پژوهشي درباره نزول قرآن4
آيتالله يدالله دوزدوزاني
تاكنون به اصل معناي لغوي انزال و تنزيل پرداختيم و عدم تفاوت لغوي آن دو را مشخص كرديم. اكنون به اصل مدعاي علامه طباطبايي ميپردازيم: علامه طباطبايي معتقد است: «قرآن حقيقتي فراتر از آنچه در دسترس ما است و مردمان ميفهمند دارد كه «احكام» موصوف است. اما قرآني كه به تدريج نازل شده، «تفضيل» است و مقصود از تاويل قرآن، حقيقت فراتر از فهم بشري است.» ايشان ذيل دو آيه زير سخنانش را ميآورد: «شهرٌ رمضان الّذي انزل فيه القرآن» «و الذين فِي قلوبهم زبع فيتبعون ما تشابه مِنهٌ ابتِغاء الفِتنـ[ِ وابتِغاء تاوِيلِهِ» علامه طباطبايي براي استدلال بر«حقيقتي فراتر از فهم بشر » به هفت آيه ذيل استدلال كرده است: 1- «كِتابٌ اٌحكِمت آياتٌهٌ ثم فٌصِّلت مِن لدٌن حكِيمِ خبيرٍ»
همانطور كه پيشتر گفتيم، ايشان معتقد است«احكام» در مقابل«تفصيل» به معناي فصلبندي و تقطيع است و آيه بيان ميدارد تفصيلي كه در قرآن ديده ميشود (جدايي آيات و سورهها) بعدا و پس از آنكه محكم و غيرمفصل بود، پيش آمد.
اما در پاسخ ايشان بايد گفت: محكم لغتا به معناي مضبوط متقن است. و تفصيل به معناي تبيين است. بنابر اين معناي آيه فوق چنين است: «قرآن كتابي استحكام يافته و بدون ترديد و تزلزل است و روشن و بدون ابهام است». از اينرو «تحكيم و تفصيل» صفت و معنا و مضمون قرآن است، نه صفت الفاظ آن. قرآني كه در دسترس ما است، داراي احكام (استحكام و پايداري) و تفصيل (روشن و روشنگر) است، نه لوح و حقيقتي كه محفوظ و فراتر از فهم بشر است. از اينرو «احكام» به معناي «حقيقت فراتر» نيست و تفصيل به معناي جداسازي نيست، بلكه مقصود اتقان و تفصيل آيات در قصص، احكام و عقايد است، بيآنكه منحصر در موضوعي خاص باشد، چنان كه بيان موضوعات، به تفصيل و روشني است و مطالب مجمل نيست، از اين رو در مفردات آمده:
«كتاب احكمت آياتة ثمّ فصّلت» اشارة الي ما قال: «تبياناً لكلّ شيء»، ذيل آيه فوق:
«من لدن حكيم خبير» است كه مويد ادعاي ما است، يعني از آن رو كه خدا حكيم و خبير است، آيات داراي اتقان و وضوح است.
«تفصيل» نميتواند به معناي تقطيع باشد، زيرا اگر به قرآن مراجعه كنيم، اين مطلب ثابت ميشود، مثلا در آيه « كتابٌ فٌصّلت آياتٌهٌ»يا «ولو جعلناه قرآناً أعجمياً لقالوا لولا فٌصّلت آياتٌهٌ أاعجمِيٌ و غربي» به معناي آيات روشن و گوياست و ايراد اعراب به تقطيع آن نيست، بلكه پروردگار ميفرمايد: اگر قرآن را عجمي ميفرستاديم، ميگفتند چرا آياتش روشن نيست!
نيز در آيات «تفصيلاً لكلّ شيء»، «و كٌلّ شيءِ فصّلناه تفصيلاً» و «قد فصّل لكٌم ما حرّم عليكٌم»تفصيل به معناي تبيين است، نه تقطيع! از اين رو نميتوان فرمايش علامه طباطبايي را مبني بر «احكام» و «تفصيل» به معناي حقيقتي فراتر از درك بشر پذيرفت.
علامه طباطبايي براي آنكه بگويد: تفصيل، امري پيش آمده براي قرآن است و كتاب چيزي است و تفصيل عارضي بر آن چيزي ديگر؛ ميگويد: در آيات ديگر آمده است:
2) «ولقد جِئنا هٌم بِكتاب ٍِ فصّلناهٌ علي عِلمٍ... »
3) «و تقفيل الكتابِ لاريب فيه مِن ربّ العالمين» اما بايد گفت: آيا در اين دو آيه ميتوان گفت«تفصيل» به معناي تقطيع است؟ قطعا مقصود تبيين آن است. « فصّلناهٌ علي عِلمٍ» يعني بيان و ايضاح قرآن نيازمد علم و آگاهي است، نه اينكه تقطيع و آيه آيه كردنش با علم وعمد باشد.
اصل قرآن: تاويل آن است
بيشتر علامه طباطبايي معتقد است: اصل و حقيقت قرآن كه نزد خدا و در لوح محفوظ است، تاويل آياتي است كه به تدريج نازل شده است. نويسنده الميزان بر اين باور است كه: حقيقت قرآن هيچ واژه و لفظي نداردو قابل فهم بشر نيست، بلكه خدا بر آن لباس عربيت الفاظ پوشاند تا به ذهنها نزديك شود. ايشان در تفسير سوره آل عمران ميگويد: معارف از تاويل قرآن گرفته ميشود و معناي «هل ينظرون الا تاويله» حقيقت قرآن است كه در ماه رمضان بر قلب رسولالله نازل شده اما بشر عادي، بر درك آن قادر نيست، از اينرو قطعه قطعه و آيه آيه شد. تا بشر فهم شود.
پي نوشت: ادامه آنچه خوانديد با ترجمه عبدالله اميني تا آخرين روز ماه مبارك رمضان به صورت پاورقي منتشر ميشود.