گزارش «اعتماد» از ليگ مسابقات كودكان كار و خيابان
دو روز كودكي به بهانه فوتبال در زمين چمن استاديوم
اعتماد
معصومه روي نيمكتهاي فلزي جايگاه كوچك استاديوم فوتبال ايستاده و از دور با هيجان دستهاي كوچكش را براي برادرش محمد تكان ميدهد و فرياد ميزند: « ممد! ممد!» محمد از داخل زمين يك دستش را به سمت معصومه ميگيرد و دست ديگرش را به دهان ميبرد و يك نفس سوت ميزند. محمد و معصومه هر دو در يك توليدي لباس در مولوي كار ميكنند. آنها هر روز از ساعت 8 صبح تا 6 بعدازظهر كنار بقيه كارگرها شلوارهاي دوخته شده را بستهبندي ميكنند تا رانندههاي وانت از راه برسند و بستهها را با خودشان به انبار ببرند. معصومه 10سالش است و كلاس اول ابتدايي درس ميخواند، محمد 13 سال دارد و كلاس دوم است. معصومه از ديروز كه مسابقات شروع شده دل توي دلش نيست. آنقدر فرياد زده و محمد را تشويق كرده كه صدايش گرفته. ميگويد: «از يك ماه پيش به صاحبكارمان گفتيم كه قراره دو روز سر كار نياييم. هر شب يك ساعت بيشتر مانديم و كار كرديم تا اجازه داد پنجشنبه را سر كار نريم.» حالا محمد و معصومه در كنار دهها كودك ديگر آمدهاند تا روياهايشان را ميان مستطيل سبز رنگ استاديوم فوتبال زندگي كنند. بچههايي كه از سن پايين كارهاي سخت را تجربه كردهاند. رگهاي ورم كرده دست محمد و بازوهايي كه به هيكل كوچكش نميآيد، ميگويد مدتهاي زياد به كار سخت بدني مشغول بوده. وقتي پايش را از زمين بيرون ميگذارد حاضر نيست كلمهاي درباره زندگي بيرون از استاديوم صحبت كند، حاضر نيست حتي يك لحظه هم ديوارهاي سياه خانه و پدر و مادري را به ياد بياورد كه در كنار هم نشستهاند و مشغول مصرف مواد هستند. محمد آمده تا اين دو روز را زندگي كند و قيد فكر كردن به همه مشكلاتش را بزند. اينجا آمده تا تلافي تمام شبها و روزهايي كه نتوانسته بچگي كند را دربياورد. در يك جمله ميگويد: «من ميخوام مثل مسي باشم.»
ميخواهم مسي را ببينم
صداي دست زدنها و تشويقهاي طرفدارهاي تيم كودكان كار دروازه غار در استاديوم فوتبال قوامين شهرك اكباتان از چند متري ورزشگاه به گوش ميرسد. شهاب قاسمي، مربيشان كنار زمين ايستاده و گاهي با اشاره دست يكي از بازيكنهاي داخل زمين را به طرفدارها نشان ميدهد تا او را تشويق كنند. همگي با هم اسم امين 13 ساله را فرياد ميزنند. بازي تمام ميشود و تيم دروازه غار با نتيجه 2 بر 1 خانه مهر را ميبرد. امين هافبك راست تيم 13سال دارد و پيراهن شماره 8 را به تن كرده. كلاس دوم ابتدايي است و در مدرسه كودكان كار درس ميخواند. مي گويد: «من و خواهرم در مترو دستفروشي ميكنيم. هفت سالم بود كه كلاس اول را خواندم و به خاطر خانوادهام مجبور شدم كار كنم. تا اينكه پارسال دوباره مدرسه كودكان كار ثبت نام كردم و درسم را ادامه دادم. يادم نمياد كي بود. اما يك روز كه از خواب بيدار شدم مادرم گفت بايد برم سر كار. روزهاي اول با پسر همسايه مان بودم و بعد كمكم خواهرم هم با من آمد. ما در مترو چسب زخم و لاك ناخن ميفروشيم.» امين وقتي از فوتبال صحبت ميكند، ميخندد و سرش را بالا ميگيرد و لبخند ميزند. مثل همه بچهها از مسي ميگويد. از آرزوهايش. از اينكه دلش ميخواهد او هم مثل آن كودك افغانستاني روزي مسي را ببيند و در آغوش بگيرد.
نميدانم از كي كار كردن را شروع كردم
متين رحيمي، كاپيتان تيم دروازه غار است. 16 سالش است، در مدرسه خانه كودك شوش درس ميخواند. ميگويد: «ساعت تمرين ما 7 تا 8 صبح است. يعني وقتي كه تازه از خواب بيدار شدهايم و ميخواهيم برويم سر كار. خسته از تمرين بايد تا شب كار كنيم. چون بقيه روز را همه بچهها سر كار هستند. من در كارگاه خياطي در خيابان هرندي كار ميكنم. يك برادر دوازده ساله دارم كه او هم كودك كار است و امروز آمده تا من را تشويق كند. معمولا شبهاي قبل از مسابقه را تا نيمه شب در كارگاه ميمانم و كار ميكنم تا بتوانم براي مسابقه مرخصي بگيرم. خسته ميشوم اما آنقدرخوشحالم كه شب خوابم نميبرد.» فرزاد محمدي مدتي قبل گوشه ميدان سپاه دستفروشي ميكرده و 10 سالش است. ميگويد: «نميدانم از كي دستفروشي را شروع كردم. خرج مادر و خواهر كوچكم را بايد ميدادم. همه بچهها به اين اميد هستند كه در مسابقات اول شويم.»
ميدانم به آرزويم نميرسم
مسابقه در آخرين لحظههاي بازي تيم بچههاي حمايت از كودكان كار با خانه مهر است. بازي با نتيجه مساوي يك- يك تمام شده و قرار است ضربات پنالتي نتيجه بازي را مشخص كند. بچههاي تيم حمايت از كودكان كار دروازهبان تيمشان را با صداي بلند تشويق ميكنند. رامين دست طلايي، اميد تيم مايي... رامين دو ضربه پنالتي حريف را ميگيرد و بازي با نتيجه 6- 8 در ضربات پنالتي تمام ميشود. سوت پايان كه زده ميشود بچههاي تيم حمايت از كودكان كار از بيرون زمين به سمت رامين دروازهبان هجوم ميبرند. او را بلند ميكنند و فرياد زنان دور زمين ميچرخانند. شاديشان كه تمام ميشود رامين ميخندد و وقتي متوجه ميشود كه آرنجش زخمي شده به سمت جايگاه دكتر مسابقات ميرود. ميگويد: «16 سالمه. يك ساله كه دروازهباني ميكنم.» رامين سالهاست كه در جعبهسازي در آزادگان كار ميكند. ميگويد: «يكي از برادرهايم هم اينجاست. دوستام ميگن من شبيه نويرم؛ دروازهبان تيم بايرن مونيخ. ميخوام اينقدر بازي كنم تا شبيه اون بشم. اين چيزها براي ما آرزوست. من ميدانم كه هيچوقت به اين آرزويم نميرسم. اما وقتي نوير را توي تلويزيون ميبينم دلم ميخواهد مثل او بازي كنم.»
خدا جواب كار خير را ميدهد
حميد استيلي، حامي معنوي اين مسابقات ميگويد: «كاري كه براي خدا باشد، خدا هم جوابش را ميدهد. در اين مسابقات، كودكان كار از ردههاي سني ٩، ١٠سال تا ١٤، ١٥سال هستند و در ٦ تيم به مصاف يكديگر ميروند. اين كودكان فقط منحصر به تهران نيستند و برخي از آنها از كرج در مسابقات ليگ كودكان كار و خيابان شركت ميكنند. در نظر داريم مربيان تيمهاي پايه را هم به اين مسابقات دعوت كنيم تا از نزديك شاهد عملكرد كودكان كار باشند. اميدواريم كه بتوانيم از بين اين كودكان، استعدادهايي را به تيمهاي مختلف معرفي كنيم. برخي از اين كودكان كار، علاوه بر ورزش، در زمينههاي ديگري مانند كامپيوتر هم استعداد خوبي دارند.»