بررسي ريشههاي فرهنگي طالبان
مسائل سياسي و اقتصادي بر مسائل فرهنگي ميچربند
مجتبي كاشاني / الهه نوري / سوال اصلي تحقيق ما اين بود كه ريشههاي فكري طالبان چيست و در نتيجه در اين بحث قاعدتا به عوامل سياسي و اجتماعي ظهور اين پديده كاري نداشتهايم. به اين منظور به مطالعه موردي مدارسي پرداختيم كه افراد طالبان در آن پرورش يافتهاند و در ادامه به گرايش وهابيت به عنوان يكي از ريشههاي فكري اين جريان ميپردازيم.
تا سالهاي آغازين دهه 1990 در كشور افغانستان دولت كمونيستي حاكم است و در مدارسي كه در افغانستان وجود دارند، برنامه درسي بهشدت با عقايد و ديدگاههاي مذهبي مخالف است و عملا دين جايگاهي ندارد و ضد آن تبليغ ميشود. در چنين فضايي يك جامعه ديني ترجيح ميدهد كه فرزندانش را به اين مدارس نفرستد. از سوي ديگر به علت شرايط بد اقتصادي و اجتماعي، حدود سه ميليون نفر به پاكستان و دو ميليون نفر به ايران مهاجرت ميكنند. تعداد زيادي از گروههاي مهاجر به پاكستان در مرزهاي اين كشور و اردوگاههاي آوارگان ساكن ميشوند. در اردوگاههاي آوارگان علاوه بر همه مشكلاتي كه وجود دارد، مدارس جديدي تاسيس ميشوند كه ريشهشان به ميانههاي قرن نوزدهم پاكستان بازميگردد. اما به طور خاص اين مدارس نقش خاصي در ميان اين آوارگان مهاجر ايفا ميكنند، به اين معني كه ديني هستند و تبليغ دين ميكنند. از ميان اين مدارس به دو نمونه يعني مدرسه جمعيت علما و مدرسه حقاني ميپردازيم.
پيشينه تاسيس مدرسه جمعيت علما به قريب به يك قرن پيش بازميگردد. اين مدرسه در سال 1919 در هند تاسيس ميشود. رخداد مهمي كه تاثيرش در تاريخ معاصر پاكستان بسيار قابل توجه است جدايي پاكستان از هند در سال 1947 است. بعد از اين جدايي بين جمعيت علماي اسلام پاكستان هم از سلفش در هند فاصله ميگيرد و بيشتر از شاخه هندي، به سياست نزديك ميشود. در سالهاي دهه 1970 تا 1990 اين جمعيت صدها مدرسه در مناطق پشتونشين در سرحد بلوچستان تاسيس ميكند كه بنا به گزارشها جوانان پاكستاني و مهاجران افغان از امكانات تحصيل رايگان، تغذيه، خوابگاه و آموزش نظامي بهرهمند ميشوند. سفير پيشين طالبان در عربستان مولوي حبيبالله فوزي ميگويد كه با جمعيت علماي اسلام پاكستان روابط دوستانه داشتيم و افراد ما كساني بودند كه در مدرسههاي جمعيت درس خوانده بودند. ما به مدرسين خود احترام خاصي ميگذاشتيم. بدون شك به اين دليل كه رهبران ما با رهبران جمعيت در يك مدرسه درس خوانده بودند از نظر فكري كاملا هماهنگ بوديم.
در سال 1971 تنها 900 مدرسه كه زيرمجموعه اين جمعيت بودند، در اين منطقه وجود داشتند. اما در سال 1988 اين مدارس به 8000 مدرسه رسمي و 25000 مدرسه ثبت نشده ميرسيد كه در آنها بيش از نيم ميليون دانشجو تحصيل ميكردند و اكثر آنها در نواحي روستايي و اردوگاههاي آوارگان افغان بودند.
البته در منابع فارسي زبان به طور مشخص اشاره نشده است كه در اين مدارس چه مسائلي تدريس ميشده است. اما در مورد ديدگاههاي فكريشان ميتوان به منشور جمعيت علماي اسلام اشاره كرد كه در لاهور منتشر شده است.
دارالعلوم حقاني نيز روابطي با جمعيت علماي اسلامي دارد و برخي مدارس حقاني را زيرشاخه جمعيت دانستهاند. اما اين موضوع چندان شفاف نيست. اين جمعيت 10 سال قبل از ظهور طالبان توسط مولانا صميم الحق اداره ميشود و پدر ايشان فارغالتحصيل مدرسه ديوبند هند بوده است. اين دارالعلوم در سال 1947 تاسيس ميشود. اهميت آن به اين خاطر است كه افراد زيادي از بلندپايگان طالبان در آن تحصيل كردهاند. دست كم 8 وزير كابينه طالبان و بيش از 20 والي، فرمانده نظامي و قاضي و كارمند ارشد اداري از فارغالتحصيلان اين مدرسه بودند. در اين مجموعه 1500 طلبه به طور رايگان و شبانهروزي و 1000 طلبه به شكل نيمه وقت مشغول تحصيل بودند و 12 مدرسه كوچكتر وابسته به آن بودند. صميم الحق درمصاحبهيي اذعان ميكند كه 1400 جايگاه را به طلاب افغان اختصاص داده است.
اين مدرسه در سالهايي كه طالبان نياز به نيرو داشته، نيرو اعزام كرده است. صميم الحق رابطه دوستانهيي با ملاعمر داشته است و اذعان ميكند كه در شكست مزارشريف در 1997 ملاعمر از او كمك ميخواهد و او هم تمام طلبههاي مدرسه را به جبهههاي جنگ ميفرستد. همچنين در سال 1998 بار ديگر در مزار شريف مسوولان اين مدرسه يك ماه مدارس را تعطيل ميكنند و 8000 نفر از طلاب را به افغانستان ميفرستند.
موسسه ديگر جمعيت علوم اسلاميه بوده كه گفته ميشود يكي از جناحهاي جمعيت علما بوده است. آنجا نيز حدود 8000 طلبه از جمله صدها طلبه افغان تحصيل ميكردند. يكي از استادان اين مركز به اسم مفتي جميل اشاره ميكند كه ما از اينكه به طالبان درس دادهايم به خود ميباليم و هميشه براي موفقيت آنها دعا ميكنيم. بحث را با تاكيد بر اين نكته به پايان ميرسانم كه در منابع فارسي زبان به موضوع بسيار محدود اشاره شده است. با اين همه همين مقدار نشان ميدهد كه اين مدارس تاثير بسيار زيادي در پيدايش طالبان و گسترش آن داشته است. البته هنوز سوالهاي زيادي مثل محتواي دروس، وجود يا عدم روابط سيستماتيك با طالبان، اساتيد مدرسه و... باقي ميماند كه نشانگر آن است كه تحقيقات گسترش يابد.
ما در جستوجوي ريشههاي فكري طالبان به بحث وهابيت و وهابيون رسيديم. شروع بحث وهابيت به عربستان باز ميگردد و مشهوريت آن تا جايي است كه حتي در برخي متون به وهابيت اشارهيي نميشود و از سعوديها ياد ميشود. به همين خاطر پرسش نخست اين است كه تا چه ميزان انديشه وهابيت و طرز نگاه ايشان به دين تا چه اندازه در گسترش طالبان نقش داشته و نقش مسائل سياسي و ژئوپولتيك و نفت و دلارهاي امريكا تا چه حد است. در طول تحقيق متوجه شديم كه اين دو به يكديگر سخت وابستهاند يعني تا قبل از طالبان ردپايي از گروههاي وهابي دست كم در افغانستان ديده نميشود. نخستين اشارات بحثهاي احمدرشيد است كه نخستين حلقههاي وهابيون حدود 70 سال پيش در مناطق تاشكند و دره فرغانه تشكيل ميشود و از آنجا به هند ميرود و جمعيتي از وهابيون شروع به تبليغ مبادي مذهبيشان ميكنند و بعد از آن به افغانستان منتقل ميشود. نحوه انتقال اين مباحث به افغانستان محل بحث است. احمد رشيد نقش اخوان المسلمين به خصوص در دهه 1950 را در اين زمينه موثر ميداند. از سوي ديگر حدود سالهاي 1994 تا 1996 با رشد و گسترش جنبش طالبان بحث گروه القاعده مهم ميشود. احمد رشيد ارجاعات فراواني ميدهد كه بنلادن گروههاي القاعده را در افغانستان تاسيس ميكند. در اين نهادها وهابيت تبليغ ميشده و مبلغان مذهبي وهابي در عربستان آموزش ميديدند و در مدارسي مثل مدرسه حقانيه، طلاب را آموزش ميدادند. همچنين منابع مالي به عربستان ارجاع داده ميشود. يعني احمد رشيد نشان ميدهد كه در سال 1996 حدود 70 ميليون دلار فقط اقدامات نظامي طالبان خرج داشته است. اسناد نشان ميدهد كه همه اين هزينه را عربستان تامين ميكرده است. به همين خاطر در يك جمعبندي كلي ميتوان گفت از سال 1990 چهرههاي وهابيون در افغانستان زياد ميشود. خود بنلادن بسيار موثر است و معلمان آموزش ديده در عربستان هم مهم هستند. حتي وهابيون وارد احزاب سياسي ميشوند و چهرههايي داريم كه عربستاني بودند. بطور كلي ميتوان گفت به قدري سهم مسائل سياسي و اجتماعي مثل نقش عربستان و جلوگيري از نفوذ ايران و دسترسي ايران به آسياي مركزي و ژئوپولتيك افغانستان و رابطهاش با پاكستان و خطوط لوله نفت و گاز اين منطقه و سهم كشورها و... مهم است كه كمتر ميتوان نقش مسائل فرهنگي و فكري را برجسته كرد.