ميخواهم وزير شوم
احسان رستگار
قبل از انقلاب اسلامي و نيز در دهههاي شصت و هفتاد، بسياري از جوانان، يك هدف شغلي مهم در زندگي داشتند؛ استخدام دولت و سازمانهاي دولتي شدن. آرزويشان اين بود كه از بيمه، مزايا و حقوقي ثابت بهرهمند شوند و با داشتن آن شغل، احساس آرامش، امنيت شغلي، تشخص و شانيت اجتماعي پيدا كنند.
بلندپروازانهترين آرزوي يك جوان، اين بود كه در مناصب رسمي دولتي و حكومتي، ارتقا درجه و رتبه پيدا كند. افراد، شأن اجتماعي خود را گره خورده با سمت ميديدند. هرچه بيشتر ميتوانستند به مركزيت قدرت نزديك شوند، گويي انسان برتري محسوب ميشدند. اين ايام، انگار هنوز برخي از جوانان ديروز و ميانسالان امروز، هنوز در همان حال و هوا سير ميكنند. حيات و مماتشان به اين گره خورده كه در وزارتخانهها بمانند. نهتنها كت و شلوارهايشان بوي نفت ميدهد، بلكه روحياتشان هم نفتي شده است. برايشان قابل هضم نيست كه بدون سمتي دولتي، به زندگي شاداب ادامه دهند.
مثلا بسيار باعث تاسف است كه شنيده ميشود، فلان وزير كه تلاش كرد تا نايبرييس مجلس، امسال راي نياورد، دندان تيز كرده تا جاي آقاي محمدجواد ظريف، بر مسند وزارت امور خارجه بنشيند. با اين وزير و امثال ايشان - كه اصلا كم هم نيستند- رواست مسالهاي طرح شود:
اگر فردا، آقاي ظريف از وزارت كنار برود، در قلب مردم جايگاهش تنزل مييابد؟ زندگي شخصياش دچار اختلال ميشود؟ فعاليتهاي حرفهاياش تعطيل ميشود؟ اگرچه بديهي است كه برخي فرصتهاي حاكميتي براي او ممكن است از دست برود، اما رجلي كه رجالتش را از وزارتش وام نگرفته باشد، بعد از پايان صدارت، باز هم همان آدم صاحب جلال و كرامت است.
در روزگاري كه بسياري از انسانهاي توانمند جهان، فرارياند از پذيرفتن سمتهاي حاكميتي و دولتي، برخي هنوز دست و پا ميزنند. نه در روزگار پسامتجددانه امروز و نه مطابق تعاليم اسلامي، ديگر در اين دوران نقشهاي از پيش تعيين شده حكومتي مانند صدرنشيني در وزارتخانهها، ارزشي ذاتي ندارند؛ وزرا امروزه محتاج منابع انساني متخصصياند كه در بيرون وزارتخانهها، توانستهاند با توانمنديها و خلاقيت، براي سازمانهايشان، ارزش افزوده بيافرينند.
معنا و روح «شرف المكان بالمكين» را انگار گاهي بايد باز بياموزيم. همه بارها شنيدهايم كه يك جوان با هر مختصات شخصيتي و فكري، با رفقايش، سايتي به نام فيسبوك راهاندازي ميكنند و برخي او را امروز، رييسجمهور دنيا ميدانند، اما اينجا، انگار جواناني كه به استعداد و خلاقيتهاي فكري خود تكيه كردهاند، بايد به برخي رجال بياموزند كه، اگر خيلي انسان توانمند و مفيدي براي جامعهات هستي، براي وزير شدن، جاهطلبي نكن؛ براي آباداني كشورت، ولو بيوزارتخانه، تلاش كن.
البته بديهي است كه وقتي توان آباداني نيست، چنگ زدن به ريسمان اين و آن براي وزير شدن، توسط برخي سياسيون، رفتاري غافلگيركننده نيست.