نسبيگرايي؛ آموزهاي موجه
نيچه با مطرح كردن آنچه منظرگرايي خوانده ميشود اگر نگوييم از نسبيانگاري دفاع كرد، حداقل آن را آموزهاي موجه معرفي كرد: دسترسي همه ما به واقعيت و جهان هميشه و همواره و لاجرم از منظري خاص و محدود صورت ميگيرد و آنچه ممكن است از منظر من بديهي و مفروض باشد، ميتواند از منظر شما مسالهزا و غيربديهي باشد. اما همه اين شواهد و نمونههاي تاريخي سبب نميشود كه نگوييم نسبيانگاري به عنوان آموزهاي فلسفي تنها در دوران معاصر است كه صورتبنديهايي دقيق يافته است و در حوزههاي مختلف مانند اخلاق و معرفتشناسي و دلالتشناسي و... طرفداراني سفت و سخت يافته است.