• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3810 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۲۸ ارديبهشت

آخوند و انقلاب مشروطه در سخنراني رحمانيان، فرزانه و فدايي مهرباني

عوام‌زدگي دانش تاريخ در ايران

محسن آزموده

ملامحمد كاظم خراساني هروي (1290-1218 خورشيدي) فقيه اصولي برجسته معاصر و نگارنده كتاب سترگ كفايه الاصول در كنار شيخ عبدالله مازندراني و ميرزا حسين خليلي تهراني از آيات ثلاث حامي مشروطه ايراني است كه با وجود اهميتش هم از نظر فقهي و علمي و هم از حيث سياسي، در تاريخ انديشه سياسي معاصر ايران كمتر به او پرداخته شده است. محمد فرزانه، استاد دانشگاه شيكاگو به تازگي كتابي با عنوان «انقلاب مشروطه و رهبري روحاني خراساني» به زبان انگليسي نگاشته كه به مناسبت آن نشستي با حضور نويسنده، داريوش رحمانيان استاد تاريخ دانشگاه تهران و مهدي فدايي مهرباني استاد علوم سياسي دانشگاه تهران در پژوهشگاه فرهنگ، هنر ارتباطات برگزار شد. اين نشست به همت فصلنامه مردم نامه، پژوهشگاه و انجمن تاريخ فرهنگ: رواويان آينده فرهنگ برگزار شد. گزارشي از سخنراني اين سه تن را مي‌خوانيم:

 

جهان غرب نگاه منفي به اسلام دارد

محمد فرزانه

مطالعات ايران‌شناسي

محمد فرزانه در ابتدا به بيان سوابق خود پرداخت و اشاره كرد كه براي نخستين‌بار با نام آخوند خراساني در كتاب احمد كسروي آشنا شده است و گفت: در كورس‌هايي كه راجع به مشروطه مي‌گذراندم، نكته جالب اين بود كه اسم آخوند خراساني به عنوان يكي از چهره‌هاي بنام كه نقش مهمي در موفقيت انقلاب مشروطه و تاسيس مجلس و بازنگري داشته، مطرح بود. اما نكته عجيب اين بود كه كمتر به اين پرداخته شده بود كه چرا آخوند اين كار را كرد و چگونه. بنابراين چرايي و چگونگي دفاع آخوند خراساني از موضوعي كه در وهله نخست ديني نبود، به موضوع پايان‌نامه دكتراي من بدل شد زيرا به هر حال مضاميني چون پارلمان و پارلمانتاريسم و مجلس‌داري و انتخاب نماينده به شيوه جديد در تاريخ ما نبوده است. نكته مهم ديگر براي من اين بود كه يك روحاني در سطح آخوند خود را درگير مساله پارلمانتاريسم و دموكراسي كرد. نتيجه‌اي كه از اين پژوهش گرفتم اين بود كه جهان علم به خصوص در غرب نگاه منفي به مذهب و نيروهاي مذهبي دارد. يعني همان دموكراسي كه از آزادي بيان دفاع مي‌كند، در خود امريكا وجود ندارد. بسياري به من اعتراض مي‌كردند كه چرا بر نقش يك نيروي روحاني در پيروزي انقلاب مشروطه تاكيد مي‌كني و نوعي منفي‌نگري نسبت به اسلام و دين داشتند.
فرزانه گفت: نكته مهم ديگر اينكه متاسفانه ما در تاريخ‌نگاري معاصر ايران از منابع روحاني و فقهي استفاده نمي‌كنيم. يعني ممكن است حتي نظرهاي فقهي را بدانيم، اما از چگونگي كارايي اين نظرات فقهي بحث نمي‌كنيم. مثلا از اين بحث نمي‌كنيم كه چرا يك فقيه از نظر فقهي از موضعي دفاع مي‌كند. احساس مي‌كنم اين فقدان نيز ناشي از همان اسلام هراسي است، يعني مي‌ترسد كه نوعي نگاه مثبت نسبت به روحانيت و اسلام يا فقه پويا بيابد. در حالي كه مشابه اين را در تاريخ خود غرب مي‌بينيم.
فرزانه تاكيد كرد: آخوند خراساني اگرچه سال 1911 م. فوت كرده است، اما همچنان حي و حاضر زنده است، كتاب كفايه‌الاصول او همچنان در حوزه‌هاي تشيع دوازده امامي تدريس مي‌شود و قريب به اتفاق روحانيوني كه خواه در نظام سياسي ايران حضور مستقيم دارند يا در ساير بخش‌ها فعاليت مي‌كنند، به نحوي متاثر از آخوند هستند و با كفايه و اصول فقهي كه آخوند معرفي مي‌كند، آشنا هستند. من هم براي آشنايي با چرايي و چگونگي تاثير آخوند ناگزير از مطالعه دقيق كفايه تا جايي كه مقدور بود، شدم. كفايه حدود 500 صفحه به زبان عربي فقهي قرن 19 ميلادي نوشته شده است و مطالعه آن بسيار دشوار است. تلاش كردم كتاب را در قم مطالعه كنم و چندان موفقيت‌آميز نبود و بيشتر بر مقدمه و خاتمه آن متمركز شدم. توانستم با كلمه اجتهاد و نقش آن از منظر آخوند آشنا شوم و به استادانم در غرب اين نكته را منتقل كنم. متاسفانه در غرب با انديشه شيعه آشنايي بسيار كم است و تنها اهل فن با آن آشنايي دارند.
به مردم بگوييد مشروطيت يعني چه
فرزانه سپس به تز دكتراي خود پرداخت و گفت: در اين كتاب نشان داده‌ام بدون آخوند خراساني انقلاب مشروطه نمي‌توانست موفق شود و درهاي مجلس باز بماند. ما در حوزه تاريخ راجع به «اگر» حرف نمي‌زنيم، اما به واقع اگر آخوند خراساني نبود، به سختي مي‌توان از عاقبت مجلس و پارلمانتاريسم در ايران حرف زد. نكته بعدي اينكه انقلاب مشروطه از بسيار منظرها امري عرفي و سكولار بود و مفهوم مشروطيت
(constitutionalism) امري ايراني نبود و از فرنگ از سوي كساني آمده بود كه با سياست فرنگي بيشتر مانوس بودند و احساس مي‌كردند درد ايران يعني بي‌عدالتي را مي‌توان با مدد گرفتن از آن دوا كرد. وي گفت: بسياري مي‌گفتند آخوند درك درستي از مشروطيت نداشت و به دلايل اقتصادي و اجتماعي به اين حوزه ورود كرده بود، اما واقعيت چيز ديگري است. اگر فتاواي ايشان و گزارش‌هاي راجع به او در روزنامه‌ها و مطبوعات آن زمان مثل حبل المتين را بخوانيد، درمي‌يابيد كه در هيچ گزارشي از مجلس نيست كه آخوند لااقل به واسطه يك پاسخ تلگرامي در آن حضور نداشته باشد. وقتي كتاب ناظم الاسلام كرماني را بخوانيد، در مي‌يابيد كه برخي از آخوند پرسيده‌اند كه آيا مي‌داند مشروطيت يعني چه؟ و آخوند هم دقيقا همان معنايي را ارايه مي‌كند كه غربيان از مشروطيت ارايه مي‌كنند، يعني مشروطيت را شرط گذاشتن براي حكومت سلطنتي مي‌خواند كه در آن شاه هيچ نوع مسووليت سياسي ندارد و مجلس همه تصميمات را مي‌گيرد. آخوند به واعظ اصفهاني تاكيد مي‌كند كه به مردم بفهمانيد كه مشروطيت يعني اين.
آخوند فوق‌العاده مسلمان است
فرزانه گفت: اين بيان آخوند در مقام يك فقيه شگفت‌انگيز است. البته اين سرنخ‌ها كفايت نمي‌كرد، به همين خاطر به متن كفايه پرداختم. در خاتمه كفايه نظر ايشان راجع به اجتهاد و چيستي مجتهد را مي‌يابيم. در اين بخش راجع به جواني ايشان و درس گرفتنش در محضر استاداني چون مرحوم سبزواري و مرحوم شوشتري و مرحوم تهراني سخناني هست و بعد هم كه به نجف مي‌روند و نزد مرحوم شيخ انصاري صاحب مكاسب تلمذ مي‌كنند و از محضر استاداني چون ميرزاي شيرازي بهره مند شده بود. طرز فكر آخوند به كلي پويا (progressive) و در چارچوب اسلام است. نكته جالب توجه كتاب من كه فكر مي‌كنم به همين دليل به آن جايزه داده‌اند، اين است كه در آن به كساني كه مي‌خواهند تاريخ ايران را بشناسند، توصيه كردم اگر مي‌خواهند ايران و اسلام را بشناسند، آن را بخوانند، زيرا در اين كتاب تاكيد مي‌كنم كه ما بايد آخوند و عمل او را در چارچوب روحانيت و وظايف يك مجتهد و در چارچوب مقتضيات زمان در نظر بگيريم. در غير اين صورت به پاسخ منطقي نخواهيم رسيد. يعني نبايد آخوند را يك شخصيت عرفي كه غربي فكر مي‌كند، در نظر بگيريم. آخوند فوق‌العاده مسلمان است و همه زواياي فقهي و اجتماعي اسلام را در نظر مي‌گيرد و به آداب و رسوم اسلامي در جامعه شديدا اهميت مي‌دهد و به هيچ‌وجه به آنچه عليه دستورات اسلامي بود، راي نداد. آخوند خراساني هيچگاه تمام كنترل را دست مجلس يا حتي روحانيت نداد و سعي مي‌كرد توازن ميان اين دو را حفظ كند. او تا حدودي سخن شيخ فضل‌الله را قبول داشت كه مردم همه‌چيز را نمي‌دانند، اما از او فراتر مي‌رفت و مي‌گفت مردم مي‌توانند بدانند و براي خودشان تصميم بگيرند و ما علما هم حضور داريم و اگر مردم به خطا رفتند، ايشان را به راه مستقيم هدايت كنيم. فرزانه به عنوان نمونه‌اي از مدافعات آخوند از اسلام گفت: براي نمونه وقتي به آخوند مي‌گويند كه برخي سخن از بي‌حجابي مي‌‌گويند، آخوند صراحتا و سريعا پاسخ مي‌دهد كه راجع به اين مسائل اصلا نمي‌توان در مجلس سخن گفت و مجلس صرفا بايد به قوانيني بپردازد كه به عدالت ربط دارد و مسائلي از اين دست به حوزه علما ربط دارد. بنابراين اگر آخوند را در چارچوب بخوانيم، كارهاي او فوق‌العاده است.
آخوند منفعت طلب نبود
وي گفت: نكته جالب توجه ديگر اينكه اگر تاريخ قانون اساسي مشروطه و متمم آن را با قانون اساسي جمهوري اسلامي مقايسه كنيم، در مي‌يابيم كه تفاوت چنداني با هم ندارند. قانون اساسي اوليه مشروطه كپي از قانون اساسي بلژيك و روسيه و بلغارستان و تا حد كمي فرانسه بود. بنابراين با توجه به اين شباهت مي‌توان گفت كه نظريات آخوند كماكان زنده است و كساني كه امروز در راس كار هستند، نيز همه كفايه را خوانده‌اند. نكته ديگر اينكه در كتاب به اختلاف نظرهاي ميان شيخ فضل‌الله و آخوند خراساني پرداخته‌ام. اين اختلاف نظر كمتر به چيستي مشروطيت باز مي‌گردد. اين نكته را ونسا مارتين در آثارش نشان داده است. براي آخوند آن منافع مهم نبود، زيرا آخوند بزرگ‌ترين وقفيه را داشت و از نظر مالي قدرت بيشتري نسبت به شيخ داشت و كنترل بيشتري روي موقوفات مذهبي داشت و كارهايي كه درباره ترويج تمدن ايراني- اسلامي در نجف كرده بود، بسيار زياد بود. او مدارسي در عراق تاسيس كرده بود كه به زبان فارسي تدريس مي‌كردند. از اين نظر آخوند منحصر به فرد بود. ادوارد براون از استانبول براي آخوند نامه مي‌زند و از او با عنوان رييس‌العلما مي‌خواهد براي تقي‌زاده كاري بكند كه بتواند به تهران بازگردد. آخوند نيز در پاسخ مي‌گويد اين مساله به من ارتباط ندارد و مجلس بايد تصميم بگيرد.
اسلام و سياست تفكيك شدني نيستند
فرزانه در پايان گفت: وقتي در اين زمينه با آقاي حائري بحث مي‌كردم، ايشان يك بار ناراحت شد و گفت تو داري اسلام را سياسي مي‌كني. من گفتم اسلام و سياست در تاريخ ايران تفكيك شدني نيستند. آخوند ممكن است خود را سياستمدار نمي‌دانست و اين كارهاي سياسي را پيش پا افتاده مي‌دانست، اما وقتي فتاواي او را در نظر مي‌گيريم، مي‌بينيم بسياري از قوانيني كه الان هم هست، جنبه‌هاي سياسي دارد. آخوند در پاسخ كساني كه از او در زمينه مسائل سياسي نظر مي‌پرسند، ميان كار علما و كار عقلا تمايز مي‌گذارد. اينكه تاكيد شد در متمم قانون اساسي مشروطه 5 نفر از فقها بر قوانين مصوبه نظارت داشته باشند، به رقابت باز نمي‌گشت. اين اصل تا زمان انقلاب سال 1357 رعايت نشد، و ما از اين رو كارهاي آخوند را مي‌بينيم. نشناختن آخوند براي موفقيت انقلاب مشروطه نوعي خودفريبي و ساده‌انديشي است. البته مشروطه چنان كه استاداني چون يرواند آبراهاميان و ژانت آفاري نوشته‌اند، جنبه‌هاي ديگري نيز دارد، اما نبايد از نقش علمايي چون آخوند در موفقيت مشروطه غفلت كرد. آخوند درباره مقام مجتهد و مرجع به خوبي توضيح مي‌دهد و تاكيد مي‌كند بايد در اين جايگاه از حق و حقوق مردم حمايت كرد و ما تنها خدمتگزار مردم هستيم. آخوند البته مثل مرحوم ناييني يك بيانيه مثل تنبيه‌الامه نوشت، بلكه خود را فراتر از اين كارها مي‌دانست. حتي شما وقتي تنبيه‌الامه را بخوانيد مي‌بينيد كل نظراتي كه آمده به نحو كامل‌تر ودقيق‌تر نزد آخوند هست و ناييني اين ديدگاه‌ها را گردآوري كرد.

 

مفاهيم جديد و نظام قديم

مهدي فدايي مهرباني

استاد علوم سياسي دانشگاه تهران

مهدي فدايي مهربان در ابتدا به اهميت كتاب «انقلاب مشروطه و رهبري روحاني آخوند خراساني» نوشته محمد فرزانه تاكيد كرد و گفت: بحث فقه پويا و تعبير progressive كه در اين كتاب مطرح مي‌شود، مهم است. زيرا مفهوم progressive در انقلاب فرانسه نقش مهمي ايفا مي‌كند و در نهضت روشنگري مفهوم پيشرفت و ترقي (idea of progress) اهميت اساسي داشته و وقتي روشنفكران مسلمان و ايراني با آن مواجه مي‌شوند، واژه معادلي براي آن نداشتند و مثلا اعراب آن را به «بروغره» و ايرانيان اصل «پروغره» ترجمه كرده بودند. همچنين است مفاهيم مشابهي چون آزادي. وقتي ناپلئون به مصر وارد مي‌شود مي‌گويد ما مي‌خواهيم مصريان را ليبرته (آزاد) كنيم، مصري‌ها ناراحت مي‌شوند، چون مترجم ليبرته را «حر» ترجمه مي‌كنيد و به اعراب برمي‌خورد و مي‌گويند مگر ما تا الان بنده بوديم كه تو مي‌خواهي ما را حر كني! اين نشان‌دهنده مساله عميقي است، واژه‌هايي مثل پيشرفت و آزادي كه در دوره جديد مطرح مي‌شوند، در نظام سنتي معنا نداشت. از اين حيث اهميت دارد كه كساني مثل آخوند در دوره مشروطه بستري براي صحبت كردن از مفاهيم جديد ايجاد مي‌كنند و دكتر فرزانه در كتابش به خوبي به اين نكته توجه دارد.
جايگاه نظريه سياسي آخود خراساني
وي در ادامه به جايگاه نظريه سياسي آخوند خراساني در مجموعه فقه سياسي تشيع در دورانش پرداخت و گفت: اين نظريه در ادامه مكتب شيخ انصاري است. در اين دوره نظريات مختلفي راجع به سياست در دوره غيبت شكل مي‌گيرد، بخشي از آنها نظريه سلطنت ماذون است و بخشي از آنها نظرياتي است كه آنها را تحت عنوان نظريات تعطيل ياد مي‌كنند، به اين اعتبار كه در دوره غيبت نمي‌شود به سياست پرداخت و يك طيف از نظريات به ولايت سياسي فقها ارتباط دارد كه نزد ملااحمد فاضل نراقي صاحب جواهر و امام خميني(ره) مشهود است و يك طيف از نظريات نيز در طيف مكتب شيخ انصاري قرار مي‌گيرد كه مشروطه يكي از جدي‌ترين آنها است. از اين ميان دو جريان ولايت سياسي فقها و مشروطه از همه مهم‌تر و جدي‌تر هستند. مهرباني گفت: نظريه سياسي آخوند خراساني دووجهي است، از اين جهت كه سياست فقها در عصر غيبت را تجويز نمي‌كند، اما در عين حال تاكيد مي‌كند كه فقها سياسي هستند. زماني ايران توسط روسيه اشغال شده بود، خود آخوند به كاظمين مي‌آيد و تصميم مي‌گيرد كه براي دفاع از مشروطه به همراه طلاب آن جا به ايران بيايد كه متاسفانه همان شب فوت مي‌كند.
وي در ادامه گفت: در ميان فقهاي كلاسيك شيعه غير از طيفي كه به ولايت سياسي فقها معتقدند، يك باور مشترك وجود دارد كه مي‌گويد حكومت غيرمعصوم در عصر غيبت، جائرانه است. اين نگاه را نزد شيخ انصاري و ميرزاي شيرازي، يعني دو تن از اساتيد اصلي آخوند ديده مي‌شود. بنابراين نظريه سياسي آخوند مشابه دو استادش است و فتوايي هم كه در حمايت از مشروطه صادر مي‌كند، به لحاظ شكلي و ساختاري و ادبي مشابه فتواي ميرزاي شيرازي در تحريم تنباكو صادر مي‌كند. يعني فتوايي سلبي است. البته او فتواهاي ايجابي هم دارد. مثلا مي‌گويد: «همراهي با مخالفين اساس مشروطيت هر كه باشد، ولو با تعرض بر مسلمانان اين اساس قويم محاربه با امام عصر (عج) است» كاملا مشخص است كه اين جا آخوند كمتر از وجه ايجابي وارد موضوع و بيشتر از زاويه سلبي با مساله مشروطه مواجه مي‌شود. ريشه بحث به لحاظ نظري در كتاب بيع مكاسب شيخ انصاري است. آن جا شيخ انصاري مي‌گويد فقيه به لحاظ فقيه بودنش از سه منصب برخوردار است: نخست منصب افتاء، دوم منصب قضاء و سوم منصب ولايت. شيخ انصاري تاكيد مي‌كند كه ولايت براي معصوم مطلقه است و غيرمعصوم تصرفش در امور عامه مقيد است.
نگاه بدبينانه شيخ انصاري به سياست
وي در ادامه گفت: مساله مهم اين است كه اين نگاه بدبينانه شيخ انصاري به تشكيل سياست از جانب علماي شيعه در دوره غيبت در دوره مشروطه دچار چه تحولي مي‌شود؟ زيرا اين دسته از علما و به طور خاص آخوند خراساني در دوره مشروطه به سمت سياست تمايل پيدا مي‌كنند. در مورد آخوند ديدگاه‌ها متفاوت است و حتي برخي معتقدند كه آخوند به شأن سياسي فقها معتقد بوده است، البته اين ديدگاه قابل دفاع نيست. برداشت من اين است كه آن وجوه عملي در اين تغيير ديدگاه آخوند اثرگذار بوده است. يعني تاييد مشروطه در نگاه آخوند خراساني وجه ايجابي ندارد و بيشتر وجه سلبي دارد و مبناي عملي آن دفع افسد به فاسد است. از آنجا كه ميرزاي ناييني به اين مكتب نزديك است، مي‌توان به عباراتي در تنبيه‌الامه رجوع كرد كه در آنجا ناييني عبارتي مهم دارد. آنجا ناييني مي‌گويد: «مشروطه به نسبت حكومت‌هاي ديگري كه حق را غصب كرده‌اند، مثل كنيز سياهي است كه دستان خون‌آلودش را شسته است. يعني دستانش پاك شده است، اما سياهي هنوز هست.» نگاه آخوند نيز چنين است. البته ناييني بحث مهمي دارد و مي‌گويد حكومت‌هاي غيرمشروطه ظلم مضاعف هستند. بنابراين وجوه عملي در نظريه ناييني و ميرزاي شيرازي و آخوند خراساني راجع به مشروطه نقش داشته است. فدايي در ادامه تلگراف ديگري از آخوند در حمايت را خواند و آن را مشابه فتواي ميرزاي شيرازي خواند و گفت: در اين تلگراف كه مشابه تلگراف ميرزاي شيرازي با اليوم شروع مي‌شود، آمده است: «اليوم بذل و جهد در استحكام و استقرار مشروطيت به منزله جهاد در ركاب امام زمان ارواحنا فداه و سر مويي مخالفت و مسامحه به منزله خذلان و محاربه با آن حضرت صلوات‌الله عليه است». در تقريظي كه آخوند براي تنبيه‌الامه ناييني مي‌نويسد نيز اين نگاه را مي‌بينيم. فدايي در پايان گفت: مي‌دانيم كه ميرزاي شيرازي زماني كه فتواي تحريم تنباكو را مي‌دهد، كساني مثل سيد جمال‌الدين اسدآبادي و ملكم‌خان تلاش مي‌كنند، اين رويكرد ادامه يابد و ايشان تلاش كردند ميرزا را به رهبر يك نهضت عليه حكومت تبديل كنند. زيرا در آن دوره دين بستري براي همراه كردن مردم با جريان‌هاي سياسي بود. اما ميرزا به هيچ‌وجه زير بار نرفت و حمايتش از تحريم تنباكو را به وجه سلبي محدود كرد. اين كار ميرزا معنا‌دار بود و من آن را دو وجهي بودن ميرزاي شيرازي و آخوند خراساني مي‌خوانم. بنابراين مشروطه‌اي كه اينجا از آن صحبت مي‌شود، مشابه مشروطه خواهي غربي نيست كه ذاتا مشروعيت دارد. اينجا از مشروطه دفاع مي‌شود، زيرا خيرالموجودين است. اين نگاه فقهاي كلاسيك است و از اين جهت كساني كه به ولايت سياسي فقها معتقد بودند، يك گام از ايشان جلوتر بودند، زيرا معتقد بودند كه دستان سياست همه جا خون‌آلود نيست.

 

آگاهي‌هاي اندك و وارونه از انديشه مشروطه

داريوش رحمانيان

استاد تاريخ دانشگاه تهران

داريوش رحمانيان بحث خود را با تاكيد بر نسبت آخوند خراساني با شيخ انصاري و ميرزاي شيرازي آغاز كرد و گفت: البته آخوند شاگرد چهره مهم ديگري يعني ملاحسينقلي همداني نيز هست كه معمولا از تاثير او و مكتبش در تاريخ انديشه سياسي ما غفلت مي‌شود. آخوند در درس اخلاق اين بزرگمرد نيز شركت مي‌كرده است. اگر نگوييم بزرگ‌ترين معلم اخلاق و عرفان در عالم تشيع در دو سده اخير ملاحسينقلي همداني بوده، دست كم بايد او را يكي از بزرگ‌ترين‌ها در نظر آورد. ملاحسينقلي دست‌كم 300 شاگرد بزرگ پرورانده است. از نامداران مكتب او سيد جمال‌الدين اسدآبادي، حاج ميرزا جواد ملكي تبريزي و شيخ محمد سعيد حبوبي چهره موثر در قيام عراق در زمان ميرزا محمد تقي شيرازي (شيرازي دوم) عليه قيموميت انگليس هستند.
وي در ادامه گفت: اتفاقا پاره‌اي از محققان بر اين باورند در دوگانه مشروطه خواهي به رهبري آخوند خراساني و ملاعبدالله مازندراني و ميرزا خليل تهراني و ديگران و مشروعه خواهي به رهبري شيخ فضل‌الله نوري، شاگردان ميرزا حسينقلي همداني به مشروعه‌خواهي گرايش نشان دادند. اهميت اين موضوع تداوم آن تا بزرگان عرفان و فقه امروز است. به خصوص كه امتزاجي ميان فقه و عرفان صورت گرفته و تاثيري عميق در تاريخ انديشه سياسي گذاشته است. يعني از ملاحسينقلي همداني به بعد نزاع سنتي طريقت و شريعت كمرنگ مي‌شود. البته اين امر پيشينه‌اي در آقا سيد علي شوشتري و استادش ملاقلي جولا دارد تا مي‌رسد به كاشف دزفولي و حتي آقامحمد بيدآبادي و اگر عقب‌تر برويم به قطب بزرگ ذهبيه در اواخر عصر صفوي و پس از انقراض، يعني قطب‌الدين نيريزي مي‌رسد. متاسفانه در اين زمينه‌ها كمتر كار شده است و متاسفانه آگاهي‌هاي اندكي نيز كه هست، معمولا سطحي يا وارونه است.
آخوند نقطه عطفي در علم اصول
رحمانيان در ادامه به آخوند خراساني و كتاب محمد فرزانه پرداخت و گفت: اشارات به آخوند خراساني بسيار اندك بود و نخستين كتاب در اين زمينه سياستنامه خراساني بود كه در سال 1385 منتشر شد، اگرچه در راستاي پروژه‌اي گسترده درباره 100 سالگي مشروطه در سال 1384 آغاز شده بود و آن طرح كلي ناتمام ماند. مقدمه آن كتاب روشنگر است و در اين كتاب اكثر تلگراف‌ها، اعلاميه‌ها، بيانيه‌ها و گفتارهاي آخوند خراساني گردآوري شده است. نويسنده كتاب بعد از آن مقاله مفصلي راجع به آخوند در مجله آفتاب نوشت. بنابراين فضل تقدم با آن كتاب است.
وي در ادامه گفت: طيف آخوند خراساني در قياس با شيخ فضل‌الله نوري، در تحقيقات مربوط به تاريخ انديشه سياسي به حاشيه رفته‌اند و بيشتر تمركز حتي از حيث انتقادي به رويكرد شيخ فضل‌الله صورت گرفته و كمتر به آخوند خراساني و شيخ عبدالله مازندراني پرداخته شده است. البته در اين ميان ناييني يك استثنا است، علت نيز آن است كه شهرت كتاب ناييني (تنبيه‌الامه و تنزيه‌المله) از خود ناييني بيشتر شد، مثل مقدمه ابن‌خلدون كه از خود ابن خلدون مهم‌تر شده است يا شهريار ماكياولي كه عمده شهرت ماكياولي از اين كتاب گرفته شده است. با توجه به جايگاه آخوند خراساني در تاريخ انقلاب مشروطه، كم‌توجهي عجيبي به او شده است. جالب است كه راجع به سيدجما‌ل‌الدين اسدآبادي به زبان‌هاي گوناگون بيش از 10 هزار عنوان كتاب و مقاله نوشته شده است. اما راجع به آخوند چنين نيست. رحمانيان، آخوند خراساني را نقطه عطفي در علم اصول بعد از ميرزاي قمي صاحب قوانين خواند و گفت: تا پيش از نگارش كفايه توسط آخوند متن اصلي دروس مربوط به حوزه اصول در حوزه‌هاي شيعه كتاب قوانين ميرزاي قمي بود. اما بعد از آن تمام حوزه‌هاي شيعه هيچ كتابي كه در زمينه اصول جاي كفايه را بگيرد، پيدا نكرديم. جالب است كه نوادگان آخوند را «كفايي» مي‌خوانند. بنابراين ما با يك عالم بزرگ اصولي سروكار داريم كه وارد مساله مشروطه شده است. شيخ فضل‌الله نوري نيز اصولي بود. واقعيت اين است كه نقدهاي شيخ فضل‌الله به مشروطه نيز حسابي و برنده است و مباحث او شبهه ساده نيست.
گرفتار كلان روايت‌ها هستيم
رحمانيان با اشاره به تاكيد فرزانه بر عرفي و سكولار بودن انقلاب مشروطه گفت: اين تاكيد نبايد ما را دچار خطا كند. ما در زمينه انقلاب مشروطه گرفتار برخي كلان روايت‌ها هستيم و بايد مواظب باشيم دچار آنها نشويم و گرنه تحليل‌ها مشابه تحليل‌هاي امثال آدميت و آجوداني و... مي‌شود و يكسويه‌نگر مي‌شود. محقق تاريخ بايد محتاط باشد كه گرفتار كلان روايت‌هايي كه يك سو را مي‌بينند يا برجسته مي‌كنند، نشود. بر اين اساس بايد انقلاب مشروطه را انقلابي در هم تنيده و درهم آميخته از گفتارهاي گوناگون در نظر بگيريم و آن را تك‌گفتماني نبينيم. ما بايد مشروطه‌شناسي ايراني را در ترازو بگذاريم و بسنجيم و ببينيم به لحاظ چارچوب‌هاي روشي و به خصوص انديشه‌اش چه كرده‌ايم. به نظر من يكي از بزرگ‌ترين آفات مشروطه‌شناسي ايراني گرفتار كلان روايت‌هاي يكسويه‌نگر، غلوآميز شده است.
رحمانيان علت اين امر را عوام زدگي دانش تاريخ در ايران خواند و گفت: در ايران همه درباره تاريخ به خصوص تاريخ معاصر اظهارنظر مي‌كنند، در حالي كه تاريخ نياز به تخصص دارد. عوام زدگي دانش تاريخ ضربه بدي به تاريخ در ايران زده است. فريدون آدميت در مقاله كوتاهي به نام آشفتگي در تفكر تاريخي به نقد مرحوم بازرگان و آل‌احمد پرداخت. ما همچنين گرفتار سياست‌زدگي در تاريخ هستيم. انقلاب مشروطه ايران نه آن طور كه آجوداني و ديگران مي‌گويند، گفتماني كاملا اسلامي دارد و نه كاملا غربي و اروپايي است، بلكه امري مخلوط و التقاطي است و همين امر موتور محركه انقلاب مشروطه است. به عبارت ديگر ما دو دوره تحول در تاريخ انديشه سياسي‌مان طي كرده‌ايم، به گمان من تاريخ تجدد فكري ايرانيان را بايد از انقراض صفويه آغاز كرد. آن بحران اصلي بود كه ايرانيان را تكان داد، اتفاق دوم جنگ‌هاي ايران و روسيه و تكان آن و تاثير آن در كساني چون ميرزا صالح شيرازي و عبداللطيف شوشتري و آقا احمد كرمانشاهي و... بود. بنابراين انقلاب مشروطه از جهتي ثمره اين تداركات نظري است، اما از جهات ديگر خودش ثمره‌هايي دارد و باعث تحول مهمي در تفكر سياسي ايرانيان به خصوص در تفكر شيعي مي‌شود. تا انقلاب مشروطه فقهاي ما باب ويژه و مستقلي را براي حقوق مدني و سياسي باز نكردند و اين دو ذيل باب‌هاي ديگر تعريف مي‌شود. انقلاب مشروطه است كه امر سياسي و حقوق مدني را در فقه سياسي شيعه براي نخستين‌بار مستقل مي‌كند. آخوند خراساني، ناييني و شيخ‌فضل‌الله نمايندگان اين دگرگوني هستند.
عقب‌ماندگي در تاريخ فكر
رحمانيان گفت: تاريخ تفكر در ايران به‌شدت عقب‌مانده و ضعيف است و ما تاريخ فكرنويسي نداريم. البته كساني چون فريدون آدميت و سيدجواد طباطبايي و داود فيرحي و... در اين زمينه كوشش‌هايي كرده‌اند. اما هنوز زايش اتفاق نيفتاده و اينها دوره جنيني و نموي براي تاسيس تاريخ انديشه هستند. تاريخ انديشه مباني معرفتي و روش‌شناختي و منش ويژه خودش را دارد. مورخ فكر بايد منش ويژه داشته باشد. برخي تحقيقات حوزه فكر تك‌نگاري است، مثل برخي آثار فريدون آدميت درباره طالبوف و آقاخان كرماني و كار دكتر فرزانه درباره آخوند. اما متاسفانه تاريخ فكر ما به دام سوپراستاربازي و كيش شخصيت افتاده است. مرحوم اميري فيروزكوهي در كتاب بسيار مهمي با عنوان «حافظ بس» نوشت به اين مضمون كه پرداختن به چهره‌هاي برجسته چون حافظ و مولوي و فردوسي بس است و بهتر است سراغ چهره‌هاي كمتر شناخته شده برويم. چه بسا موقعيت نهادي سبب شده اين چهره‌ها مهم شوند و كسان ديگري هم هستند كه سخنان مهمي دارند و ديده نشده‌اند. بنابراين نبايد اسير سوپراستارسازي‌هاي تك‌نگارانه شويم. بنابراين پيشنهاد من اين است كه بايد ببينيم آخوند خراساني در چه بستري (context) شكل گرفته است و به تحليل‌هاي بينامتني و زمينه‌مند
(contextual) توجه كنيم. رحمانيان در پايان با اشاره به اثرگذاري ديسكورس ميرزا ملكم خان بر گفتمان آخوند و ناييني گفت: ما در رويكردهاي تاريخ انديشه به بينامتني كم‌توجهي مي‌كنيم. مورخان انديشه از روشي كه پي ير بورديو در بررسي تاريخ هنر و پديده‌هاي فرهنگي به كار مي‌گيرد، يعني به كارگيري مفاهيمي چون عادت‌واره (Habitus) و حوزه (field) و مرگ مولف (author) . به نظرم اين چارچوب‌هاي نظري مي‌تواند به ما كمك كند. ما در تاريخ انديشه قديم از مفهوم عدالت ابزاري و در تاريخ انديشه جديد از آزادي ابزاري رنج مي‌بريم، خورشيد انديشه قديم در همه جا عدالت است و با انقلاب پارادايمي كه رخ داد، خورشيد انديشه جديد آزادي است. اما در تاريخ انديشه قديم عدالت وجه آرماني‌اش را از دست مي‌دهد و به ابزار بدل مي‌شود، همچنان كه در تاريخ انديشه جديد ما آزادي به ابزار بدل مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون