از بقاي موصل تا حياتِ كوباني
مسعود رياحي
شهر كوباني و موصل، در مواجهه با پديدهاي به نام داعش، هر كدام به نوعي معنايي نمادين مخصوص به خود را توليد كردند. موصل، يكي از بزرگترين شهرهاي عراق با جمعيتي بالغ بر 1 ميليون و هشتصدهزار نفر و وجود نيروهاي ارتش و پليس و...، در عرض چند ساعت سقوط كرد و محلِ اعلامِ خلافت داعش شد و اسطوره قدرتِ داعشِ بيرحم را تحكيم كرد و ديگري، يعني كوباني شهرِ كوچكي در شمال سوريه، با جمعيتي حدودا 52 هزار نفر و بدونِ وجود نيروهاي سازماندهي شده نظامي، با مقاومت متحيركنندهاي، خدشه بسيار جدياي به اسطوره قدرتِ داعش وارد آورد و تبديل به نمادي از مقاومت در شرق و حتي در سرتاسر جهان شد. با مقايسه اين دو نوع مواجهه با داعش، اين سوال به ذهن خطور ميكند كه چگونه كوباني، بدون پشتوانه نظامي همچون ارتش و در حالي كه كاملا در محاصره داعش و تركيه قرار داشت، با سلاح سبك، توانست مقاومت كند؟ و موصل با وجود نيروهاي ارتش و جمعيتي دهها برابر كوباني، بهراحتي سقوط كند؟ در مردان و زنان و كودكان كوباني چه نشانههايي وجود دارد كه در موصل ديده نميشود؟
پاسخ به اين پرسش را ميتوان در اين عبارت جستوجو كرد: «دفاع از زندگي» و نه صرفا دفاع از بقا. دفاع از بقا، گويي برخاسته از اخلاقِ بردهمآبانهاي است كه حياتش وابسته و معطوف به اراده نهادهاي حاكم بر انسان است و نه معطوف به اراده خودِ فرد. آنجا كه فرد، آزادي و اراده خويش را تقديم به نهادها و ايدئولوژيها ميكند و به خواب ميرود و صبح كه برخاست، تصوير سقوط را ميبيند؛ سقوط موصلِ عزيزش و بزرگش را. از سقوط موصل بسيار نوشتهاند، عدهاي آن را نتيجه خيانتِ استاندار نينوا ميدانند و عدهاي نتيجه فسادِ دستگاهِ نظامي عراق و خيانت ارتش و عدهاي نيز نارضايتي مردم موصل از دستگاه حاكم را از علل بزرگ اين سقوط ميدانند و به شادي بسياري از مردم، هنگامِ ورود داعش به موصل، استناد ميكنند. در اين دو مقايسه، موصل، تصويرِ سقوط است، با هر علتي كه ميخواهد باشد؛ و كوباني تصويرِ زندگي.
بختيار علي در كتابش، «داعش، خشونت شرقي و نقدِ عقل فاشيستي»، كوباني را بازگشتِ به انسانِ طبيعي معرفي ميكند. انساني كه از حياتِ برهنه دفاع ميكند؛ يعني حياتي كه معنا و ارزش آن فراتر و مقدم بر هر هويتي است. انسان در كوباني نمادي است از زيبايي زندگي.
اهالي كوباني براي اصلاح جهان نميجنگند، آنها براي دفاع از تصوير زندگي دفاع ميكنند كه برخاسته از اراده خودشان است و نه سازمان و نهاد خاصي. دفاع آنها در برابر گروهي است كه تصوير مرگ است. تصوير نابودي. گروهي كه پيش از آنكه سرِ «ديگري» را از تن جدا كند، اراده خود را براي اراده ايدئولوژياش سر بريده است و صراحتا ميگويد: «مرگ، آرزوي ما است». اينجاست كه كوباني تصويرِ زندگي و دفاع از حيات برهنهاش را پيشِ روي تصوير مرگ ميگذارد و اقتدار او را به چالش ميكشد و پرسش بزرگي را مطرح ميكند كه اصالت با كدام است؟ مرگ يا زندگي؟
بر خلافِ كوباني، موصل، به هر دليلي تصويرِ مرگ را ميپذيرد به شرطِ بقا. سه سال در سايه مرگ زندگي ميكند و در رثاي زندگي سكوت ميكند تا رهايي بخش از راه برسد. از اين رو ميتوان به موصل و كوباني از اين منظر نيز نگريست. موصل تصويرِ نااميدي است در زماني كه فريادرسهايي حاضر نيز وجود دارند كه همگي ميگريزند و كوباني تصويرِ تراژدي است در زماني كه ناظران بسياري وجود دارند، نوعي آري گفتنِ تراژيك به زندگي در معناي نيچهاي كلمه؛ يعني آري به زندگي با تمامِ اتفاقات ناگوار و دهشتناكش. موصل تصويرِ شلوغي نااميدكننده است و كوباني تصوير تنهايي پر اميد. موصل و كوباني هر كدام، شكلي از زيستناند. حيات در برابر بقا. اراده در برابر انتظار براي نجاتبخش و برونرفت از وضعيت.