برجام را به رابطه ميان ايران – امريكا محدود نكنيم
مهرداد پشنگپور
تحليلگر مسايل حقوقي
تصويب بسته جديد تحريمهاي ايران توسط سناي امريكا موجب شده تا مساله نقض توافق برجام به جنجالي دوباره تبديل شود اگرچه ماهيت و ويژگي اين سند و اهميت آن در عمل اين قابليت و پتانسيل را دارد كه بتواند از زواياي گوناگون در مقاطع مختلف مورد بحث يا موجبي براي برانگيختن هيجان و جنجال باشد، به همين دليل توقف اين طرح در مجلس نمايندگان ولو به بهانه ايراد آيين كاري- قانوني و انعقاد قرارداد هم نتوانست اين التهاب را كاملا از بين ببرد. از سوي ديگر هم انعقاد قرارداد پرماجرا با شركت توتال به عنوان عينيترين دستاورد برجام، باعث شد تا اين توافق بينالمللي همچنان در كانون توجه باقي بماند. اين دو اتفاق بيانگر وضعيت حقوقي-عيني خاص اين توافق بينالمللي است و رژيم خاص حقوقي خاصي كه برجام موجد آن بوده است. ترديد نيست بر جام يك توافق بينالمللي غير از معاهده است اما اين موضوع از اهميت و ارزش آن نميكاهد. بسياري از منتقدان و مخالفان آن از سرِ غفلت و البته در غالب موارد تغافل، به اين موضوع ورود ميكنند كه برجام به دليل نقض مفاد آن توسط احدي از اطراف آن از بين رفته و روح و جسمي براي آن باقي نمانده است. اگرچه ماهيت اين اعتراض بيشتر بهانه و دستاويزي است براي مقابله تا ايراد يك انتقاد حقوقي و واقعي! برجام به دليل اهميت ويژه خود بهانه مناسبي است براي مقابله و مخالفت با دولت چون اين اعتراضات بدون شك سوار بر موج احساسي عامه مردم است و بر همين اساس ميتواند قلمرو و ضريب نفوذ بيشتري داشته باشد؛ چيزي كه مورد خواست و نظر مخالفين است بدون آنكه دليل منطقي و موجهي براي مخالفت خود ابراز و اقامه كنند. مخالفان در تمام مدت دو سال گذشته قادر نبودند جايگزيني براي برجام معرفي كنند حتي در مقام تحليل و نظر. حقيقت غيرقابل انكار اين است كه توافقي اينچنين پر اهميت حاصل نميشد مگر با مقاومت و مقاومت الزاما در معنا و مفهوم و هيات نبرد و جنگ مسلح و نظامي خلاصه نميشود چنان كه مفهوم جنگ و نبرد ديگر تابع مفاهيم كلاسيك خود نيست. صرف نظر از آنچه تاكنون از سوي منتقدين و مخالفين برجام اقامه شده برجام در سادهترين حالت واجد اين اثر است كه اجماع جهاني عليه ايران را منتفي يا حداقل سخت و دشوار كرده مانند آنچه اخيرا در شوراي امنيت سازمان ملل متحد به تحقق پيوست. به علاوه برجام توانسته ايران را با كشورهاي بزرگ و قدرتمند جهان حداقل به طور موضوعي با هدف يا حتي اهداف مشترك از تقابل و مقابله كنار هم قرار دهد. اشتباه ديگر منتقدين و بيشتر مخالفين برجام اين است كه دو موضوع كاملا مجزا با ماهيت و هويت حقوقي متعين را از يكديگر تفكيك نميكنند. موضوعاتي كه بيشك و با قطع و يقين بنابر قواعد حقوقي و مقررات بينالمللي و به عنوان يك حقيقت عيني حقوقي نميتوان ناديده گرفت و به نظر ميرسد مخالفين برجام با تغافل از آن عبور ميكنند اين است: مساله نفس توافق برجام و نقض مفاد آن توسط اطراف آن، دو مساله كاملا متفاوت و مجزا ليكن مرتبط و پيوسته به هم هستند. به اين معنا كه هر تعهد حقوقي الزاما با نقض مفاد آن از بين نميرود. اين مساله در توافقات چند جانبه بينالمللي برجستگي خاص و ويژهاي دارد.
اطراف برجام
برجام به اعتبار اطراف آن يك قرارداد بينالمللي است كه طرفين را در چارچوب و قالب مقررات مندرج در خود در برابر يكديگر متعهد كرده است. به اين ترتيب هر يك از اعضاي حسب قاعده الزامي و آمره وفاي به عهد (pacta sunt servanda) كه در حقوق بينالملل نيز حضور و بروز قابل توجه دارد، بايد به آنچه تعهد كردهاند پاي بند باشند. بديهي است ايفاي هر تعهد و الزام به آن هم به شرايط و اوضاع و احوال مرتبط با تعهد و ميزان تعهدپذيري متعهد به موازين حقوقي و حتي اخلاقي بستگي دارد. اطراف يك توافق بينالمللي همه در برابر هم متعهد هستند و اين واقعيت ارزشمند در مورد برجام نيز صادق است. اصل تساوي در حقوق بينالملل ولو آنكه بيشتر شكلي است تا ماهوي دليل موجهي است كه بر اساس آن تمام اطراف يك توافق بينالمللي را در نفس اجراي تعهدات و تحقق مسووليت در صورت نقض يكسان و برابر بدانيم ولو آن كه برخي اعضا ضرورتا بايد از لحاظ كمي حداقل اقداماتي بيشتر از سايرين انجام دهند؛ ليكن هنگامي كه طرفي از اطراف تخطي كرد و تعهد پذيرفته شده را ناديده گرفت، صرف نظر از اينكه متخلف چه جايگاهي دارد و از چه امكاناتي بر خوردار است، براي آنچه انجام داده و نبايد انجام ميشده يا براي آنچه انجام نداده ولي بايد محقق ميشده داراي مسووليت خواهد بود و اين مسووليت در برابر همه اطراف قابل طرح و توجه است. برجام به اين اعتبار نيز حداقل از حيث حقوقي بسيار حايز اهميت است زيرا در روابط بين طرفين و حداقل در ارتباط با چند موضوع مشخص توازن حقوقي بر قرار كرده است. متاسفانه مخالفين و در بسياري موارد منتقدين با آميختگي همه اين امور يا آگاهانه و بعضا ناخواسته و از سر بيتوجهي به مقابله با اين سند بر آمده و اقدام يك عضو را به اصل توافق پيوند ميزنند و به اين ترتيب ناديده گرفتن وجوب اجرا و استيفاي تعهد را با وجود تعهد همسان و حكم به انتفا قرار داد ميدهند. در حالي كه اين مساله اگر ناشي از تغافل باشد، تقصيري است كه بايد نيت و مقصود آن مورد ملاحظه قرار گيرد، چنانچه متاثر از غفلت باشد و ناداني، نادان را خموشي به ز گفتار است. اما برآيند آن تقصير و اين قصور چيزي نيست جز آسيب به منافع عمومي، لطمه به اعتبار ملي، حراج و تاراج مصالح مردم و كشور زيرا هر دو روش، آبي است كه بر آسياب ديگري ريخته ميشود. حضور اتحاديه اروپا و تاييد اين توافق به موجب قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل متحد نيز مسالهاي است كه اين قرار داد بينالمللي را از حيث اطراف ويژه و قابل توجه مينمايد.
نقض تعهد و دوام برجام
مساله نقض يك تعهد تنها در موردي ميتواند دوام و حيات يك توافق را از بين ببرد كه آن نقض موضوع و ماهيت تعهد را زايل كند والا هر نقضي نميتواند موجب اضمحلال يك توافق شود.
بنابراين بايد ضمن توجه، دو موضوع را از هم تفكيك كرد: نخست اينكه نميتوان به صرف وقوع نقض يك تعهد يا قرارداد يا معاهده اصل آن را انكار كرد و به اعتبار نقض آن را نا كارآمد يا حتي بنابر برخي گفتهها ننگين دانست. دوم؛ قراردادهاي بينالمللي بسياري هستند كه با وجود اهميت و كارآمد بودنشان با نقض تعهد متعهدان روبهرو بودهاند ولي اصل قرارداد باقي و پابرجا بوده و ماندهاند. ناديده گرفتن يك توافق بهوجودآورنده وضعيت جديد بين اطراف آن قرارداد ميشود؛ حتي اگر نقض تعهد، بنيادين بوده و قرارداد را منتقي كرده باشد. پس هر نقض، تخلف و استنكافي نميتواند نابودي يك تعهد را در پي داشته باشد. والا معاهده پاريس يا معاهده الجزاير كه ناديده گرفتن آن بهانه جنگ هم شد بايد خاتمه مي يافتند!
اينكه دولت ايالات متحده امريكا كه از جمله مهمترين كشورهاي متعهد نسبت به ايفاي تعهدات ناشي از بر جام است آن گونه كه بايد، تعهدات خود را به انجام نميرساند ميتواند موجب كندي براي تحقق اهداف مرتبط با اين توافق شود؛ ليكن واقعيت اين است كه حتي دولت بد عهد آقاي ترامپ هم در انتفاي اين توافق چندان مبسوط اليد نيست و البته نميتواند باشد زيرا بر اساس يك توافق معتبر بينالمللي دولت ايالات متحده امريكا با تمام طمطراق خود در موضوعات پيرامون برجام از حيث حقوقي تا حدود اجراي تعهدات وزني برابر با ساير اطراف دارد و به همين دليل ولو با طرح ادعاي مذموم توافق بد نميتواند آنچه را در عهده دارد ناديده بگيرد، چه اگر اين گونه بود جناب رييسجمهور چون معاهده پاريس از اين توافق تاكنون خارج شده بودند. (خروج از معاهده پاريس تابع تشريفات خاصي است كه قريب ٥ سال طول خواهد كشيد.) به اين ترتيب بايد به اين واقعيت مسلم توجه كرد كه هر قدر هم كه يك توافق خوب، كامل و مانع باشد نميتوان ادعا كرد امكان نقض تعهد به طور كامل و جامع از بين خواهد رفت. اگر چنين امري ممكن بود امروزه بسياري از دعاوي حقوقي در محاكم دادگستري و حتي مراجع شبه قضايي و قضايي و داوري بينالمللي كاسته ميشد. حقيقت اين است كه مكتوب كردن هر تعهدي تنها براي يادآوري آن در موقع و هنگام نقض آن است و سهولت در احراز وجود و كيفيت و چند و چون تعهد و جابهجايي بار اثبات دليل، والا اجراي هر تعهدي بدون شك وابسته است به ميزان وفاداري اطراف آن؛ لذا قيد و در نظر گرفتن ضمانت اجرا اگرچه موجب آرامش خيال متعاهدين هست و تضميني براي وفاي به عهد، ولي نافي و از بين برنده حقيقت وجود اراده هر متعهدي براي عدم اجراي تعهد خويش نيست. الزام مستنكف و متخلف از انجام تعهد به اتكاي قوه قهريه براي جبران خسارت هم هرگز امكان نقض را به يك سر منتفي و مضمحل نخواهد كرد، اين نيز موجبي است براي برقراري نظم.
تخلفات ايالات متحده امريكا و حيات برجام
چنان كه محمدجواد ظريف، وزير خارجه جمهوري اسلامي ايران اعلام كردند امريكا در سطح نازلي برجام را اجرا كرده است. اگر چه موقع و مكان اين اظهارات جناب وزير امور خارجه بنابر اصل مذاكرات بيزبان نه تنها شايسته بلكه ضرورت هم داشته، اما همين سطح از اجرا از يك سو بيانگر احساس الزام اين عضو به اين توافق است و از سوي ديگر تاييد ميكند برجام در اثر بخشي خود در روابط بين اعضا حتي به تدريج، توانسته ايفاي نقش كند. اقدامات خلافي ايالات متحده نسبت به برجام كه تازهترين آن اقدام سناي امريكاست به دو شكل مستقيم يا غيرمستقيم در تعارض با بر جام قرار ميگيرد نيز وضعيت عيني حقوقي را روشن كرده كه ناديده گرفتن تعهدات ناشي از برجام به دلايل بسيار كار آساني نيست و دولت امريكا با طرح توافق بد بيآنكه مانند مخالفين داخلي جايگزيني براي آن داشته باشد درصدد يارگيري از ميان اطراف اين تعهد براي اختتام آن است اقدامي كه با موضعگيري اتحاديه اروپا، رهبران اروپايي و اخيرا امضاي قرارداد نفتي اگر بعيد نباشد لااقل سهل و آسان براي امريكا نخواهد بود. ولي اين موضوع تنها در قالب و با ماهيت نقض تعهد ايالات متحده امريكا قابل بررسي است. اينكه تخلف يك عضو را به بقاي يك تعهد تعميم دهيم بيآنكه اين تخلف و نقض از مواردي باشد كه موجب انحلال اصل تعهد باشد در واقع اعطاي امتياز به طرف خاطي است!مصوبه تحريمي سنا نيز به بهانه مقابله با تروريسم و محدوديت در فعاليتهاي موشكهاي بالستيك و حقوق بشر عليه ايران كه قالبي غيرهستهاي را در نظر گرفته و به اين ترتيب حداقل در شكل ظاهر و ملاحظه عبارات منقوش بر آن، ميتواند تعبيري بعيد باشد از عدم نقض صريح و مستقيم برجام از يك سو تلاشي است براي گريز از قيود ناشي از برجام و از سوي ديگر تاييدي است بر اينكه رژيم حقوقي اين توافق مانع از هرزه بيحد و حصر دولت سركش مستقر امريكا براي نفي و نقض تعهدات خود است. وانگهي همه ماجرا و تمام واقعيت هم در ارتباط با آنچه در قالب و فرم اين مصوبه و اقدامات تحريك آميز دولت جديد ايالات متحده امريكا رخ داده، نيست. زيرا اجراي هر توافق بينالمللي ضرورتا به لوازم و زمينههاي اجرايي بسياري نياز دارد. طرفين در توافق برجام موكدا پذيرفتهاند با حسن نيت تمام آنچه را قبول كردهاند به انجام رسانند و از اقداماتي كه ميتواند مانعي بر سر راه اجرا و انجام توافق باشد پرهيز كنند. اجرا با حسن نيت از جمله اصول حاكم بر هر تعهد بين المللي است و صرف عدم حسن نيت موجب بروز و ايجاد زمينههاي لازم براي طرح مسووليت دولت مرتكب خواهد بود. تصويب تحريمهاي جديد عليه ايران ولو آنكه در شكل و محتوي غيرهستهاي باشد به دليل آنكه موجب و زمينهاي را فراهم ميآورد تا اجراي يك توافق بينالمللي را با سختي مواجه كند و مانع اثربخشي آن شود به دليل مواجهه با اصل حسن نيت، مغاير با تعهد پذيرفته شده دولت ايالات متحده امريكا ناشي از برنامه جامع اقدام مشترك است. حقيقت اين است كه اين اصول و اين قواعد در دنياي كنوني ديگر موضوعات مطرح در كلاسهاي درس دانشگاهي نيستند و عواقب و آثار عملي بر آن مترتب است، حتي اگر اين آثار محدود باشد اما مانع غيرقابل انكاري هست براي جلوگيري از خروج ساده و بيزحمت از يك توافق بينالمللي. واقعيت حقوقي گواهي ميكند كه هر تخلف صورت گرفته از سوي هر يك از اعضاي واجد اثر حقوقي خاص و مرتبط با كيفيت و چند و چون آن تخلف است اما اين موضوع باعث نميشود اين تعهد بينالمللي به تعهد بين ايران و ايالات متحده امريكا تقليل پيدا كند با وجود اينكه تعهدات مرتبط با اين دو عضو برجستهتر و پر اهميتتر است. مسالهاي كه متاسفانه به سهو يا عمد از سوي مخالفين ناديده انگاشته و خطاي استراتژيكي كه موجب ميشود تا خواسته و ناخواسته در پي چيزي باشيم كه امريكاييها به دنبال آن هستند؛ محدود كردن برجام به رابطه بين ايران و امريكا است! سادهترين اثر اين اتفاق آن است كه دولت ايالات متحده امريكا ميتواند در برابر ساير اعضا با زحمت و آبروي كمتر ريخته شده اقدام به زمين زدن اين قرارداد كند. پس با وجود اهميت تعهدات اين عضو و البته اجراي آن، بايد توجه داشت نقض تعهدات برجام الزاما در همه موارد متوجه يك عضو نخواهد بود و اين ظرفيتي است كه بايد در مورد برجام همواره مورد توجه قرار داد و مساله نقض تعهد و تخلف از مفاد آن را نميتوان به معناي پايان يافتن آن تلقي كرد.