آقاي كيارستمي و گذر از مرگ هراسي
امير پوريا
امروز از زماني كه جسم آقاي عباس كيارستمي را به خاك تپه روي آرامگاه ترك/تُك مزرعه لواسان سپرديم و ياد و آموزههاي همچنان در حال تكميل او را با خود برداشتيم، يك سال و شش روز ميگذرد. در چهاردهم تير 1395 جان ايشان تحت شرايط فرسايندهاي كه ميتوانست به سادگي پيش نيايد، در حالي ياراي تداوم را از كف داد كه همچنان لبريز از شور زندگي و مصداق بارز همان تعبير خودشان بود كه «هر كس كار ناتمام دارد، از دنيا نميرود». كارهايي كه در همان دوران چهارماهه بستري كردند، بسيارند و ما فقط گوشهاي از آن همه را ميدانيم: از انتخاب و تصويرسازي و ريزهكاري و نازك كاريهاي فيلم «24 فريم» كه در جشنواره كن هفتادم به نمايش درآمد و به منزله واپسين اثر ايشان در تاريخ سينما خواهد ماند تا ويرايش خاص كتاب «سر كلاس با كيارستمي» نوشته پل كرونين كه ايشان برگردان فارسي سهراب مهدوي را با آنچه خود به فارسي در كلاسها گفته بودند، يكي كردند. فيلمي كه در تدارك ساخت آن در چين بودند را كه همه ميدانيم در آستانه كليد زدن بود و از دو سال پيش همه كارش انجام شده بود. هنوز نمايشگاهي بينالمللي در راه داشتند از عكسهايي كه در موزه لوور پاريس گرفته بودند و هر كدام، كساني را در حال بازديد از يك اثر مشخص ثبت كرده بود و «قاب در قاب» مبناي اصليشان بود و بين كسي كه اثر را ميديد و آدمها يا اشياء يا المانهاي توي اثر، ربط و نسبتي بود و اغلب اين نسبتها، طنزآميز. برپايي جشن امضا براي كتاب دوجلدي شب در اشعار شاعران معاصر و شاعران كهن ايران، با طرح و تصميمي كه در ذهن داشتند، بهانهاي بود براي طرح اين نكته طنازانه و تعجبآور كه شعراي قديم ما از جفاي محبوب چهها كشيده بودند كه با آمدن ِ شب، آن چنان سوز و گدازشان در شعر جاري ميشد؟ اما زمان نماند و طرحها نافرجام ماند و حسرت بر دلهاي ما... از اينها ياد كردم تا عرض كنم آنچه وزير بهداشت، دكتر قاضيزاده هاشمي و قائم مقام ايشان دكتر حريرچي در مراسم سالگردشان 13 روز پيش در روز چهاردهم تير 1396 در سالن تازه تاسيس مركز همايشهاي بينالمللي دانشگاه شهيد بهشتي تهران گفتند، بهشدت جاي مكث دارد. (1) كسي كه آنها ميگفتند نبايد به وضعيت وخيم دچار ميشد، تا اين حد هنوز سرخوش و طناز بود. دومي واقعنگرانه گفت كه اگر شرايط عمل جراحي نخست ايشان به درستي پيش ميرفت و به عوارضي كه منجر شد، نميكشيد، حتي نيازي نبود با نااميدي و وازدگي از سه جراحي بعدي، به فرانسه بروند. در قياس با آن نگرش مكرر بسياري نوپزشكها - به سياق «نخستين چيزي كه به ذهن ميرسد» - كه براي خلاصي از خطاپذيري، درجا ميگويند «اعزام ايشان به پاريس به صلاح نبود»، اين ديدگاه قائم مقام وزير، خود نشانگر مفهوم اصيلي از درك مسووليتهاي صنفي است كه جايگزين تلقي كليشهاي از «اتحاد صنفي» ميشود. اما اولي يعني وزير بهداشت، بعد از حرفهاي خود در پاسخ به رضا كيانيان با يكي از درخشانترين صحنهگردانيهاي هوشمندانه عمر حضورش بر صحنه و در پاسخ نهايي به درخواست بهمن كيارستمي، از اين گفت كه شايد براي دريافت گزارش جزء به جزء عملكرد يك ماه نخست بستري شدن آقاي كيارستمي در بيمارستان جم، يعني درست تا پيش از مراقبتهاي خاصي كه با ورود وزير به پرونده آغاز شد، لازم باشد از رييسجمهور كمك بگيرد. براي مردم ما باورش اندكي سخت مينمايد كه وزير بهداشت و درمان نتواند دو نهاد ذيربط يعني سازمان نظام پزشكي و پزشكي قانوني را به ارايه گزارش پروندهاي به اهميت نامآورترين هنرمند ايراني قرن بيستم در جهان وا دارد. اما و به هر رو، اين واقعيتي است كه شايد حتي چنان كه در گفتههاي همان مراسم سالگرد بود، از شكاف و خلأ اختيارات قانوني اين وزارتخانه حكايت داشته باشد و اي بسا پيگيري مجدانه و در عين حال مشفقانه و بيجنجال بهمن كيارستمي و سايرين بتواند همين پرونده را به مستمسك مهمي براي رفع اين نقص قانوني بدل سازد. در آن روز، نتيجه يكي از سرك كشيدنهاي از سر دلتنگي بهمن كيارستمي در اوراق به جامانده از پدربزرگش در قالب كتابي با عنوان «مرگ و ديگر هيچ» به كوشش نشر نظر، در اختيار حضار آيين سالگرد جهان بدون آقاي كيارستمي قرار گرفت. ميتوانيد در برخي شعب شهر كتاب كه محصولات نشر نظر را دارند، آن را بدون پرداخت ريالي، دريافت كنيد. يادداشتهاي آقاي كيارستمي را خواهيد ديد در سررسيدي از سال 1376؛ كه مدام با مرگهراسي و وسوسه خودكشي به قصد رهايي از احتمال «كراهت كهنسالي» همراه است. اما همان سال ايشان «طعم گيلاس» را ساخت، چون به تعبير بهمن در فيلم «در نزديكي كيارستمي» ساخته محمود بهرازنيا، پيش از آن شايد ميخواست خود را بكشد! با ثبت اين دغدغه به شكل اثر، گونهاي سينمادرماني را از سر گذراند تا از دغدغه خودكشي خود، رهايي يابد. به بيان ديگر، «طعم گيلاس» كه بزرگترين جايزه هنري جهان يعني نخل طلاي جشنواره كن را از آن خود كرد، نمونه همان «نتيجه گرا» نبودن آقاي كيارستمي در آفرينش هنري بود كه ميگفت بسياري آثار در روند «خلق» خود، نياز هنرمند هستند و بايد آنها را بسازد تا از يك ذهنمشغولي يا نگراني، رها شود و گذر كند. مهم نبود كه اين فيلم به چه دستاوردي ميانجامد؛ همين كه شوق زندگي و امتداد و شيطنت و سرخوشي و انرژي و خلق و مطالعه و كشف را به ايشان باز گرداند و از آن هراس سالخوردگي رهانيد، كفايت ميكرد. خودشان در فيلم «هفتاد سالگي» ساخته ابراهيم حقيقي از اين حرف ميزدند كه كابوس پا به سن گذاشتن، در 50 سالگي در اوج خود است و بعدتر آدمي ديگر هراس و فرق چنداني در شصت و هفتاد سالگي نميبيند؛ و بعد با لبخندي كه فقط بر صورت هم مقتدر و هم بازيگوش آقاي كيارستمي مينشست، گفتند: «يا انشاءالله هشتاد سالگي». اميد جاري در آن لبخند، تحقق پيدا نكرد؛ و ما برخلاف ايشان هنوز از هول و هراس فقدانشان گذر نكردهايم.
1- گزارش كامل اين مراسم در سايت آپارات و برنامه اينترنتي آپاراتچي در دو بخش، قابل رويت است.