به مناسبت روز جهاني تالابها
مديريت پايدار يا سوء مديريت ناپايدار!
مهرداد ميرسنجري٭
ايرانيان از اين افتخار برخوردارند كه نام نخستين و مهمترين كنوانسيون جهاني تالابها از نام شهر « رامسر» گرفته شده است. افتخاري كه با تاسف فراوان توسط مسوولان مربوط و قاطبه جامعه ايران ناشناخته مانده و بدان هيچ اهميتي داده نميشود. در سال 1972، نخستين كنوانسيون بينالمللي براي حفاظت از تالابها در شهر رامسر ايران شكل گرفت كه در آن بسياري از كشورها، معاهده حفاظت و حمايت از تالابهاي با اهميت جهاني را امضا كردند و به عضويت اين كنوانسيون درآمدند. برررسيها نشان ميدهد كه با كمال تاسف، تقريبا هيچ يك از تالابهاي ايران از مديريت شايسته محيط زيستي برخوردار نيست. شدت و ضعف عوامل تهديد و معضلات تالابها به ارزش، اهميت و ميزان نقش آنها در تامين مايحتاج زندگي مردم منطقه بستگي دارد. هرچه نياز مردم به منابع تالاب بيشتر و روابط اكولوژيك آنها استوارتر باشد، به همان اندازه نيز استفاده بيشتر از منابع طبيعي تالاب صورت ميپذيرد كه اين امر تالاب را بيشتر در بحران فرو ميبرد.
سوءمديريت محيط زيستي زماني به بيشينه ميرسد كه استفاده از تالاب بدون آگاهي از ظرفيت برد و توان اكولوژيك آن باشد. بر پايه مطالعات پژوهشي در ايران، يكي از عوامل اصلي در تخريب تالابها احداث سدهايي است كه بر روي رودخانهها ايجاد ميشود و سبب كاهش شديد آبهايي ميشود كه بايد به تالابها وارد شوند. همين كاهش آب تالابها زمينه افزايش غلظت آلودگي را در آنها فراهم ميكند و بدينترتيب زمينه نابودي اكوسيستم تالابي فراهم ميشود. يكي ديگر از مشكلات تالابهاي ايران ورود پسابهاي شهري و صنعتي به درون آنها است. معمولا اين پسابها از راه رودخانهها وارد تالابها شده و غلظت آلودگي تالاب را افزايش ميدهند كه اين امر زمينه نابودي فون و فلور تالابها را فراهم ميكند. علاوه بر اين، زهكشي و خشك كردن تالابها در جهت استفاده از زمين براي كشاورزي نيز از مهمترين عوامل تهديدكننده حيات تالابها محسوب ميشوند. براي نمونه تالاب كمجان از نمونه تالابهايي است كه به اين طريق نابود شده است و هماكنون در ليست سياه مونترو قرار دارد.
براساس ديدگاه توسعه پايدار هر فعاليت توسعهاي بايد با نگاه بلندمدت، سبب شود منابع طبيعي و محيط زيست بشري با دست كم كيفيت و كميت فعلي براي نسلهاي بعدي نيز وجود داشته و قابل استفاده باشد، ولي آيا برآيند مديريت كلان دستگاه متولي «حفاظت محيط زيست» ايران اينگونه بوده است؟
درياچه بختگان در استان فارس به عنوان چهارمين تالاب بينالمللي ايران در فهرست تالابهاي كنوانسيون رامسر به ثبت رسيده است و از نظر وسعت بعد از درياچه اروميه، دومين درياچه بزرگ شورايران به شمار ميرود. وضعيت كنوني درياچه بختگان به دليل كمبود ورودي آب بسيار نگرانكننده شده است كه علاوه بر كاهش كميت و كيفيت فون و فلور اكوسيستم درياچه، كاهش تعداد گردشگران و بازديدكنندگان از پارك ملي و پناهگاه حيات وحش موجود را سبب شده است. با كمال تاسف با اطمينان ميتوان گفت اكثر تالابهاي ايران رو به نابودي ميروند كه در اين ميان تالاب گاوخوني نيز تحت تاثير سوءبرداشت آب زاينده رود بينصيب نمانده است. در تالاب چغاخور نيز خاك برداشت شده براي عمليات انتقال آب با نهايت بيتدبيري به بستر تالاب ريخته ميشود. اين در حالي است كه سواحل نيزاري اين تالاب بهترين مكان براي تخمگذاري و آشيان گزيني پرندگان است ولي با خاكريزيهاي ذكر شده تنوع زيستي منطقه با تنش مواجه شده است.
تالاب شادگان در خوزستان نيز نمونهاي ديگر از تالابهاي با ارزش بينالمللي ايران است كه در چنبره سوءمديريت محيط زيستي و به واسطه وجود پروژههايي كه فقط سود آن به جيب صاحبان آن ميرود، در معرض آلودگي و تخريب و خشك شدن قرار دارد.
سودجويان ضد محيط زيستي ايران چه ميگويند؟
متاسفانه بهرهبرداري سودجويانه از ميراث طبيعي و ميراث فرهنگي در بخش بزرگي از جامعه ايران كنوني به صورت عرفي، همهگير ميشود. جامعهاي كه ارزش يك ميراث طبيعي را بر پايه نوع استفاده شخصي كوتاهمدت مورد ارزيابي قرار ميگيرد و نه بهرهبرداري بلندمدت و پايدار، جامعهاي كه ميراث فرهنگي و بناهاي تاريخي خود را با واژه نازيباي «كلنگي» بيارزش قلمداد ميكند تا بتواند پاساژ و برج و آپارتمان از دلش در بياورد و سوءمديريتي كه درختان تاريخي و خاطره اجتماعي خيابانهاي پايتخت را سربري و بنبري ميكند تا فلان فروشگاه زنجيرهاي قابليت نمايان شدن تبليغات تجاري بيشتري يابد. در اين ميان عاشقان ميراث محيط زيستي و ميراث تاريخي فرهنگي ايران توسط بساز و بفروشان سودجو با الفاظي به نسبت شبيه به هم محكوم ميشوند كه بد نيست آنها را مرور كنيم.
1- كاربرد مكرر «طرحها و پروژههاي توسعهاي» بر طرحهايي كه سودجويانه و ناپايدار هستند و كوتاه زماني بعد از حيز انتفاع خارج ميشوند.
2- انگ «اظهارنظرهاي احساسي» بر عاشقان ميراث طبيعي و فرهنگي ايران زمين واژه پركاربردي براي سود جويان برج ساز است. گويي هر انتقاد علمي و تخصصي بايد به كام سرمايهگذاران بسازو بفروش خوش بيايد تا از انگ «افراطي»، «كوركورانه» و «غيركارشناسي» دور باشد!
3- سودجويان، طرفداران حفاظت محيط زيست را به «گذشته پرستي» و مقابله با آن چه براي خود «دستاورد علم و دانشِ بشر امروزي» مينامند، محكوم ميكنند. گويي هر توسعهاي مترادف است با تخريب گذشته و الزاما مخالفان توسعه ناپايدار گذشته پرست هستند! بهنظر ميرسد اين تفكر خطرناك همه ميراث طبيعي و فرهنگي ايران كهنسال مظلوم مارا هدف گرفته است. با اين تفكر مسموم مناطق تحت مديريت سازمان حفاظت محيطزيست و حتي سازمان ميراث فرهنگي هر چقدر پيشينه قويتري داشته باشند قابليت تخريب بيشتري خواهند داشت و مخالفان طرحها و پروژههاي به ظاهر توسعهاي نيز بيشتر «گذشتهپرست» خواهند بود. اين مساله به طريق اولي شامل پناهگاه حيات وحش ميانكاله و آشوراده هم خواهد شد كه چون نخستين منطقه ثبت شده كنوانسيون جهاني رامسر است بايد با شديدترين وضع مورد چپاول و ساخت و ساز و غارت قرار گيرد و فردا بايد منتظر بود دريافت مجوز تخريب و بازسازي ميدان نقش جهان نيز در دستور كار زمين خواران و بسازو بفروشان قرار گيرد تا دغدغه مندان حفظ ميراث طبيعي و ميراث تاريخي و فرهنگي فكر «گذشتهپرستي» را از سر خود دور كنند!
4- تكرار شعار «به حداقل رساندن و نيز جبرانِ خسارت زيست محيطي» در توجيه هر گونه دخل و تصرف در تالابها و ساير منابع محيط زيستي. شعاري كه تاكنون تضمينكننده اجراي دهها زمينخواري و بياثر براي مردم محلي در كشور بوده است. ولي آيا به راستي چنين عمل شده است و براي پروژههاي پولساز آينده باز همچنين عمل خواهد شد؟
براي ترميم وضعيت نابهنجار تالابها بايد زيستگاهها به صورت يك ذخيرهگاه ملي و تحت حفاظت يك متولي مقتدر درآيد تا از هرگونه دخل و تصرف در آنها پيشگيري كند. مشاركت مردم محلي در حفاظت از اين سرمايه طبيعي گامي بزرگ در حراست از آن است، براي اين مهم ابتدابايد نيازها و اولويتهاي جوامع محلي شناخته شده و به آن اهميت داده شود، چرا كه تالابها براي مردم محلي است و بايد منابع آن را براي آنها صرف كرد. امروزه در جهان جوامع محلي را در حفاظت از محيط زيست دخالت ميدهند و در حقيقت نوعي مشاركت عمومي را براي محافظت از تالابها مد نظر قرار ميدهند. البته مشاركت مردمي زماني به نتيجه ميرسد كه تهديدي متوجه تالابها نباشد.
يافتن راهكـار و حل معضلات و مشكلات تالابهاي ايـران نيـاز بـه اطلاعـات علمـي بـروز و نگـرش جديـد در مـديريت (مـديريت اكوسيستمي پايدار و نه سوء مديريت ناپايدار)، شيوه حفاظت جديد، اسـتفاده از شـاخص و معيـارهاي نوين مـديريتي دارد تا ايـن زيستبومهاي شكننده، ولي با ارزشهاي اقتصادي و اجتماعي و اشتغالزايي، علمي، تفريحي و تفرجي، زيسـتگاهي، و بهبود كيفيت محيط زيست، منبع تامين انرژي، كنترل سيلاب، رسوبگير و تصفيهكننده آبها، از ورطه نـابودي نجـات يابند.
در ميان آثار طبيعي، درياچهها آسيبپذيرترين هستند و در كشوري كه مشكل كمبود آب جدي است چرا بايد درياچهها و هر يك از منابع آبي آلوده يا خشك يا به حريم آن تجاوز شود. درياچه هامون بهصورت باتلاق درآمده، درياچه جازموريان فقط دو ماه زمستان كمي آب دارد و به كوير تبديل ميشود، درياچه بختگان به كلي خشك شده و درياچه «طشك» از چند ماه قبل خشك شده است. درياچه بختگان كه پديدهاي بينظير از نظر تنوع زيستي در ايران محسوب ميشود چرا بايد به اين سرنوشت دچار شود؟ و از اروميه هم كه بهتر است ديگر هيچ نگوييم!
در اين روزها كه دغدغه عاشقان حفاظت محيط زيست ايران، مساله بحران زمينخواري (با ظاهر فريبنده طرحهاي گردشگري) در تالاب ميانكاله و جزيره آشوراده است، «ستاد مردمي نجات آشوراده» (سمنا)، به نمايندگي از بيش از 100 سازمان مردم نهاد علمي و همگاني طرفدار حفاظت محيط زيست و با هدف پيشگيري از آن چه بر سر مناطق قبلي واگذار شده توسط سازمان حفاظت محيط زيست آمده، با بهرهگيري از توجيهات به روز علمي و تخصصي، قاطعانه براي لغو فوري تفاهمنامه پرخطر تغيير كاربري آشوراده توسط سازمان حفاظت محيط زيست گام برداشته است و با توجه به سوءمديريت محيط زيستي موجود قطعا فعاليتهاي خود را به تمامي عرصههاي
محيط زيست ايران عزيز گسترش خواهد داد.
٭ استاديار محيط زيست دانشگاه ملاير و مدير بخش علمي محيط زيست ستاد مردمي نجات آشوراده