راهي براي شنيدن پيدا كنيم
شهرام اقبالزاده
قصهگويي در فرهنگ ايراني، سنتي قديمي و ديرينه است؛ سنتي كه با آن ميتوان از كودكي انسانها را به شنيدن داستان و قصه عادت داد و همزمان با درگير شدن كودكان در متن قصهاي كه جذابيتهاي روايي دارد و براي كودكان لطافتآفرين است، روندي از زندگي را به كودكان نمايش داد و مسائل مختلف تربيتي و فرهنگي را در تاروپود قصهها ريخت و به شكل غيرمستقيم به كودكان آموزش داد. قصهها شروع، ميانه و پاياني دارند، ساختاري كه حس تعليق و كنجكاوي كودكان را برميانگيزد و شوق شنيدن را در آنها تقويت ميكند تا بدون هيچ دلزدگي و خستگي پاي حرفهاي تربيتي بنشينند و با روايتي متفاوت از زندگي بشنوند. در كنار اين موضوع، قصهگويي رابطهاي دو طرفه بين قصهگو و كسي كه قصه را ميشنود، ايجاد ميكند. اين رابطه، رابطهاي عاطفي است و باعث ميشود به مرور زمان بچهها به داستان و داستانخواني جذب شوند و در سني كه توانايي خواندن پيدا كردند، با علاقه بيشتري سراغ كتابهاي داستان و كتاب بروند و به كتاب خواندن عادت كنند. اما اين قصهگويي و خواندن لالايي، در كشور ما سنتي فراموش شده است؛ سنتي كه از ديرباز توسط مادرها، مادربزرگها و پدربزرگها انجام ميشد و نسلهاي قديمي با اين فرهنگ بزرگ شدند. اما اين روزها و با گذر زمان اين سنت هم از بين رفته است. حالا ديگر تكنولوژي بر روابط ما حاكم شده و به جاي اينكه تسهيلكننده رابطه ما با يكديگر باشد، روابط را پيچيده و حتي گاهي دور كرده است. حالا ما اسير تكنولوژي شدهايم و در چنين روزگاري بايد بيش از پيش به فكر فرهنگهاي قديمي و تربيت نسلي باشيم كه آينده اين سرزمين را ميسازند. نهادهاي متولي در امر ادبيات كودك و نوجوان بايد به فكر راهكارهايي براي علاقهمند كردن بچهها در عصر تكنولوژي به كتاب و كتابخواني باشند. رسانههاي فراگير مانند راديو و تلويزيون هم نبايد بيتفاوت باشند و با ساخت برنامههايي مشوق كودكان براي شنيدن قصه و زنده نگه داشتن اين فرهنگ قديمي شوند. چرا كه هر اندازه كه ما برنامههاي بيشتري براي اين كار داشته باشيم به رشد فرهنگ و سنتهايمان و همچنين انتقال فرهنگ و گسترش تخيل و تفكر كمك بيشتري كردهايم.