• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3751 -
  • ۱۳۹۵ دوشنبه ۲ اسفند

در ستايش مردي با حسن تدبير

سيد علي ميرفتاح

امروز لابلاي خبرها، خبري خواندم كه اوقاتم تلخ شد. يكي از دوستان، خبري برايم فرستاد كه حسابي حالم را گرفت. معلوم بود كه از هر سو به «محمدعلي‌زم» فشار آورده‌اند تا از فرزندش اعلام برائت كند و به همه بگويد كه گناه فرزند را به پاي پدر ننويسند. يكي‌، دو نقل‌قول از حاج‌آقاي زم آورده بودند كه وفاداري‌اش را به انقلاب‌اسلامي تصريح كرده بود و در دوراهي پسر يا انقلاب، جانب انقلاب را گرفته بود، يك نقل‌‌قول هم از روح‌الله زم آورده بودند كه مستقل است و ربطي به پدرش ندارد و عقيده‌اش هميني است كه در شبكه‌هاي ماهواره‌اي و فضاي اينترنت ابراز مي‌دارد. من اين پدر و پسر را مي‌شناسم و با هر دو از نزديك كار كرده‌ام. چنان بغض راه گلويم را بست كه بي‌اختيار دست به قلم بردم تا چند سطري را در ستايش محمدعلي زم، سرپرست سابق حوزه هنري بنويسم... مدت مديدي است كه آقاي زم را نديده‌ام و پاي صحبتش ننشسته‌ام، اما دوستانم گواهي مي‌دهند كه جزو ارادتمندان آقاي زم هستم و همواره خودم را وامدار او مي‌دانم. باك ندارم كه اعلام عمومي كنم كه من بركشيده او هستم و به جهت لطف و اعتماد او سردبير «مهر» شدم  و در سلك روزنامه‌نگاري و نويسندگي درآمدم. من سال‌ها سردبير مهري بودم كه حجت‌الاسلام والمسلمين زم، مدير مسوولش بود. اعتراف مي‌كنم بهترين دوره كاري‌ام، بلكه افتخار زندگي‌ام مربوط به زماني است كه در حوزه هنري كار مي‌كردم و زيرنظر حاج آقاي زم مجله درمي‌آوردم. كم آدمي ديده‌ام كه به خير‌خواهي او باشد و كم مديري ديده‌ام كه حسن‌تدبير و درايت منحصربه‌‌فرد او را داشته باشد. هركسي ولو از دور با حوزه هنر آشنا باشد عرض مرا تاييد مي‌كند كه حوزه هنري زمان زم تومني 9 ريال با حوزه هنري فعلي توفير دارد. حقيقتا من از حال و روز فعلي حوزه بي‌خبرم و هيچ نمي‌دانم كه آيا اصلا در آنجا اتفاقي مي‌افتد يا نه؟ خداي نكرده به قصد تحقير و طعنه اين حرف را نمي‌زنم، اما فكر كنم همه رفقاي هنرمند با من موافق باشند كه حوزه هنري زمان زم يك چيز ديگر بود و با فوران «اتفاق» مواجه بود. ما مجله منتشر مي‌كرديم، فيلم مي‌ساختيم، موسيقي توليد مي‌كرديم، تئاتر روي صحنه مي‌برديم و هزار تا كار ديگري مي‌كرديم بي‌آنكه باري روي دوش دولت بگذاريم يا پولي از اين طرف و آن طرف بگيريم. آقاي زم نگاه اقتصادي فوق‌العاده‌اي داشت كه مي‌توانست توليدات هنري را روز به روز بالاتر ببرد. اصلا هيچ يك از مديران حوزه چشم به بودجه رسمي حوزه نداشتند بلكه متاثر از راهنمايي‌هاي زم هزينه‌هاي كار فرهنگي را از طريق عرضه كار فرهنگي تامين مي‌كردند. خود ما با «هيچ»، موسسه‌اي راه انداخته بوديم كه 13 نشريه متنوع توليد مي‌كرديم... نمي‌خواهم منم‌منم كنم و بگويم ما خيلي خوب بوديم. همه خوب بودند، الان هم خوبند. اما مي‌خواهم بگويم كه آقاي زم مستحق چنين برخوردهايي نبود كه از هر سو ملامت بشنود و بد ببيند. آقاي زم حقيقتا مدير خدومي بود كه بايد روي سر مي‌گذاشتندش و حلوا حلوايش مي‌كردند. هر جاي ديگر دنيا بود چنين مدير مجربي را بر مسووليت‌هاي بالاتر مي‌نشاندند و دستش را بازتر مي‌گذاشتند. او نه تنها مديري خبره و كارآزموده بود، بلكه روحيه‌اي انقلابي داشت و ذره‌اي از اعتقاداتش عقب نمي‌نشست. چون با او سال‌ها كار كرده‌ام، شهادت مي‌دهم كه بر آرمان‌هاي انقلاب حساس بود و هيچ‌گاه - در برابر هيچكس- از آنها عقب نمي‌نشست. نه با كسي رودربايستي داشت و نه از كسي مي‌ترسيد. البته اعتقادي به روش‌هاي متظاهرانه نداشت و همه جا مي‌گفت كه انقلابي بودن ما شبيه فلان روزنامه و مجله نيست. مرحوم آقاي آويني هم همين عقيده را داشت. او هم در سوره تصريح كرد كه ما مثل [...] نيستيم و در روش و منش با آنها فرق داريم. آقاي زم بارها مرا صدا مي‌كرد مهر را روي ميز مي‌گذاشت و مي‌گفت فلاني، الان اگر ما بميريم در راه امام حسين(ع) شهيد شده‌ايم يا فداي سينماي هاليوود شده‌ايم. ما مكرر جلسه مي‌گذاشتيم تا نسبت انقلاب‌اسلامي را با سينما و رمان بفهميم و نقشه راه بكشيم كه براي اعتلاي ارزش‌هاي انقلاب چه بايد بكنيم و چه مسيري را بايد طي كنيم. دغدغه دايمي ايشان اين بود كه چطور مي‌شود انقلابي ماند و در عين حال دچار بي‌عملي نشد... مع‌ذلك بعد از حوزه به او جفا شد و مورد بي‌مهري قرار گرفت. به او درشت گفتند و آزارش دادند و سرِ شايعات واهي طعنه‌اش زدند. اما او بي‌اعتنا به همه جفاها گوشه خانه‌اش نشست و براي دل خودش نوشت. جمهور جهاني شيعه را نوشت و ده‌ها كتاب ديگر. در هيچ نوشته و گفته‌اي از او نيست كه ذره‌اي – بال مگسي- از انقلاب رو برگردانده باشد و راهش را از انقلاب سوا كرده باشد. جفا ديد، اما همچنان بر عهد و پيمانش با رهبر فقيد انقلاب ماند. دليل اينكه اسم فرزندش روح‌الله است همين است كه او مريد تمام عيار روح‌الله خميني بود. اما پدران و پسران راه‌شان از هم جداست. چه كسي گفته كه پدرها مسوول گفته‌هاي فرزندان‌شان هستند؟ هر كسي مسوول اراده و اختيار خويش است و هر كسي بار مسووليتش را خودش بر دوش مي‌كشد. با اين همه پيداست كه از هر سو به اين پدر بزرگوار و انقلابي و خدوم فشار آورده‌اند تا جار بزند كه ربطي به گفته‌ها و نوشته‌هاي پسرش ندارد... و اين خيلي تلخ و دردناك است. تا پدر نباشيد نمي‌دانيد در دل او چه مي‌گذرد و... حرفم را درز بگيرم. اين جفا، عين بداخلاقي است و حاصلي جز منزوي‌تر شدن اين مدير باكفايت ندارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون