ايران
سروش صحت
باوركردني نبود. ديروز توي تاكسي همه به صفحه موبايلشان خيره شده بودند و لحظه به لحظه خبرها را بلند بلند ميخواندند. «گلوله تفنگ كلاشينكف تروريستها تمام شده و اكنون با سلاح كمري در حال شليك هستند.»، «انتقال سيزده مجروح حادثه تيراندازي مجلس به بيمارستان سينا»، «تكذيب خبر انفجار دوم در اطراف حرم حضرت امام(س)». توي تاكسي يك خانم جوان، يك مرد جاافتاده با ريشي جوگندمي، پسري چهارده- پانزده ساله و يك پسر دانشجوي عينكي نشسته بودند... راننده نگاهي به مسافرين تاكسي كرد؛ مسافريني كه با نگراني اخبار عمليات تروريستي را دنبال ميكردند و براي هم ميگفتند. راننده گفت: «پير و جوان نداره... اينوري و اونوري نداره... زن و مرد نداره... داخل ايران و خارج ايران نداره... مشكل كه پيش مياد همهمون با هم هستيم... همهمون يكي هستيم...
ما ايران هستيم.»