ما هم مردمي هستيم؟!
جواد طوسي
فعال فرهنگي
قبول داريد كه كانديداهاي ما در انتخابات رياست جمهوري از نظر شيوه تبليغات و اغراق در بيان ديدگاهها و برنامههاي كاري خود از طريق رسانهها، يك نمونه استثنايي در دنيا هستند؟ به قول عوام، «اين اعتماد به نفسشون مَنو كُشته!» با شروع ثبتنام اين دوره از انتخابات رياستجمهوري و جناحبنديهاي ميان خطوط راست و چپ و اصولگرا و اصلاحطلب و مستقل و فراجناحي، باز طبق معمول شاهد حرفها و موضعگيريهاي تند و راديكالي هستيم كه با انگشت گذاشتن روي معضلات اصلي جامعه (به ويژه بحران فزاينده اقتصادي)، بيش از همه مردم را مخاطب (بهتر بگوييم مستمسك) قرار ميدهند. واقعا ديواري كوتاهتر از «مردم» در اين كشمكشها و رقابتهاي جناحي/ سياسي پيدا ميكنيد؟ ياد سخن قاضي شارع (با بازي خوب علي نصيريان) در مجموعه تلويزيوني «سربداران» ميافتم كه در صحنهاي با لحن كنايهآميز خطاب به جماعتي كه در برابرش ايستادهاند، ميگويد: «مردم، مردم، مردم...» و به اين شكل، وجهالمصالحه قرار دادن تاكتيكي و مقطعي مردم در بزنگاههاي تاريخي را مورد انتقاد قرار ميدهد. در دو حوزه «هنر و سياست»، تكليف هنرمند با مردم روشنتر است. مثلا ميگوئل ليتين، فيلمساز شيليايي در «نامههايي از ماروسيا» سمت و سوي كاملا مردمي و ظلمستيز دارد. يا آندره وايدا در فيلم «سرزمين موعود» از طبقه كارگر حمايت ميكند. در سينماي خودمان مسعود كيميايي در گذر از نگاه بدبينانه نسبت به حضور ناظر و منفعل و سترون توده مردم در فيلم «خاك» و «گوزنها»، در «سفر سنگ» به تبع شرايط در يك خوشبيني تاريخي قرار ميگيرد و حضور تجمعيافته و فاعلانه مردم در يك حركت اجتماعي خودجوش را ميپذيرد. او در ديگر فيلمهايش همچون «خط قرمز»، «دندان مار»، «سلطان» و «جرم»، عدالت اجتماعي را در يك موقعيت كنشمندانه مردمي ميبيند. همين طور جلال مقدم در «فرار از تله»، نگاهي مردمي و عدالتخواهانه دارد اما در چرخه سياست، عمدتا با نام «مردم» بازي و از آنها استفاده ابزاري شده است. محمدرضا شاه پهلوي در حلول آريامهرياش، انقلاب سفيدي را در بهمن 42 راه انداخت كه در اذهان عمومي به «انقلاب شاه و مردم» شهره شد. خب،چه شد كه در ادامه مسير تاريخي، اين انقلاب مردمي تقش درآمد و انقلاب بهمن سال 57 رقم خورد؟ جالب آنكه اين دو رويداد تاريخي در ماه بهمن با اسم مردم گره ميخورد؛ 38 سال از اين انقلاب مردمي اخير را پشت سر گذاشتهايم...
هر جا كه لازم بوده همين مردم به موقع در صحنه حاضر شدهاند، از جنگ هشتساله بگير تا انتخابات گوناگون و بله و نه گرفتن... يك بار هم كه شده اعتماد و حسن نيت و صبوري اين مردم و تنگناها و مصايب و رنجهاي بيپايانشان را جدي بگيريد و برايشان قدم مثبتي برداريد! نگذاريد در اين بازار مكاره سياستزدگي، اصالت و هويت مردمي با پوپوليسم و عوامگرايي تاخت زده شود. عدالت و انسانمنشي و وجدان بيدار تاريخي حكم ميكند كه اين مردم بيپناه و بيتكيهگاه را ارج نهيم و با آنها بازي نكنيم و برايشان حرمت قايل شويم. بگذاريم ورقهاي ديگري از تاريخ معاصر رنگ و نشاني از آشتي و همدلي و وفاق ببيند، نه قهر و بدبيني و انفعال و جداافتادگي.