چرايي قبول يك قطعنامه (2)
علي شكوهي
از آنجا كه ما عراق را آغازگر جنگ تحميلي ميدانيم و سازمان ملل هم بر اين امر شهادت داد و صدام را به عنوان متجاوز معرفي كرد، تعبير «دفاع مقدس» را براي اين جنگ هشتساله بسيار مناسب ميدانيم. طبعا دفاع از سرزمين و حيثيت ملي براي هر كشور حقانيت و مظلوميت ميآورد اما جمهوري اسلامي ايران در تمام مراحل اين جنگ واقعا مظلوم بود چون در دفاع از خود نيز از بسياري امكانات محروم شد در حالي كه متجاوز تا آخرين روزها از سوي بسياري از ابرقدرتها و دولتهاي منطقه مورد حمايت بود. در اين باره دو نكته ديگر را مورد توجه قرار ميدهم.
تداوم دفاع بعد از فتح خرمشهر
برخي از جريانهاي سياسي معتقدند ايران بايد جنگ را از مقطعي مشخص به اتمام ميرساند و مهمترين مقطع هم ميتوانست زماني باشد كه ايران خرمشهر را از اشغال عراقيها آزاد كرد. در عين حال بسياري از افراد هم معتقدند در آن زمان هم ما امكان قبول صلح و آتشبس را نداشتيم و بنابراين چارهاي جز تداوم جنگ وجود نداشت. همين نظرات هم در ميان مسوولان وقت ما مقبول واقع شد و تصميم به ادامه جنگ و حتي ورود به خاك عراق گرفتند. آنان معتقد بودند:
1- ما در جنگ آسيب زيادي ديده بوديم و عراق كمترين خسارت را ديده بود. اگر جنگ در مقطع شكست عراق در خرمشهر كه ما در قدرت بوديم پايان مييافت، در واقع هيچ ضربه كاري بازدارندهاي به عراق وارد نشده بود و اين يعني باز هم بايد منتظر يك حمله و تجاوز مجدد از سوي عراق ميبوديم.
2- عراق هنوز در داخل كشور ما بود و برخي از مناطق مانند نفتشهر و قصرشيرين و... را در اشغال خود داشت كه آزاد كردن آنها از طريق نظامي ميسر نبود يعني بايد ما در مناطق ديگر بخشي از خاك عراق را به اشغال در ميآورديم تا امكان مبادله آنها به هنگام مذاكره و اعلام آتشبس وجود ميداشت.
3- در آن زمان بحث زدن شهرها و مناطق مسكوني ايران از سوي عراق يك ماجراي تلخ و زيانبار بود كه بايد براي آن فكري ميكرديم. تنها راه اين بود كه عراق به حدي از مرزهاي ايران دور شود كه نتواند با توپخانه شهرهاي ايران را مورد هدف قرار دهد. اين كار با راندن ارتش عراق به پشت مرزهاي بينالمللي ميسر بود.
4- بعد از فتح خرمشهر ايران نميتوانست به صورت يكجانبه به جنگ پايان دهد چون بايد يك منطق مقبول جهاني براي تضمين توافقات ايجاد ميشد و در آن زمان وجود نداشت. آتشبس يكجانبه هم معنا نداشت و در واقع معلوم نبود براساس كدام روش بايد جنگ تمام ميشد و مذاكرات صورت ميگرفت و آيا عراق هم به آن مبنايي كه ايران قبول داشت، تن ميداد. با اين همه ابهام نميشد جنگ را به پايان برد.
دلايل ديگري هم قابل ذكر است اما جنگ با همين منطق ادامه پيدا كرد و ايران وارد خاك عراق شد و بعد از اين مرحله بود كه كشورهاي حامي صدام به خودشان آمدند و راهكارهايي را براي پايان جنگ و جلوگيري از شكست عراق تدارك ديدند كه حمايت همهجانبه از صدام و بعد تصويب قطعنامه 598 يكي از آن راهكارها بود.
قطعنامهاي براي پايان جنگ
قطعنامه 598 در شرايطي به تصويب رسيد كه امريكا و شوروي با هم بر سر تمام كردن جنگ ايران و عراق به تفاهم نسبي رسيده بودند. امريكا دوست نداشت كه اين جنگ برنده داشته باشد و شايد شوروي هم به همين تحليل رسيده بود. هنگامي كه قطعنامه 598 تدارك ديده ميشد ايران از طريق شوروي نظرات خود را مطرح ميكرد تا اين قطعنامه بهگونهاي تصويب شود كه مواضع ايران هم در آن باشد. به همين دليل مواردي مانند بازگشت به مرزهاي بينالمللي و تعيين متجاوز و تامين خسارت هم در اين قطعنامه گنجانيده شد و شوراي امنيت سازمان ملل هم وارد ماجرا شد تا مبنايي براي پايان جنگ ايجاد شود. پيش از اين هرچه بود پيشنهادهاي بيمبنا و وعدههاي غيرحقوقي و شايعات باورنكردني بود. اينكه فلان كشورها به ايران پيشنهاد تامين خسارت دادهاند يا كنفرانس اسلامي و سازمان غيرمتعهدها و ديگران واسطه شدند تا تضميني براي صلح باشند و مواردي از اين دست به هيچوجه قابل اعتنا نبودند اما قطعنامه 598 از مواردي است كه پشتوانه حقوق بينالملل داشت و ميتوانست مبناي پايان دادن به يك جنگ هشتساله باشد.
ادامه دارد