معبر اسفند
سيد علي ميرفتاح
«اسفند» جزو ماههاي مغفول است. بلكه تا حدودي مظلوم. انگار كه فينفسه ارزش و اعتبار ندارد. كسي در اين ماه تامل نميكند و روزهاي عجول اين ماه را در نمييابد.
اين ماه در حكم پوشالي است كه فاصله بهمن تا نوروز را پر ميكند. اين همه عجله و ازدحامي كه در اسفند ميبينيد مالِ سال بعد است. همه ميدوند و بالا و پايين ميكنند تا مقدمات عيد را فراهم بياورند. در اين ماه هيچكس دست و دلش به كار نميرود. يك جور بلاتكليفي ذهني و عملي روي همهچيز سايه انداخته. اين قصه ملي شدن نفت هم جزو عجايب و نوادر است كه در آخرين روز اسفند اتفاق افتاده. اگر كار دست الانيها ميافتاد، ميگفتند «حالا بگذار ببينيم بعد از عيد چه ميشود، حالا صبر كن ببينيم سال بعد دنيا
دست كيست.»
شما الان هر جا برويد و هر صحبتي را پيش بكشيد جملاتي شبيه به همين عبارت ميشنويد كه «اسفند ماه براي خيلي كارها دير است و براي خيلي كارها زود.» نگاهي به دور و برتان بيندازيد، ميبينيد كه همه در حال تسويه حسابند. بيشتر اين بدو بدوها و شلوغي مال اين است كه هر طور هست اين طرف سال تسويه حساب كنند و دفتر اعمالشان را ببندند. اكثرا در تدارك آينده و بايگاني كردن گذاشتهاند. امكانش بود، همين كارهاي يوميه را هم نميكردند تا يك دفعه بعد از عيد سرِ فرصت، كار را آنچنان كه شايسته است انجام دهند. حتي كتابخوانها هم در اين ماه كمتر كتاب ميخوانند. كتابها را ميخرند و جمع ميكنند كه مثلا از اول عيد شروع كنند به خواندن، غافل از اينكه در تعطيلات كشدار عيد همه كار ميشود كرد الا مطالعه. موكول كردن كارها به سال بعد در باطنش يك جور تعويق به محال هم هست. مثل ترك سيگار است كه همه موكولش ميكنند به شنبهاي كه هرگز از راه نخواهد رسيد.
زمان مدرسه، هر وقت ميخواستم درسخوان و مرتب و تميز و نظيف شوم، ميگفتم از شنبه. از شنبه، از اول ماه، از اول فصل و از اول سال. به خصوص اسفند كه ميرسد، همهچيز را حواله ميدهيم براي بعد عيد. «لباس نو»ها را اسفند ميخريم اما فكر ميكنيم حيف ميشوند اگر اسفند بپوشيمشان. حتي دلمان نميآيد كه در اسفند نونوار بگرديم. اين ماه را با مختصر تهماندهاي كه از همهچيز مانده سپري ميكنيم و دستنخوردهها را ميگذاريم براي سر فرصت. اين اسفند هر چيزي كه باشد «سر فرصت» نيست بلكه معبر است.
اما اسفند را دست كم نگيريد. «كلُّ يوم هُو فِى شأن». اهل معرفت روزها را درمييابند و قدرشان را ميدانند. از عجايب روزگار اين است كه در اسفند ماه آمار مرگ و مير بالا ميرود. قديميها به شوخي ميگفتند كه مردها در اين ماه از دست زنها حرص ميخورند و سكته ميكنند. ميگفتند بابت جور خانهتكاني، به ستوه ميآيند و ميميرند. اين شوخي از آنجايي كه به حرص خوردن و به ستوه آمدن اشاره ميكند، بيبهره از حقيقت نيست. حقيقت اين است كه اكثر مردم در اين ماه عصبانياند و سگرمههايشان درهم است. بعضيها از اينكه نتوانستهاند مطالباتشان را وصول كنند عصبانياند و بعضيها از اينكه نميدانند چطور بدهكاريهايشان را صاف كنند اخم بر پيشاني
دارند. عمده ناراحتيها مربوط به «پول» است. واقعا بعضيها در اين ماه از فكر اينكه چطور زندگي را جفت و جور كنند و مختصر عيدي و حقوقشان را تا اول ارديبهشت برسانند، شب خوابشان نميبرد. يك طرف بايد براي بچهها لباس بخرند، يك طرف بايد براي خانه و زندگي سور و سات عيد هزينه كنند؛ بعضيها مسافرند، بعضيها مهمان دارند، بعضيها هشتشان گرو هشتاد است و... صاحب شركتها بندگان خدا دردشان چند برابر است. هم بايد حقوق بدهند، هم عيدي، هم سنوات، هم... ضمن اينكه فروردين را با اينكه عملا پانزده روز است، بايد حقوق سي و يك روزه بدهند. من حال و هواي مديران بخش خصوصي را در اسفند ماه
درك ميكنم.
با اين وضع اقتصادي همه از آنها متوقعند، اخلاق و ادب هم حكم ميكند كه آخر سالي كارمندان را ناراضي به سرِ زندگيشان نفرستند. منظور اينكه ميشود فهميد كه چرا آمار مرگ و مير بالاست. فكر كه زيادي مشغول امور دنيا شود، قلب همراهي نميكند و جا ميماند... اما حقيقت اين است كه اسفند ماه آخر دنيا نيست. قرار نيست دنيا تمام شود. نيازي نيست اين همه خود را به آب و آتش بزنيم كه اين طرف سال حسابها را صاف كنيم. بعدِ عيد هم خدا بزرگ است. بعد عيد هم زندگي جريان دارد و... به جاي اين همه بدو بدو و بگير و ببند، اين روزها پيادهروي كنيم، در حال و احوال درختان به ديده عبرت بنگريم، اين تغيير و تغير آب و هوا را دريابيم، اين بوي بهار را استشمام كنيم و... «تيكت ايزي». جدا عرض ميكنم كه راز سلامتي همين آسانگيري است. گفت آسانگير بر خود كارها كز روي طبع/ سخت ميگيرد جهان بر مردمان سختكوش.