با جان و مالشان از تماميت ايران دفاع كردند و بيشترين هزينهها را براي روي پا ايستادن كشور دادند، حالا نه از آسمان سهمي دارند و نه از زمين و نه از آب.