نقش آموزش و پرورش در توانمندسازي زنان و دختران
بهروز معبوديان٭
آموزش، برآيند تعامل فرد با محيط در حال تغيير است. تغييرات تكنولوژيكي و اجتماعي بهشدت از نظام آموزشي كنوني كشورمان پيشي گرفته است. واقعيتهاي اجتماعي سريعتر از تصورات آموزشي ما پيش ميروند. امروزه كودكان بسياري در مدارس شهري تحصيل ميكنند اما اين كودكان غالبا مطالب را چنان كه بايد و شايد ياد نميگيرند زيرا اصلا نميدانند چرا زندگي ميكنند و چه كاري ارزش وقت صرف كردن را دارد. آنها هنوز معنايي براي زندگي خود پيدا نكردهاند و بنابراين از بهرهگيري كامل از منابع فكري خود در بازي زندگي عاجزند. در سراسر جهان، از 100 ميليون كودكي كه پيش از سال چهارم دبستان ترك تحصيل ميكنند، دو سوم را دختران تشكيل ميدهند. علاوه بر آن، تعداد زناني كه در كشورهاي رو به توسعه در تعليمات متوسطه ثبتنام ميكنند نصف تعداد مردان است. زنان همچنان بخش ناچيزي از دانشآموزان رشتههاي رياضيات و علوم را تشكيل ميدهند. با وجود اينكه در كشورمان وضعيت تحصيلات زنان نسبت به دو دهه پيش اميدواركننده است ولي افزايش آسيبپذيري خانوادههاي ايراني به دلايل متعدد زمينهساز آسيبديدگي دختران و زنان شده است. چنين به نظر ميرسد كه پايين بودن ميزان تحصيلات دختران وزنان به خصوص در خانوادههاي آسيب ديده و در معرض آسيب به عنوان يكي از عوامل آسيبپذيري آنها در رويارويي با موقعيتهاي چالشبرانگيز زندگي است. به طوري كه در پژوهش نگارنده از 1236 نفر از دختران و زناني كه به دليل فرار از خانه در اورژانسهاي اجتماعي بهزيستي استان تهران در سالهاي 81 و82 پذيرش شده بودند شش درصد بيسواد بودند. برخي از دلايل بيسوادي آنها عبارت بود از: دسترسي كمتر به آموزش، فقر و درآمد پايين خانواده، برنامه درسي و روشهاي تدريس نامناسب براي دختران، پايگاه نازل اجتماعي زنان و دختران، تاكيد خانواده و اجتماع بر تحصيل پسران و اعمال تبعيض عليه دختران در خانواده، قيود فرهنگي و سنتي كه دختران را ملزم به ماندن در خانه ميكنند، مسافت زياد بين خانه و مدرسه، فقدان امكانات مراقبت از كودك، بيسرپرستي، مخالفت ناپدري يا نامادري با تحصيل كودكان، بهرهكشي از كودكان براي تامين هزينههاي زندگي، پايين بودن بهره هوشي و ابتلا به اختلالات رواني. موانع دسترسي به آموزش، زنان را از بهرهمند شدن ازساير حقوق انسانيشان نيز باز ميدارد. ممكن است زنان بيسواد نتوانند در جامعه مشاركت سياسي داشته باشند، دسترسي مطلوب به مراقبتهاي بهداشتي نداشته باشند، نتوانند از عهده شغلهاي تخصصي برآيند و نتوانند از مفاد قراردادها يا اوراق خريد يا فروش مستغلات به درستي مطلع شوند يا كسب و كاري را اداره كنند. فقدان فرصتهاي آموزشي براي دختران و زنان موجب ميشود كه نابرابري و تبعيض در اين گروهها استمرار يابد. زندگي بسياري از دختران و زنان فراري زير نفوذ شرايط پراسترسي است كه هيچ كنترلي بر آن ندارند. چنين شرايطي موجب ميشود كه آنها به اين باور برسند كه آينده روشن دور از دسترس قرار دارد و در نهايت، خواستههايشان محدود به زمان حال شود. اين دختران و زنان، به دليل آنكه در معرض تنوع محيطي نبوده و در محيطي متنوع رشد نكردهاند، از رشد فكري كمتري برخوردارند و تصوراتشان از نقشهاي اجتماعي احتمالي، و آينده و آرزوهاي شغلي تنوع كمتري دارد. افت تحصيلي و ترك تحصيل از نتايج تاسفبار چنين نگرشي نسبت به آينده است. اكثر نظامهاي آموزشي براي دانشآموزاني طراحي شدهاند كه بتوانند همه روزه در طول سال تحصيلي و به مدت حداقل 10 سال متوالي به مدرسه بروند. به علاوه، خانوادهها غالبا ناگزيرند كه بابت شهريه، كتاب درسي و پوشش رسمي پول بپردازند. كودكان فقير، به خصوص دختران، كه بسياري اوقات مجبورند دوشادوش والدينشان براي تامين معاش خانواده كار كنند به چنين نظامهايي راه ندارند. در فرهنگهايي كه ازدواج زودهنگام در آنها معمول است، دختران معمولا پيش از آنكه بتوانند سوادي بياموزند يا مهارتهايي را كاملا در خود بپرورانند مدرسه را ترك ميگويند. هزينههاي ترك تحصيل دختران بسيار بالاست. آنان با مهارتهاي اندك و اميد ناچيزي كه به تغيير دارند، دچار فقر و ناتواني ميشوند. دسترسي به آموزش به تنهايي تامين كننده حقوق انساني دختران در اين زمينه نيست. دختران و زنان ممكن است با تبعيض در نظام آموزشي به سود پسران و مردان نيز مواجه باشند، از جمله در مدرسه، در برنامههاي كارورزي، در ميزان دستمزد و در موقعيتهاي تدريس در سطوح مختلف. دختران از كودكي طوري تربيت ميشوند كه سلطه مردان را بپذيرند. اين فرهنگ آنان را طعمه يك رشته رفتارهاي تبعيضآميز ميكند. به اين ترتيب، زنان و دختران نه تنها صلاحيت لازم را براي شناختن و مقابله با بيعدالتيهايي كه بر آنان روا داشته ميشود كسب نميكنند، بلكه فقدان الگوهاي ديگر رفتار عملا موجب ميشود كه ارزشهاي فرهنگي زيانآور براي زنان تقويت شوند و به فرزندانشان انتقال يابند. به همين دليل زنان به حمايت نيرومند اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي نياز دارند تا به ارزش ذاتي خود پي ببرند و بايد دلگرم باشند تا بتوانند اين احساس ارزشمندي زنانه را به نسل بعدي انتقال دهند. هنگامي كه زنان تحصيلكرده باشند كل جامعه از آن نفع ميبرد. با افزايش تحصيلات و درآمد زنان، سطح بهداشت و تحصيلات فرزندانشان به ويژه دختران نيز ارتقا مييابد. هر قدر سطح تحصيلات زنان بالا ميرود، از تعداد كودكاني كه به سوءتغذيه دچارند كاسته ميشود. با ارتقاي سطح تحصيلات مادران، بر مراقبتهاي پيش از زايمان و مداواهاي پزشكي افزوده ميشود. تحصيلات مادر همچنين تاثير مهمي در مداواي بيماريهاي كودكان وكاهش مرگ و مير كودكان خردسال دارد. استفاده از روشهاي جلوگيري از بارداري، رشد مهارتهاي ارتباطي اجتماعي و مراقبت مطلوب از خود و كودكان از جمله محاسن تحصيل كردن زنان است. مادر تحصيلكرده خانواده تندرستتري دارد. زنان تحصيلكرده به احتمال بيشتري ازدواجشان را تا زمان مناسب به تاخير مياندازند و برنامه خانوادهشان را تنظيم ميكنند. آنان پركارتر و خلاقترند، خواه بيرون از خانه كار كنند و خواه در درون خانه و مايلند مستقلانهتر تصميم بگيرند و روي پاي خود بايستند. زنان تحصيلكرده فرزندانشان را به تحصيل علم تشويق ميكنند و احتمال توفيق فرزندانشان در مدرسه بيشتر است. وضعيت تحصيلات در كشورمان فاصله بسياري با شرايط مطلوب دارد. براساس گزارش مركز آمار، 25 درصد بزرگسالان كشور تنها تحصيلات دوره ابتدايي را به پايان رساندهاند و سالانه 22 هزار كودك به موقع وارد مدرسه نميشوند. براساس آماري كه از سرشماري سال 1390 اعلام شده است، 9 ميليون و 719 هزار نفر در كشور، درگروه سني بالاي شش سال، خود را بيسواد مطلق اعلام كردهاند. برنامه توسعه سازمان ملل ايران را از نظر نرخ باسوادي، درميان 178 كشور دنيا، در جايگاه 120 قرار داده است. اين درحالي است كه براساس آمارهاي رسمي، در حال حاضر، از بابت ترك تحصيل دانشآموزان نيز دستكم سالانه 80 هزار نفر به اين آمار اضافه ميشود. در پژوهش نگارنده، تحصيلات مادران دختران و زنان فراري در سطح پاييني بود. اطلاعات مربوط به 650 نفر از مادران دختران و زنان فراري نشان ميداد كه26/33 درصد آنها بيسواد، 14/5 درصد داراي تحصيلات نهضت، 9/18 درصد با تحصيلات ابتدايي، 19 درصد داراي تحصيلات راهنمايي، 9/16 درصد با تحصيلات متوسط و بقيه ديپلم و بالاتر هستند. ميزان تحصيلات دختران و زنان فراري هم در سطح پاييني بود. ازدواج زودهنگام زنان فراري زير 15سال در 46 درصد از ازدواجها به ترك تحصيل اجباري آنان منتهي شده بود. در پژوهش نگارنده، از بين 1236 نفر از دختران و زنان فراري، 09/6 درصد بيسواد، 1درصد داراي تحصيلات نهضت، 29/17 درصد با تحصيلات ابتدايي، 11/45 درصد با تحصيلات راهنمايي، 15/20 درصد با تحصيلات متوسطه و بقيه در سطوح بالاتر بودند. كودكان به تجربياتي نياز دارند كه به آنها كمك كند تا عنصر تغيير را بفهمند، تا اندازهاي بدانند كه آينده به دست آنها شكل ميگيرد و به اين نتيجه برسند كه انتخابهاي گوناگوني در پيش رو دارند. لازم است اين حس را به آنها القا كرد كه در فرآيندهاي تصميمگيري به بينش و خرد بيشتري نياز دارند تا بتوانند در آينده به هدفهاي اجتماعي خود برسند. براي آنكه دانشآموزان در محيطي كه به سرعت دستخوش تغيير و تحول است عملكرد مطلوبي داشته باشند، بايد فرصت يابند كه كاري بيش از جمعآوري و انبار كردن اطلاعات انجام دهند. بايد به آنها فرصتي براي تغيير و تحول داده شود. نظام آموزشي تنها با شناخت تمايل جوانان به كسب هويت و بازانديشي نقش جوانان با توجه به نيازهاي اجتماعي آنها ميتواند نقش موثري ايفا كند. هدف آموزش و پرورش بايد كمك به دانشآموزان براي دست و پنجه نرم كردن با بحرانهاي زندگي و استفاده از فرصتها و مواجه شدن با خطرها و تقويت توانايي علمي افراد براي پيشبيني وقايع و سازگاري با تحولات باشد. در نظام سيستم آموزش و پرورش كشورمان، با تمركز به محفوظات، حاكميت نگرش سليقهاي به جاي نگاه علمي، فقر محتواي آموزشي، عدم ارايه معلومات لازم در خصوص پيشگيري از رفتارهاي پرخطر و نبود منابع لازم براي بالا بردن مهارتهاي ارتباطي اجتماعي، آسيبپذيري دانشآموزان تشديد شده است و افت تحصيلي، و ترك تحصيل پيشزمينههاي بزهكاري را در دانشآموزان كشورمان ايجاد كرده است. به اين مسائل بايد حضور مشاوراني با گرايش اعتقادي و نه علمي و تخصصي را در مدارس افزود. اتخاذ راهبردهايي، مسير تعليم و تربيت دختران و زنان را هموار ميكند. از جمله: تضمين دسترسي دختران و زنان به آموزش و پرورش با كيفيت مناسب براي آنان/ زدودن جنسيتي از كتابهاي درسي و برنامههاي مدارس / كم كردن فاصله مدارس و مراكز يادگيري با خانهها از طريق تاسيس واحدهاي بيشتر/ استخدام معلمان زن بيشتر و آموزش حقوق كودك به آنها / حمايت از خانوادههاي در معرض آسيب و آسيبديده اجتماعي / پيشگيري از بهرهكشي والدين از كودكان (وادار كردن كودكان به گدايي يا كار) / جلب حمايت و مشاركت والدين در امر آموزش و پرورش دختران / تشويق همسران و مادران نوجوان به نام نويسي در دورههاي تعليمات ابتدايي از طريق فراهم آوردن تسهيلاتي براي مراقبت از فرزندانشان / اطلاعرساني وآگاهسازي والدين از اثرات مثبت تحصيلات دختران / پيشگيري از ازدواج زودهنگام دختران / . . . به خدمت گرفتن مشاوران متخصص در مدارس / بهرهمندي وحمايت از سازمانهاي غيردولتي فعال در حوزه كودكان
٭روانشناس باليني (MA)