آنچه براي خود نميپسندي...
بهمن كشاورز
حقوقدان
از شنيدن و ديدن كلمه «عدالت» مفاهيم و مطالب گوناگوني به ذهن ميآيد، گفته مولانا كه:
عدل چه بود وضع اندر موضعش/ ظلم چه بود وضع در ناموقعش
و به ياد ميآوريم كه اين مواضع و «جاها» لزوما همانند و مشابه نيستند و ممكن است متفاوت باشند.
آنچه در اصول مذهب شيعه در عدالت خداوند به ما آموخته شده به ياد ميآوريم. خداوند از هرگونه ظلم و تعدي بري است و دستور فرموده كه هرگاه بين مردم قضاوت ميكنيم، عدالت را رعايت كنيم و بهطور كلي هم به «عدل و احسان» يا «دادگري و نيكوكاري» امر فرموده است. آنگاه به بحثي كه در سي و چند سال اخير بسيار مطرح بوده است ميرسيم: «عدالت قاضي» و «عدالت شاهد» چيزي كه وجود آن در افراد مستلزم مرتكب نشدن گناه كبيره و اصرار نورزيدن به ارتكاب گناهان صغيره است و اين دومي باعث ميشود كه بسياري از آدميان از جمع عادلان خارج شوند. نه صلاحيت قضاوت داشته باشند و نه شهادتشان پذيرفته شود. اگر از محدوده فرهنگ و ادب خودمان خارج شويم و به پيش از ميلاد حضرت مسيح (ع) برويم به سقراط و افلاطون و ارسطو ميرسيم كه «اخلاق» را بدون عدالت غيرقابل تصور ميدانستند. ارسطو به عدالت «توزيعي» به مفهوم تقسيم داراييها بين افراد به نسبت شايستگي آنها معتقد است به اين معني كه افرادي با شايستگيهاي يكسان بايد بهطور مساوي از داراييها و كالاها برخوردار و بهرهمند شوند. همچنين او به عدالت «ترميمي» نيز اعتقاد دارد به اين مفهوم كه در مبادلات دو طرفه يا چند طرفه بايد بين آنچه افراد ميدهند و ميگيرند تناسب و تعادل برقرار باشد. همينطور در امور معنوي نيز همين تعادل بايد وجود داشته باشد. در مقابل احسان بايد احسان كرد و قدرشناس بود.
از شنيدن و ديدن كلمه «عدالت» مفاهيم و مطالب گوناگوني به ذهن ميآيد، گفته مولانا كه:
عدل چه بود وضع اندر موضعش/ ظلم چه بود وضع در ناموقعش
و به ياد ميآوريم كه اين مواضع و «جاها» لزوما همانند و مشابه نيستند و ممكن است متفاوت باشند.
آنچه در اصول مذهب شيعه در عدالت خداوند به ما آموخته شده به ياد ميآوريم. خداوند از هرگونه ظلم و تعدي بري است و دستور فرموده كه هرگاه بين مردم قضاوت ميكنيم، عدالت را رعايت كنيم و بهطور كلي هم به «عدل و احسان» يا «دادگري و نيكوكاري» امر فرموده است. آنگاه به بحثي كه در سي و چند سال اخير بسيار مطرح بوده است ميرسيم: «عدالت قاضي» و «عدالت شاهد» چيزي كه وجود آن در افراد مستلزم مرتكب نشدن گناه كبيره و اصرار نورزيدن به ارتكاب گناهان صغيره است و اين دومي باعث ميشود كه بسياري از آدميان از جمع عادلان خارج شوند. نه صلاحيت قضاوت داشته باشند و نه شهادتشان پذيرفته شود. اگر از محدوده فرهنگ و ادب خودمان خارج شويم و به پيش از ميلاد حضرت مسيح (ع) برويم به سقراط و افلاطون و ارسطو ميرسيم كه «اخلاق» را بدون عدالت غيرقابل تصور ميدانستند. ارسطو به عدالت «توزيعي» به مفهوم تقسيم داراييها بين افراد به نسبت شايستگي آنها معتقد است به اين معني كه افرادي با شايستگيهاي يكسان بايد بهطور مساوي از داراييها و كالاها برخوردار و بهرهمند شوند. همچنين او به عدالت «ترميمي» نيز اعتقاد دارد به اين مفهوم كه در مبادلات دو طرفه يا چند طرفه بايد بين آنچه افراد ميدهند و ميگيرند تناسب و تعادل برقرار باشد. همينطور در امور معنوي نيز همين تعادل بايد وجود داشته باشد. در مقابل احسان بايد احسان كرد و قدرشناس بود.
عدالت اجتماعي، عدالت اقتصادي و عدالت سياسي هم مفاهيمي هستند كه به ذهن متبادر ميشوند و بلافاصله به اين ميانديشيم كه هر يك از اينها در كل جهان و كشور ما تا چه حد تحقق يافته است؟ و آيا ممكن است بهطور مطلق و كامل در جايي از دنيا يا كشور ما تحقق پيدا كند؟ تحقق اينها بهطور مطلق در صورتي ممكن است كه اموال و داراييها نامحدود و افراد اجتماع هم بهطور فطري سخاوتمند باشند. البته اگر چنين حالتي متصور بود- كه نيست- اصولا مقوله عدالت و بحثهاي راجع به آن شايد لازم نميبود.
چيز ديگري كه از واژه عدالت به ذهن متبادر ميشود «عدالت قضايي» است كه بايد به وسيله قضات عادل، اجرا و اعمال شود. قضاتي كه مرتكب كبيره مطلقا نشوند و به صغيره هم اصرار نورزند. جوهر و ركن اصلي اين عدالت «بيطرفي» است. تا آنجا كه گفته شده قاضي در نحوه خطاب، نگريستن به اصحاب دعوا و دهها مورد ديگر بايد عدالت را (كه اينجا به معني تساوي و مساوات است) رعايت كند. از طرفي خود قاضي هم بايد عادل باشد. گناهان كبيره كه قاضي را از عدالت خارج ميكند آنهاست كه خداوند در مورد آنها وعده عذاب و آتش داده است. اما صغائري كه ارتكاب آنها عدالت را زايل ميكند چنان فراوان است كه كمتر كسي ميتواند عدالت خود را در طولانيمدت حفظ كند.
گفته شده: همه قواعد اخلاقي جهان را بارها و بارها خلاصه كردند. سرانجام به دو قاعده رسيدند كه شايد عصاره عدالت را در آنها بتوان يافت:
اول – چيزي را كه به آن نياز نداري نگاه ندار.
دوم- آنچه را به خود نميپسندي به ديگران نپسند.
والله اعلم