• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3812 -
  • ۱۳۹۶ يکشنبه ۳۱ ارديبهشت

«فلسفه چيست؟» با حضور رضا داوري، محمدرضا بهشتي، حميد طالب‌زاده و حسين غفاري

سرنوشت فلسفه سرنوشت ما است

محسن آزموده

 مارتين هايدگر (1976-1889) دست‌كم آثار متاخر خود را نه از جنس فلسفه كه از جنس تفكر (Denken) مي‌خواند و بر تمايز ميان اين دو تاكيد داشت، اگرچه عميقا به فلسفه مي‌پرداخت و از بنيادهاي آن مي‌پرسيد. او در آگوست 1955 در سوريزي لاسال، منطقه‌اي در نرماندي در شمال فرانسه سخنراني‌اي ارايه كرد با عنوان «Was ist das-die Philosophie?» كه در فارسي دو ترجمه از آن با عنوان «فلسفه چيست؟» منتشر شد، يكي توسط رضا داوري اردكاني و ديگري توسط مجيد مددي. اولي از ترجمه فرانسه و دومي از ترجمه انگليسي. به مناسبت روز معلم در دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران نشستي در جهت بازخواني اين مقاله با حضور رضا داوري اردكاني، سيدمحمدرضا بهشتي، سيد حميد طالب‌زاده و حسين غفاري برگزار شد كه روايتي از آن از نظر مي‌گذرد.

 

پرسش فلسفي پرسش حقيقي است
محمدرضا بهشتي
استاد فلسفه دانشگاه تهران

محمد رضا بهشتي بحث را با اشاره به موضوع رساله هايدگر آغاز كرد و گفت: عنوان اصلي رساله «Was Ist Das Die Philosophie?» است كه ترجمه‌اش نيز آسان نيست: فلسفه چيست و پرسش فلسفي چگونه پرسشي است؟ چند سال پيش در يك نيم سال با جمعي از دانشجويان دكتراي به اين موضوع پرداختيم كه پرسش فلسفي چگونه پرسشي است. هايدگر در مواجهه با پرسش فلسفي در آغاز كتاب «وجود و زمان» (1927) به سراغ خود پرسش مي‌رود و كوشيده ساختار پرسش را آشكار كند و به اين بپردازد كه اگر پرسش فلسفي باشد، چه نتيجه حاصل مي‌شود. نتيجه تجزيه او از ساختار سوال چنين است: در هر سوال، ما «مسوول به» (das Befragte) و «مسوول عنه» (das Gefragte) و «مسوول لعله» (das Erfragte) داريم. او سپس به پرسش آغازين فلسفه مي‌پردازد و از اين بحث مي‌كند كه آيا اين پرسش امروز نيز مورد توجه هست يا در طول سده‌ها از پرسشي كه سرآغاز انديشه فلسفي بوده و ما بايد آن را طرح مي‌كرديم، غفلت ورزيده‌ايم؟
بهشتي در ادامه به سرآغاز فلسفه پرداخت و گفت: پرسش فلسفي، پرسش حقيقي است. اين نشان مي‌دهد كه هر پرسيدني، طلب فهم حقيقي به معناي دقيق استفهام نيست. حتي اگر به سنت خودمان رجوع كنيم، انواع و اقسام معاني براي استفهام مي‌يابيم. مثلا استفهام تاييدي يا استفهام انكاري يا استفهام شگفتي يا استفهام تحكمي داريم، يعني در اين موارد طلب فهم به معناي حقيقي در نظر نيست. بنابراين در پرسش فلسفي هدف تاييد يا انكار يا بيان شگفتي يا تحكم نيست، بلكه هدف طلب فهم است. بنابراين فلسفه جست‌وجوي حقيقي است؛ پاسخ پرسش علي‌القاعده يك گزاره خبري است، اخباري از آن چيزي كه در جست‌وجو در طلب آن بوديم. آنچه در طلب و جست‌وجوي آن هستيم، نخست اصل بودن چيزي و دوم چگونه بودن چيزي است. هدف نيز فهميدن است. فهميدن را نيز فعلا جوري از عهده امري بر آمدن معنا مي‌كنيم.
حيرت ما را به پرسش فلسفي مي‌انگيزاند
بهشتي سرآغاز فلسفه را در تاريخ فلسفه حيرت كردن خواند و گفت: بر اين اساس گويي هر چيزي سرآغاز يا آرخه‌اي دارد و سرآغاز به راه افتادن پرسش يا دست كم پرسش فلسفي حيرت است. اما آيا حيرت تنها به پرسش فلسفي اختصاص دارد؟ پرسش حقيقي كه فلسفه خودش را آن مي‌داند، در پي يك حيرت حقيقي بر مي‌آيد، يعني در جست‌وجوي چيزي كه به آن نرسيده‌ايم و در برابر آن راه به جايي نمي‌بريم، حيرت به يك معنا راه به جايي نبردن (آپوريا) است. بنابراين حيرت ما را به پرسش فلسفي برمي‌انگيزاند. اما آيا مي‌شود از آن چيزي كه مطلقا هيچ چيز از آن نمي‌دانيم، بپرسيم؟ آيا مجهول مطلق مي‌تواند مورد پرسش واقع شود؟ همان طور كه در هر جست‌وجويي در پي امري هستيم كه از آن داراي فهمي ولو بسيار اندك هستيم، در اين پرسش هم دنبال چيزي هستيم كه به نحوي با آن آشنا هستيم. درباره مجهول مطلق نه مي‌توان سخن گفت و نه از آن پرسيد. بنابراين در پرسش فلسفي آشنايي ضمني با آنچه از آن مي‌پرسيم، داريم. پس چرا دنبال استفهام هستيم؟ اگر ما فهمي داريم، پس چرا طلب فهم مي‌كنيم؟ اينجا روشن مي‌شود اگر قرار است كار ما بيهوده نباشد، در اين صورت آن فهمي كه در جست‌وجوي آن هستيم، با آن فهمي كه داريم، فرق مي‌كند. ما با دو فهم سر و كار داريم و بين اين دو فهم حيرت فاصله انداخته است، يعني يك راه به جايي نبردن. حيرتي كه گفته مي‌شود سرآغاز پرسش فلسفي يا فلسفه است.
فلسفه با حيرت همراه است
بهشتي در ادامه گفت: اما چه اتفاقي افتاده كه اين پرسش را برانگيخته است؟ ما فهمي بديهي از اين چيز داشته‌ايم و حالا با حيرت اين فهم از بداهت خارج شده است. بنابراين حيرت آرخه يا سرآغاز يا مبدا فلسفه است. آرخه واژه يوناني از مصدر آرخئين به معناي آغاز كردن است. آغاز در وهله اول به معناي زماني به كار مي‌رود، بعد به معناي مكاني به كار مي‌رود. اما آرخه جز سرآغاز زماني و مكاني، مبدايي است كه در طول مسير با آن چيز حركت مي‌كند و بر آن چيز حاكم است و باعث مي‌شود در طول مسير آن چيز، هماني باشد كه هست. بنابراين آرخه، تنها سرآغاز نيست، بلكه اصل حاكم بر شي باشد. مورد سوال ما متوجه خود وجود يا وجود موجود است. بنابراين آرخه نه فقط مبدا بلكه اصل حاكم نيز هست. جالب است كه در تحليل هايدگر در اينجا، بحث فقه اللغه (etymological) نيز مورد توافق كساني است كه به كار اتيمولوژيك مي‌پردازند، زيرا در برخي موارد تحليل‌هاي اتيمولوژيك هايدگر مورد اجماع متخصصان اتيمولوژي نيست. بنابراين آرخه مادامي آرخه است كه نه فقط سرآغاز است و نه فقط در طول مسير اصل حاكمه است، بلكه هر جا آن چيز حضور داشته باشد، آرخه حاضر است.
بهشتي در پايان گفت: با توجه به تحليلي كه از آرخه ارايه شد و با توجه به اينكه حيرت را آرخه فلسفه خوانديم، مي‌توان گفت كه حيرت آن به آن ملازم فلسفه است و فلسفه مادامي كه فلسفه است، اين آرخه يا حيرت را با خود دارد. بنابراين كساني كه تصور مي‌كنند از حيرت خارج شده‌اند و به پاسخ قطعي رسيده‌اند، به همه كاري مشغول‌اند، جز فلسفه ورزي. كما اينكه هايدگر تاكيد مي‌كند در عصر جديد سرآغاز يا آرخه فلسفه ورزي حيرت نيست، بلكه شك است؛ شكي كه بايد در نهايت به يقين دست يابد.

 

فلسفه از توغل در روزمرّگي نجات مي‌دهد
حسين غفاري
استاد فلسفه دانشگاه تهران

حسين غفاري بحث خود را با اشاره به اهميت پرسشگري انسان آغاز كرد و گفت: حيرتي كه در اينجا از آن بحث مي‌شود، يعني داشتن ديدي فراتر از ديد معمول. در ذات علم تجربي حيرت و اعجاب نيست. حيرت يك رويكرد عقلاني است، رويكرد حسي نهايتا به علت و معلول‌ها باز مي‌گردد، اما رويكرد عقلاني يا حيرت انسان را به اين سمت مي‌كشاند كه وراي امور حسي چيست. ذات اين پرسش شان انسان است و هيچ موجودي چون انسان چنين مواجهه‌اي با عالم ندارد. عقل مي‌خواهد وراي آن چه به ظاهر ديده مي‌شود را بجويد. وقتي انسان با چنين رويكردي مشاهده‌اي وراي امور حسي مي‌يابد، دچار حيرت مي‌شود. به تعبير حافظ عشق تو نهال حيرت آمد/وصل تو كمال حيرت آمد. يعني وقتي انسان پس پشت امور حسي را ببيند، حيرت از پرسشگري انسان عاقل هم فراتر مي‌رود. بنابراين اشتغال به مسائلي چون فلسفه چيست، انسان را از روزمرّگي و مسائل محسوس فراتر مي‌برد و از توغل در روزمرّگي نجات مي‌دهد. غفاري در ادامه به انتقاد از عنوان «دانشكده ادبيات و علوم انساني» پرداخت و گفت: اين عنوان بي‌وجهي است. ادبيات چه ربطي به علوم انساني دارد؟ حقيقت اين است كه اگر ادبيات را به معناي زبان اعم از فارسي و انگليسي و عربي بدانيم، ربط چنداني به علوم انساني ندارد. خاستگاه علوم انساني فلسفه است. بنابراين اگر بخواهيم عنوان دانشكده وجهي داشته باشد، بايد بگوييم دانشكده فلسفه و علوم انساني يعني تاريخ و زبان‌شناسي و... منظورم اين است كه اگر علوم انساني بخواهد زادگاه و خاستگاه خود را پيدا كند، بايد تعامل ذاتي با فلسفه داشته باشد. در اين دانشكده از ابتدا رشته فلسفه بوده است. بنده 40 سال است كه به عنوان دانشجو و استاد در اين دانشكده حضور دارم و تاكنون نديده‌ام يكي از رشته‌هاي ديگر اين دانشكده يك گردهمايي يا نشست يا همايش در تعامل با فلسفه برگزار كنند. در حالي كه اين رشته‌ها با هم نسبت خانوادگي دارند و با فلسفه رابطه ذاتي دارند. وقتي مي‌گوييم ادبيات و علوم انساني، نسبتي كه ميان ادبيات با ساير علوم انساني نسبت عرضي برقرار است.
چيستي فيلسوف به جاي چيستي فلسفه
اين استاد فلسفه در ادامه به رساله «فلسفه چيست؟» نوشته مارتين هايدگر پرداخت و گفت: در چند مورد با محتويات اين رساله اختلاف نظر دارم. هايدگر در اين رساله نخست مي‌گويد ما نمي‌توانيم فلسفه را تعريف كنيم، زيرا هر تعريفي از فلسفه دوري مي‌شود. بعد به ريشه تاريخي اصطلاح فلسفه يعني فيلوسوفوس يوناني مي‌پردازد. در نهايت هم نتيجه مي‌گيرد كه فلسفه نوعي تحير و يك رويكرد وجودي در انسان است و نبايد به دنبال تعريف مفهومي براي آن بگرديم. اينكه كسي بتواند با اين رويكرد وجودي با عالم وجود تطابق دهد، بيشتر در جريان فلسفه است. او نخست وضع فلسفه در يونان را تشريح مي‌كند و نشان مي‌دهد كه در دوران جديد تحير ديگري ايجاد شده كه با دوره يوناني متفاوت است.
وي گفت: به نظر من اين بحث هايدگر بيشتر به جاي چيستي فلسفه به چيستي فيلسوف مي‌پردازد. يعني كوشيده نشان دهد كه حقيقت فلسفه در چه كسي تحقق يافته است. يكي از مشكلات من با هايدگر اين است كه او بسياري از مباحث خودرا با روش اتيمولوژيك (فقه اللغه) آغاز مي‌كند و نتايج فلسفي مي‌گيرد. گاهي به خوبي از اين روش استفاده مي‌كند و گاهي نيز بسيار ضعيف است. اينجا نيز از همين روش بهره مي‌گيرد. او مي‌كوشد نشان دهد كه فلسفه در حقيقت آغازين خود فقط يوناني است. اين ادعا شايد به لحاظ تاريخي درست باشد، يعني خاستگاه تاريخي فلسفه واقعا موجودي كه تا امروز مي‌شناسيم، يوناني است. اما من مخالف اين هستم كه فلسفه ذاتا يوناني و فقط يوناني است. زيرا حتي اگر فلسفه را به همان معناي هايدگري يعني تحير و حيرت بدانيم، نمي‌توان آن را منحصر به يونان دانست و از اين حرف هايدگر تا حدودي بوي راسيسم مي‌آيد. مگر هايدگر اقوام ديگر را ديده است كه اين تحير را نداشته‌اند؟!
خاستگاه اصلي فلسفه در جهان اسلام يوناني نيست
غفاري در ادامه به آشنايي فرهنگ و تمدن اسلامي با فلسفه اشاره كرد و گفت: در قرن سوم هجري در زمان مامون عباسي با نهضت ترجمه پرسش فلسفي يوناني براي مسلمانان پديد آمد و حركت فلسفه اسلامي آغاز شد. اما اين تنها خاستگاه بيروني اين فلسفه است و يك خاستگاه دروني بسيار مهم‌تري نيز داشته است. يعني اگرچه به هر حال اين خاستگاه بيروني را نمي‌توان ناديده گرفت، اما در قرآن كريم پيش از اينكه ترجمه‌ها صورت بگيرد، ده‌ها آيه مي‌بينيم كه خداوند هدايت خود براي بشر را در دو لفظ بيان مي‌كند، مثلا مي‌فرمايد: «هُو الّذي بعث فِي الْأُمِّيِّين رسُولاً مِنْهُمْ يتْلُوا عليْهِمْ آياتِهِ و يُزكيهِمْ و يُعلِّمُهُمُ الْكتاب و الْحِكمة و إِنْ كانُوا مِنْ قبْلُ لفي‏ ضلالٍ مُبينٍ» (سوره جمعه، آيه 2) نكته مهم با توجه به بحث فعلي در اين آيه دو لفظ «كتاب» و «حكمت» است. در بيش از ده آيه اين دو تعبير كتاب و حكمت آمده است. نمي‌گويم حكمت دقيقا به معناي فلسفه است، اما بالاخره حكمت در كنار كتاب آمده است و خداوند مي‌گويد براي شما حكمت فرستاده‌ايم و حكمت نوع خاصي از نگرش به عالم است و خداوند از آن به عنوان اصل هدايت ياد مي‌كند.
وي همچنين آيه 53 سوره فصلت يعني «سنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وفِي أنْفُسِهِمْ حتّى يتبيّن لهُمْ أنّهُ الْحقُّ أولمْ يكْفِ بِربِّك أنّهُ على كُلِّ شيْءٍ شهِيدٌ» را خواند و گفت: خداوند در ابتداي اين آيه مي‌فرمايد ما به شما آيات خودمان در عالم آفاق و عالم انفس را نشان خواهيم داد تا روشن شود كه حق فقط اوست و در ادامه بالاتر مي‌فرمايد آيا براي وجود خداوند همين مقدار كافي نيست كه او در هر چيزي حاضر است. منظور من از اشاره به اين آيات اين است كه ما قومي هستيم كه يوناني نيستيم و اين مفاهيم در فرهنگ عربي نيز نبوده است. اما در اين كتاب مي‌فرمايد خداوند در هر چيزي حاضر است و اين دليلي بر وجود خداوند حاضر است. غفاري در پايان با خوانش بخش‌هايي از رساله هايدگر متناسب با مضامين آيه مذكور در مقام انتقاد از هايدگر و استشهاد گفت: اگر ادعاهاي هايدگر با روش اتيمولوژيكش را بپذيريم، آيا مي‌توان اين ادعاي او را پذيرفت كه اين سخنان را فقط يونانيان بيان كرده‌اند؟ آن آيات نشان مي‌دهد كه حتي اگر معناي فلسفه را آن طور كه هايدگر مي‌گفت، بپذيريم، انحصار سخن فلسفي به يونانيان درست نيست.

 

هايدگر فلسفه را حقيقتا يوناني مي‌داند
حميد طالب زاده
استاد فلسفه دانشگاه تهران

در ادامه حميد طالب‌زاده بحث خود را پيرامون رساله هايدگر آغاز كرد و گفت: هايدگر در اين رساله بيان مي‌كند كه لفظ فيلوسوف يا دوستداري دانايي يك افق تاريخي است كه اين افق تاريخي در يونان گشوده شد و تا قرون وسطي و عصر جديد امتداد پيدا كرد، به طوري كه ما بايد هم قرون وسطي و هم عصر جديد و اروپا و هم دوراني كه در آن زندگي مي‌كنيم، را ذيل مفهوم فلسفه و دوستداري دانايي بفهميم. به نظر هايدگر امروز اگر عصر اتم و استيلاي علم و تكنولوژي است، اين عصر با فلسفه رقم خورده است، يعني همان طور كه يونان متعين به فلسفه است، عصر جديد نيز متعين به فلسفه است و بنابراين اگر بخواهيم عصري را كه در آن زندگي مي‌كنيم بشناسيم و تكليف خودمان را بفهميم، بايد آن را در امتداد مفهوم فلسفه دريافت كنيم. از اين جهت ما امروز در عصر حاضر به فلسفه مرتبط هستيم و ما امروز نيز بايد از چيستي فلسفه صحبت كنيم. وي گفت: هايدگر بيان مي‌كند كه اينكه بپرسيم فلسفه چيست و بدين‌ترتيب خودمان را در آن افق يوناني و پرسش فلسفه به نحو يوناني قرار دهيم، يك كار فلسفي است. يعني نمي‌توانيم از فلسفه بيرون برويم و از چيستي فلسفه بپرسيم، بلكه پرسش از چيستي فلسفه خود يك امر فلسفي است. اين پرسش از فلسفه هم از نظر محتوا و هم از حيث نحوه پرسش امري يوناني است. هايدگر فلسفه را حقيقتا امري يوناني مي‌داند كه خاستگاهي يوناني داشته و صرفا در يونان امكان تحقق داشته است. او مي‌پرسد چرا چنين است؟ ما در فلسفه از ماهيت اشيا (چيستي حقيقي اشيا) مي‌پرسيم. از ديد هايدگر پرسش از ماهيت اشيا صرفا در يونان اتفاق مي‌افتد و در گذشته و هيچ فرهنگي پرسش از ماهيت نداشته‌ايم. ماهيت امر مفهومي است، يعني در فلسفه ما مواجهه مفهومي با جهان و اشيا مي‌يابيم و آنها را ضمن ماهيت مي‌فهميم.
همه‌چيز يكي است
طالب‌زاده گفت: ماهيت يك مفهوم دسته‌بندي شده است. لوگوس در بيان يوناني چيدن، دسته‌بندي كردن و جمع كردن است. لوگوس تقسيم مي‌كند. در سخن از ماهيت اشيا، آنها را تقسيم و دسته‌بندي مي‌كنيم. از نظر هايدگر اين نحو پرسش در هيچ فرهنگي سابقه ندارد و اين كار لوگوس است. اگر حكمايي در ساير فرهنگ‌ها بودند كه حكيم بودند و سخن از حقايق مي‌گفتند و راجع به مبدا و معاد اشيا مي‌گفتند، هيچ كدام از ماهيت اشيا به اين معنا سخن نمي‌گفتند و به نحو مفهومي با جهان نمي‌شدند. اين كار در لوگوس يوناني رخ داده و به همين ترتيب تا عصر جديد امتداد يافته و استيلاي علم را رقم زده و علم همه‌چيز را تقسيم به مفهوم كرده است. بنابراين پرسش از فلسفه چيست؟ نيز هم به معناي يوناني امكان‌پذير است. اما ماهيت فلسفه ذيل مفهوم دوستداري دانايي معنا مي‌يابد. بعد هايدگر توضيح مي‌دهد كه دوستداري دانايي يعني چه؟ او از هراكليتوس و پارمنيدس به عنوان «متفكران بزرگ» مدد مي‌گيرد و مي‌گويد نوعي هم‌سخني و همنوايي و همخواني ميان بزرگاني با لوگوس رخ داده است. اينها با لوگوس همخوان شده‌اند. شان اين افراد حيرت بوده است. يعني مواجهه با لوگوس و شنيدن سخن لوگوس و اينكه لوگوس به آنها گفته «همه‌چيز يكي است»، ايشان را دچار حيرت كرده است: چطور موجودات عالم كه متكثرند، يكي هستند؟ اين يكي بودن موجودات در وجود و اين استهلاك وجود و انحلال موجود در وجود امري بوده كه براي متفكران بزرگ يوناني حيرت آور بوده است. طالب‌زاده بعد از تاكيد بر همجواري با دانايي تاكيد كرد: از نظر هايدگر اما فلسفه صرفا اين نيست و اين فيلوسوفيا (دوستداري دانايي) است. او اشاره مي‌كند كه يك مرتبه بعدي نيز وجود دارد. اين بعد از حيرت است. البته حيرت هرگز تمام شدني نيست، اما هايدگر تصريح مي‌كند در رتبه بعد حيرت به اپيستمه (معرفت) بدل مي‌شود. اپيستمه علم است، اما نه به معناي علم جديد يا به معنايي كه فيخته در نظام دانش به عنوان «دانش» (Wissenschaft) بيان مي‌كند، بلكه اپيستمه به معناي نوعي تعلق نظري. هايدگر مي‌گويد اپيستمه يك نوع تعلق نظري است كه سبب مي‌شود نظر و وجهه نظر به وجود موجود و موجود از آن حيث كه موجود است، تثبيت مي‌شود و اين پرسش پديد مي‌آيد كه موجود از آن حيث كه موجود است، چيست. اپيستمه بعد از مرتبه تفكر و حيرت رخ مي‌دهد و وقتي اين اتفاق مي‌افتد، موجود به ماهو موجود موضوع فلسفه مي‌شود. اين موضوع فلسفه از حيث اپيستمه است، نه از حيث مقدم بر اپيستمه كه تفكر است و هايدگر اين دو را از هم تفكيك مي‌كند.
فلسفه موجود به ماهو موجود است
وي گفت: بنابراين فلسفه به حمل اولي عبارت است از موجود از آن حيث كه موجود است و هايدگر مي‌گويد در طول تاريخ فلسفه از افلاطون تا نيچه اين اپيستمه و اين تثبيت نظر بر موجود از آن حيث كه موجود است، باقي مانده است. اما اين حمل اولي فلسفه است. هايدگر مي‌گويد در افق تاريخي گشوده‌شده در يونان اين حمل اولي با حمل شايع فرق مي‌كند. يعني فلسفه مصاديق و جلوات گوناگون داشته و در طول تاريخ به انحاي مختلف به آن پاسخ داده شده و با هر پاسخ يك فضايي از فلسفه به لحاظ تاريخي گشوده شده است. چنان كه با افلاطون يعني ديدار اشيا، يعني مثل يا آيدوس و در ارسطو به حمل شايع يعني انرگيا و در دوره جديد فلسفه به معناي كوگيتو است و در كانت فلسفه به معناي امر پيشيني است و در نيچه اراده معطوف به قدرت است. همه اينها در ذيل افق گشوده شده تاريخ فلسفه، دوستداري دانايي و در ذيل اپيستمه موجود به ماهو موجود مطرح شده است. اينها مصاديق فلسفه‌اند. به نظر هايدگر اين مصاديق به نحو ديالكتيكي در تاريخ رخ نداده‌اند، بلكه جلواتي بوده‌اند كه فيلسوف در هر دوره‌اي از تاريخ، مجددا به مرتبه حيرت رجوع كرده است. يعني زماني فلسفه تجديد مي‌شود و مصداق تازه‌اي از فلسفه در راستاي اپيستمه شكل مي‌گيرد كه تهيوء (آمادگي) رخ داده باشد.
طالب‌زاده گفت: من با سخن دكتر غفاري مخالف هستم كه مي‌گويند فلسفه از نظر هايدگر به معناي تهيوء (آمادگي) است. تهيوء مقدمه فلسفه است. از نظر هايدگر براي اينكه اين اپيستمه رخ دهد، بايد حالت تهيوء رخ دهد، يعني بازپس كشيدن به سوي تفكر رخ دهد و از آن بازگشت دوباره فلسفه را از حيث اپيستمه تعريف كند. بنابراين تمام فيلسوفان تاريخ اين كار را كردند. ابتدا از فلسفه دوران خودشان به سمت تفكر باز پس كشيدند و به مقام حيرت رفتند و بعد از مقام حيرت مجددا به اپيستمه رجوع كردند و شكل تازه‌اي از فلسفه را در تاريخ بيان كردند. بنابراين تهيوء و آمادگي مقدمه دايمي فلسفه است و فيلسوف دايم بايد ميان حالت آمادگي و اپيستمه رفت و آمد كند تا فلسفه شكل بگيرد. بنابراين هايدگر فلسفه را به معناي تهيوء نمي‌داند، بلكه به منزله اپيستمه مي‌داند كه مبتني بر دوستداري دانايي است.
با سرنوشت فلسفه همراه هستيم
وي گفت: اما اين فلسفه امروز در عصر اتم است و چون عصر اتم به بيان هايدگر امري است كه بر كره زمين سيطره دارد، بنابراين ما هم درست در فلسفه قرار داريم و ما هم با سرنوشت فلسفه همراه هستيم. فلسفه هر سرنوشتي دارد، آن سرنوشت شامل حال ما نيز هست، زيرا ما هم در اين عصر زندگي مي‌كنيم. بنابراين پرسش فلسفه پرسش ما است و اگر بخواهيم مجددا فلسفه را از نو بپرسيم و وضع خودمان را به لحاظ تاريخي روشن كنيم، همان طور كه هايدگر مي‌گويد بايد تهيوء حاصل شود. اين تهيوء به نظر هايدگر با انفكاك (ديستراكسيون) يا واسازي يا لايه‌برداري يا اوراق كردن رخ مي‌دهد. يعني فلسفه را از حيث احكام تاريخ انگاري (historicism) نجات دهيم و با فيلسوفان همسخن شويم و در اين هم سخني باز به سرآغاز و مقام تهيوء باز گرديم تا دوباره امكان اپيستمه در فلسفه براي ما حاصل شود. اين رفت و برگشت است كه فلسفه را شكل مي‌دهد.
طالب‌زاده در پايان به رساله «درباره روشنگري چيست؟» ميشل فوكو پرداخت و گفت: به نظر من وقتي ميشل فوكو رساله «روشنگري چيست؟» كانت را توضيح مي‌داد، اين رساله هايدگر مد نظرش بود و آنجا بود كه بيان كرد، آن چيزي كه كانت در رساله «روشنگري چيست؟» بيان مي‌كند، اين است كه فلسفه عبارت است از انتولوژي زمان حال، يعني اكنون به منزله رخدادي فلسفه مورد نظرگاه كانت است. يعني زمان حال به منزله يك امر فلسفي لحاظ مي‌شود. كانت در اين رساله و رساله «انقلاب چيست؟» به بيان اكنون به معناي انتولوژي زمان حال پرداخته و فوكو به احتمال قوي متاثر از هايدگر مي‌گويد كانت نيز فلسفه را اينچنين توضيح مي‌دهد. در ادامه فوكو بيان مي‌كند فلسفه بعد از كانت دو سنت يافت، يك سنت از نقادي اول كانت تداوم يافت كه به مرزهاي دانش و تجربه مي‌پردازد و به رسيدگي به احكام مبادرت مي‌كند و ارزيابي احكام مي‌كند و اين بحثي است كه در فلسفه تحصلي (پوزيتيويسم) و سپس پوزيتيويسم منطقي و بعد فلسفه تحليلي تداوم يافت، اما از نظر هايدگر فلسفه تحليلي مسير اصلي فلسفه نيست. مسير اصلي فلسفه از نظر فوكو آن است كه كانت در رساله «روشنگري چيست؟» بدان پرداخته است و آن انتولوژي زمان حاضر است و او مي‌خواهد بيان كند رسيدگي به هيچ حكمي از احكام امكان پذير نيست، مگر آنكه ما به نحو مقدم بر آن و انتولوژيك عصر حاضر را درك كنيم. اين مسيري است كه هگل، ماركس، هوسرل، نيچه و خود هايدگر طي كردند. از نظر هايدگر فلسفه يعني موجود به ماهو موجود دايما در طول تاريخ در افق يوناني تجديد مي‌شود و ما نيز كه ناچار در عصر اتم زندگي مي‌كنيم، به عنوان كساني كه در فلسفه هستيم (بدون اينكه بدانيم)، ناگزيريم اين پرسش را براي خودمان مطرح كنيم و اين پرسش الا با واسازي (ديستراكسيون) هايدگر امكان‌پذير نيست، يعني ما نيز بايد سنت فلسفي خودمان را بخوانيم و با آن آشنا شويم و آن را بازخواني كنيم، تا بتوانيم در گفت‌وگوي با فيلسوفان نسبت جديدي با جهان برقرار كنيم و موضع خودمان را در اين عالم از طريق مفهوم حقيقي «فلسفه چيست؟» بشناسيم.

 

رساله‌اي درباره فلسفه چيست؟
رضا داوري اردكاني
استاد فلسفه و رييس فرهنگستان علوم

رضا داوري اردكاني در آغاز ضمن تاكيد بر ضرورت ارتباط ميان فلسفه و ساير علوم انساني به خصوص تاريخ، به اهميت گوش كردن به نظر ديگر انديشمندان اشاره كرد و گفت: دكتر بهشتي به پيوستگي تمام مسير به آرخه اشاره كرد و اينكه بايد به تاريخ اهتمام كنيم. فراموشي تاريخ يعني جايگاه را فراموش كردن. افراد كمي به جايگاه توجه دارند. وي در ادامه به زمينه ترجمه رساله «فلسفه چيست؟» هايدگر اشاره كرد و گفت: مي‌خواستم رساله‌اي درباره چيستي فلسفه بنويسم و از اين حيث برخي آثار در اين زمينه را ديدم. اين رساله دشوار را هم ديدم و سعي كردم در ترجمه آن از مفاهيم سنت فلسفه اسلامي خودمان بهره بگيرم. معمولا نوشته‌هايم را 15-10 بار مي‌خوانم و در نهايت نيز نمي‌پسندم و رها مي‌كنم. اين رساله را اتفاقا زياد نخواندم، از فرانسه ترجمه كردم، آلماني نمي‌دانستم و زياد در آن دقت نكردم و حالا هم نمي‌دانم ترجمه چطور است.
وي در ادامه به بحث «يوناني بودن فلسفه» پرداخت و گفت: اين موضوع در كشور ما ماجراها داشته است و بحث مشكلي است. تفوق به اينكه فلسفه يوناني است، قدري مشكل زا است. يكي از دوستانم از بزرگان مكتب تفكيك همه جا اين گفته مرا نقل مي‌كند كه از قول هايدگر نوشته‌ام فلسفه بالذات يوناني است. طبيعي است كه اهل تفكيك از اين سخن خشنود مي‌شوند. در حالي كه حس كردم من و او از اين تعبير، دو چيز مي‌فهميم. نكته مهم براي فهم اينكه «فلسفه يوناني است» اين است كه فلسفه را وجود تلقي كنيم و آن را علم تلقي نكنيم. اگر فلسفه را علم تلقي كنيم، هر جايي و همه جايي مي‌تواند باشد. اگر آن را وجود تلقي كنيم، يوناني مي‌شود. ايران به معناي علم تنها جايي در جهان است كه خارج از اروپا فلسفه داشته است.
تفكر با فلسفه تفاوت دارد
داوري تاكيد كرد: چنان كه هايدگر مي‌گويد تفكر با فلسفه تفاوت دارد. او در كتاب ديگري با نام «چه چيز تفكر خوانده مي‌شود؟» يا «تفكر ما را به چه مي‌خواند؟» به «تفكر» مي‌پردازد. هايدگر در رساله مورد بحث در اين جلسه كه در پيري نوشته اما به چيستي فلسفه مي‌پردازد. من كمتر فيلسوفي را مي‌شناسم كه دوره‌هاي متفاوت در طول حيات فكري‌اش نداشته باشد و اين در مورد فلاسفه‌اي چون افلاطون و هگل و ماركس روشن است و به نظرم حتي مي‌توان در مورد ارسطو نيز چنين گفت. حتي در مورد فيلسوفان ما مثل ابن سينا و ملاصدرا مي‌توان چنين دوره بندي‌هايي يافت. معروف‌تر از همه در مورد هايدگر است كه دو دوره و يك گشت (kehre) ميان آن دو داشته است. رساله «فلسفه چيست؟» نيز به دوره دوم فكر او تعلق دارد. به نظر هايدگر ماهيت جهان جديد كه جهان مابعدالطبيعي است، سوبژكتيويته است. او خودش ذيل سوبژكتيويته قرار نمي‌گيرد، زيرا به وجود فكر مي‌كند و به انسان مقام آن چناني جز آينه و مظهر نمي‌دهد.
وي گفت: هايدگر به چهار نحوه يا صورت تفكر قايل است، يعني در چهار صورت ظاهر مي‌شود و فلسفه را يكي از اين انحا و شايد مهم‌ترين آنها مي‌داند، مهم‌ترين از آن حيث كه با فلسفه تاريخ غربي ساخته شده است. حتي اگر او را به اروپامحوري متهم نكنيم، به هر حال اروپا براي او مساله است و اروپا با فلسفه ساخته شده است. اين سخن مختص به هايدگر نيست. هوسرل نيز در پيري كتاب درخشان «بحران علم اروپايي» را نوشت و گفت اروپا فلسفه است و فلسفه كه تمام شود، اروپا نيز تمام مي‌شود. اما نخستين نحوه ظهور تفكر شعر است كه شامل همه هنرها مي‌شود و هميشه در طول تاريخ بوده است. بشر از ابتدا كه بوده شاعر بوده و با شعر زبان گشوده و از اين حيث بشر هميشه متفكر بوده است. تفكر اختصاص به يونانيان ندارد و آدمي از آن حيث كه آدمي است، متفكر بوده است. دوم تفكر انبيا و اوليا و تفكر ديني است. دوست ندارم آن را تفكر كلامي بخوانم كه ذيل فلسفه تعريف مي‌شود. بنابراين كتاب آسماني عين تفكر است. وجه يا صورت سوم تفكر فلسفه است. بالاخره صورت چهارم تفكر حكمت و سياست است. او وقتي از حكمت و سياست مي‌گويد، آشكارا به لائوتسه و كنفوسيوس دارد. سياست اينجا به معناي بنيانگذاري و سياست حكمت‌آميز است. با اين تقسيم‌بندي و محدود كردن فلسفه به يكي از انحاي تفكر تا حدودي مشكل «فلسفه يوناني است» حل مي‌شود. فلسفه نحوه‌اي از تفكر است كه اروپا با آن ساخته شده است، نه همه تفكر. همه تفكر از آن همه آدمياني است. داوري در پايان براي اشاره به ارادت خود به ايران گفت: به لائوتسه و كنفوسيوس، سعدي را هم اضافه كنيد. گرچه نگفته‌اند سعدي حكيم است، اما به تحقيق سعدي از حكماي تاريخ است.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون