قصه كتابها براي كودكان عشاير
حياط مدرسه خلوت است، اما در حياط پشتي بچهها همهمه آرامي دارند و در سكوتي هيجانزده در مورد آمدن مهمانان صحبت ميكنند. يكي از بچهها دزدانه از ديوار حياط پشتي سرك ميكشد تا از آمدن مهمانان مطمئن شود. حالا مهمانها پيش پلههاي ساختمان كوچك مدرسهاند، از ورود مهمانان كه مطمئن ميشوند، يكي يكي از پشت ديوار بيرون ميآيند، هركدام يك شقايق (گل نوروز) از حياط پشتي چيده و محكم توي دستش گرفته، مودب و آرام سلام ميدهند و وارد ساختمان ميشوند. دل توي دلشان نيست تا كتابخانه كوچكشان را ببينند. يكي از كلاسهاي بلا استفاده مدرسه توسط «اعضاي تور كتاب سيب» به عنوان كتابخانه تجهيز شده و بچهها قرار است آن را افتتاح كنند. بچههايي كه آنقدر كتاب دوست دارند كه براي خودشان يك طبقه از تنها كمد مدرسه را به كتابخانه اختصاص دادهاند، اما حالا كتابخانهاي به اندازه يك ششم مدرسهشان را با چشماني خندان افتتاح ميكنند. همزمان با ۱۱ ارديبهشت سالروز درگذشت محمد بهمنبيگي، پدر آموزش عشاير ايران، گروهي از فعالان حوزه كودك در ۱۲ مدرسه عشايري (۴ مدرسه ساختماني و ۸ مدرسه چادري) منطقه دشت بكان در شمال استان فارس حاضر شدند و به دانشآموزان اين مدارس كتاب هديه كردند و در چهار مدرسه ساختماني اين منطقه كتابخانه داير كردند. در مجموع در اين طرح ۷۰۰ جلد كتاب در كتابخانههاي ساختماني تجهيز شده توسط اين گروه و ۶۵۰ جلد كتاب نيز به دانشآموزان مدارس چادري
اهدا شد.
استان فارس پس از سيستان و بلوچستان و گيلان و لرستان مقصد جديد «اعضاي تور كتاب سيب» است، گروهي كه موضوع كتاب كودك را با گردشگري گره زدهاند و در مناطق مختلف كشور براي مدارس دورافتاده كه امكانات محدود آموزش و پرورش نصيبشان نشده از كتاب براي بچهها ميگويند و چه تشنه بودند بچههاي كوچنشين فارس براي شنيدن قصه كتابها. چشمهاي بچهها برق ميزند از ديدن آدمهايي كه از شيراز و تهران آمدهاند تا زمينهاي براي آگاهي آنها فراهم كنند. بچههايي كه همنشين كودكيهايشان سعدي شيراز است و به خوبي حق همشهري بودن با شيخ اجل را ادا ميكنند. از سويي به فرهنگ ايل خود هم پايبندند، توي كلاسها كه صداي دلنشين ترانههاي فولكلور قشقايي كه ميپيچد همهچيز فراموش ميشود. حتي بخاري نفتسوز گوشه كلاس سكوت ميكند وقتي «اليانا» ترانهاي قشقايي در مورد وطن ميخواند، وقتي «امير فرهنگ» گوشه چادر كوچكي كه مدرسهشان است ترانهاي فولكلور را به شكلي شايسته ميخواند، همه فراموش ميكنند كه زيلوي كف كلاس چقدر نازك است و شنهاي كف كلاس از زير زيلو به پاهاي كوچك بچهها سقلمه ميزنند. دانشآموزان عشاير بچههايي متين و آرامند، گويي آرامش و اصالت را از طبيعتشان گرفتهاند. استعدادهاي نابي كه در مدارسي با امكانات اوليه ميبالند و گاهي قرباني دوري راه و بيتوجهيها ميشوند. بچههايي كه با تمام سختيهايي كه دوري راه به آنها تحميل ميكند، نااميدي به هيچ كجاي زندگيشان نفوذ نكرده. دشت وسيع پر از صداي خنده بچههاست؛ صداي فرياد شوقي كه با تمام وجود ميگويد: «زنده باد كتاب»