كه باشد پس هر فراقي ، وصالي
راهحل ساده است. كافي است تا رنگ واقعيت به مطالبات مردم پاشيده شود. بايدها و نيازهاي امروز ايران و ايراني هماني است كه رهبري نظام و رييس دولت ميگويند و دنبال ميكنند. در عرصه سياسي رفاقتهايي همچون رفاقتهاي ١٢ بهمن ١٣٥٧ بايد احيا شود و جاي تخاصمها و تنازعها را بگيرد.
«انشقاق و انشعاب» بايد جاي خود را به «اتحاد و اتصال» بازيگران و مديران كشور دهد. قلوب و اذهان كارگزاران و سياستمداران امروز همچون ذهن و قلب مبارزان ديروز انقلاب بايد با هم باشد نه بر هم. «اقتصاد مقاومتي» و «تعامل اقتصادي با جهان» براي پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي در عرصه بينالملل و چرخيدن چرخ زندگي مردم در داخل كه همانا به افزايش اعتماد مردم به حاكميت منجر ميشود يك ضرورت غيرقابل انكار است.
حالا در آستانه انتخاباتي ديگر فراق هاشمي و غم نهان آن بايد جاي خود را به اميد به صبح ديگري دهد، بايد طرحي نو درانداخت و رفاقتهاي ١٢ بهمن ١٣٥٧ را با وجود فقدان بسياري از اعضاي شوراي انقلاب همچون آيتالله هاشميرفسنجاني و آيتالله موسوي اردبيلي احيا كرد و چه كسي با بازتوليد رفاقتهاي انقلابيِ انقلابيون، همانهايي كه امروز اصلاحطلب و اصولگرا شدهاند و ميخواهند مطالبه رهبري و مردم را عملياتي كنند، مخالف است؟براي رسيدن به ساحل امن آرامش و عبور از پيچهاي تند و تيز مصايب و مشكلات كافي است سرها را به عقب برگرداند و سي و هشت سال شيرين و تلخي كه پشت سر گذرانده شده را يك بار با رمز برادري و منافع ملي مرور كرد. امروز همه از چپ و راست و ميانه ميتوانند با ديدباني و راهبري راهبردي ايشان همان راهي را بروند كه پيش از اين با بنيانگذار انقلاب رفتهاند. اين راه را مجدد ميشود رفت به شرط آنكه مهر و محبتهاي آسيب ديده گذشته انقلابيون رو به نقطه بهمن ٥٧ بازگردانند. اتحاد ملي پيشنياز همزباني و همدلي ملي است.
آتش پلاسكو، غم سمنان و اندوه اهواز
پنجشنبه ٣٠دي ٩٥ «تهران» فروريخت و نه فقط يك ساختمان قديمي. اين روز دردناك قامت تهران را خميده كرد و دل همه را شكست و روز مهمي در تاريخ كشور و شهر تهران ثبت شد. قهرماناني را از دست داديم. قهرمانان ملي ايرانزمين «ايستاده در آتش» ماندند تا از جان و مال مردم محافظت كنند. قهرمانان ناشناس آتشنشان، شعلههاي سركش و خشمگين و سوزان را مهار كردند تا شهر در امان باشد. شعلههايي آنقدر بيرحم كه همهچيز را بلعيدند، مردان بيادعاي شهرمان را هم بلعيدند. آن، روز مرداني بودند كه با قلبي لبريز از عشق و دستاني سرشار از مهر، خود را به آب و آتش ميزنند تا مرهمي باشند بر زخمهاي همشهريان خود... و چگونه ميتوان جبران كرد اين همه از خودگذشتگيها را... امافراق اين جانها شهر را متحد كرد و اشك شهر سرازير شد. مردم بر شجاعت و استواري قهرمانان خود ايستادند و در سوگ آنها همدرد و همدم خانوادههايشان شدند. خيليها داغدار شدند، خيليها غصهدار شدند، اما اميد همچنان از دل آوارها و شعلهها زنده ماند، زندگي جريان دارد. بايد از ديروز درس گرفت و بايد صبور بود. پلاسكو اينگونه خود تبديل به يك وفاق ملي شد. يك هم پيوستگي در اندوه. همچنان كه قطار تبريز - مشهد در ايستگاه سمنان سوخت و دلها آتش گرفت. همان اندازه كه خوزستان برايشان دلخراش بود، سيستان و بلوچستان آنان را اندوهگين كرد. از همه دلخراشتر بود نشستن گرد «خاك» بر چهره مردمان خاكي خوزستان. اما همه اين حوادث با دردناكياش يك چيز بيشتر نداشت؛ همبستگي ملي و در كنار يكديگر بودن.
فراق كيارستمي وصال فرهادي
فراق تنها در سياست نبود، صحنه فرهنگ هم كم فراق نداشت و هواداران و دوستداران فرهنگ را در اندوه برد. مرگ كيارستمي، بدرود داود رشيدي، نابهنگامي درگذشت دنيا فنيزاده و حسن جوهرچي و... اين فراق اما بازهم ملت اندوهگين را بههم پيوسته كرد و در فراق آنان متحد. اندوهِ انبوهِ جامعه در پي مرگ ناگهاني عباس كيارستمي- عكاس، نقاش، فيلمساز و هنرمند جهاني ايران نمايانترين تجليل از يك هنرمند بود، تجليلي در فراق او همانند تجليل از افتخارآفريني اصغر فرهادي در حيات او. اين دو هر دو، مردم را به هم پيوسته كرد چه فراق كيارستمي چه اميد فرهادي. روز تشييع كيارستمي روز زندگي بخشيدن دوباره به هنر بود در آيين وداع با هنرمندي كه تمام در تمام، زندگي بود.
* * *
اينك سال 1395 پايان مييابد و
باز جويد روزگار وصل خويش
سالي كه براي ما و براي جهان گذشت همچون سلف و خلف هميشگياش پر بود از حوادث و وقايع تلخ و شيرين. در اين سال خوف و رجا، ترس و شجاعت، دلسوزي و دلشادي، پيروزي و شكست، آشتي و قهر و... همسان و همگام پيش آمدند و سالي ديگر را ساختند اما اين سال براي ما، از حيث سه رويداد و حادثه و اتفاق ويژهتر و خاصتر شد؛ پيروزي دونالدترامپ در انتخابات ايالات متحده امريكا، چند ريشتري جهان امروز را لرزاند و استرس و اضطراب را راهي دلهاي دموكراسي خواهان جنگ گريز كرد. در ايران برج پلاسكو، اين نخستين نماد توسعه شهري تهران آتش گرفت و فروريخت تا ريزش و سوزشش، دلها را بسوزاند. و در آخر رحلت مخزن الاسرار انقلاب آيتالله هاشميرفسنجاني، اين سه اتفاق مثل هر پديدهاي ظاهري دارد و باطني. اگر آمدن ترامپ تونل وحشت دنياي امروز را ترسناكتر كرد اما در باطنش، ائتلافي ميان دموكراسيخواهان دو جهان آفريد. اگر در ايران، پلاسكو به هر دليل آتش گرفت و دلمان را آتش زد اما در خودنمايي آتشها و آوارها، مردم ايران، يكي شدند و دعا خواندند و بيش از هر زمان ديگري دغدغه و خواستشان، همرنگ بود. يا وقتي خبر رسيد پيك اجل از اميركبير انقلاب سرشار شده، ايران مشكيپوش شد و بازهم نگران كه سياست و ايران منهاي شيخاكبر هاشميرفسنجاني چگونه خواهد بود. فراق اكبر اما وفاق ملت شد. همه از هر طيف و طايفه، با هر مشي و سليقه از يمين و يسار سياست به مركز شهر آمدند تا دستمريزادي يك صدا به مردي بگويند كه از متن قدرت دور شد و حنجرهاش، بازتابدهنده صداي مردم شد.
سه ضلع مثلث ترسناك و دلهرهآور 95 اما با اتحاد دموكراسيخواهان جهان عليه راستهاي افراطي، همصدايي ملت در ماجراي پر درد پلاسكوي تهران و وفاق ملي براي فراق مريد امام و رفيق رهبري، نويددهنده و نشاندهنده آن است كه نبايد رنگ رخساره حوادث نگرانكننده را ديد كه هر اتفاقي هر آنقدر دالي دارد و مدلولي، ميتواند در كنار خوفهايش، پر از رجا باشد؛ رجائي از جنس وفاق در حوزه سياست؛ آنچه كه يك سال پيش ميان اعتدالگرايان و عملگرايان و اصلاحطلبان رقم خورد و موجبات دور شدن افراطيها از مركز تصميمگيري و تصميمسازي را فراهم ساخت. يا وفاق اصلاحطلبان در حمايت از شيح حسن روحاني و برقراري ارتباطي نوين با رهبري كه بوي «بازگشت اعتماد» ميدهد.
فراق آرامش با آمدن ترامپ، فراق آتشنشانان با سوزش و ريزش پلاسكو و فراق هاشميرفسنجاني با ديدار معاون اول دولت اعتدال با مقام معظم رهبري به ما آموخت كه بهنگام لشكركشي ترس و غم نااميدي اتفاقات ديگري ثبت ميشود كه همه دلهاي مضطرب را به ساحل امن آرامش ميرساند. مثل همه افعال پر مهر مردم ايران براي آتشنشانان، و صداي واحدشان در بدرقه آيتالله هاشمي وخبرهاي اميدواركننده از احياي ارتباط اصلاحطلبان با رهبري.
سالي كه بر ما گذشت، غمناك بود و سالي كه پيش روي ماست از بهارش پيداست
كه آيد پس هر نشيبي فرازي
كه باشد پس هر فراقي وصالي*
* بيتي از ابوالفرج روني، شاعر ايراني نيشابوري قرن 5 و 6