• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3860 -
  • ۱۳۹۶ يکشنبه ۱ مرداد

مجموعه عجيبي از اصلاح‌طلبي و اصولگرايي‌ام

حرف از آزادانديشي زديد اما من فكر مي‌كنم در فيلم‌هايي سياسي نمي‌شود ادعاي آزادانديشي داشت. به هر حال گرايش ما به وقايع مشخص است. در چنين شرايطي مي‌شود عدالت و واقعيت را در روايت يك ماجرا در نظر گرفت؟

واقعيت چيست؟

آن چيزي كه ذهن من مي‌سازد!

واقعيت همان چيزي است كه ذهن شما به عنوان مخاطب يك اثر مي‌سازد. حالا چطور مي‌توانيد بگوييد واقعيت چيست؟

يك فيلمساز چطور مي‌تواند از واقعيت حرف بزند؟!

همين است! هر كسي از ظن خود شد يار من. وقتي ما نمي‌دانيم واقعيت چيست، مجبوريم به پوسته ظاهري امر بپردازيم و هي بگوييم اين قلب واقعيت است. خب روي كار بودن حكومت مستقر و اسلحه كشيدن گروهي مسلح عليه آن و عليه مردم يعني چه؟ اين اتفاق در هيچ جاي دنيا مرسوم نيست. يادمان نرود در امريكا ارتش با فرقه ديويديه چه كرد. با زن و مردشان و مزرعه‌اي كه تبديل به زرادخانه كرده بودند. وقتي مفاهيم نسبي است، چه كسي مي‌تواند بگويد واقعيت چيست؟ چند وقت پيش دو گرايش سياسي مختلف از حضرت علي (ع) نقل قول‌هايي كردند كه همه‌شان هم درست بود و هيچ يك از طرفين نتوانست آن يكي را نقض كند. در اين وضعيت تكليف چيست؟! به نظرم حقيقت يك مفهوم گمشده است. در اروپا و امريكا هم كه مي‌گويند گردش آزاد اطلاعات وجود دارد، تا جايي امكان دسترسي به واقعيت فراهم است. اينكه ما مدام همه‌چيز را مورد قضاوت قرار مي‌دهيم، ويژگي تمدن و شهرنشيني است. پس به واقعيت از ديد خودمان نگاه مي‌كنيم. مشكل ما اين است كه رسانه حرفه‌اي نداريم! فرض كنيد حكومت بخواهد خوانش خودش را از تاريخ و وقايع سياسي براي مردم جا بيندازد؛ متاسفانه حتي براي همين هم رسانه حرفه‌اي ندارد. فيلم «نجات سرباز رايان» و... اينها مانيفست امريكايي است‌. به‌به مي‌كنيم و كسي نمي‌گويد سفارشي است. اما به فرض محال و باور به اينكه ماجراي نيمروز فيلم سفارشي است، مجوزي مي‌شود كه همه نه تنها محتواي «ماجراي نيمروز» بلكه سازندگان و عواملش را قضاوت مي‌كنند! كسي مثل دكتر زيباكلام برآورد مالي ذهني هم ارايه دادند حتي. آن هم فيلمي كه خودش اصلا قضاوت نمي‌كند. به مجاهدين خلق نزديك نمي‌شود كه قضاوت‌شان نكند اصلا. در ديالوگ‌ها و ميميك‌ها حتي. تنها حرفش اين است كه خشونت، خشونت مي‌آورد و خشونت كني اجازه خشونت كردن مي‌دهي! و اينكه اين شهر همين تهران روزگاري نه چندان دور پر از گلوله و ترور و خشونت و خون بوده است. اينكه بترسيم از انشقاق و ناخن كشيدن به هم. اينكه سياسيون اينقدر عصباني نباشند و طرفدارانشان را عصبي نكنند.

اين همه آدم كه براي مقاصد سياسي‌شان تلاش كردند، زندان رفتند و حتي شغل‌شان را از دست دادند مگر نمي‌توانستند اسلحه در دست بگيرند؟! آنها از هر طيفي براي من آدم‌هاي قابل احترامي هستند.

لابه‌لاي پذيرفتن اين نقش‌ها نگران مخدوش شدن چهره‌تان به عنوان بازيگر نيستيد؟!

من شأن هنر را آنقدر بالا مي‌دانم كه برايم مهم نيست عامه مردم چه مي‌گويند. در حال حاضر هم مغضوب دو گروه سياسي هستم. سر وقايع سال 88 تصاويري از هر دو طيف ديدم كه واقعا جاي تعجب داشت. حالا مي‌گوييم سرباز ضد شورش را اگر رها كنيد، نابود مي‌كند و اصلا كارش همين است اما خشونتي كه يك آدم معمولي نسبت به جوان 18 ساله هموطنش از هر دو طرف اعمال مي‌كند، چه توجيهي دارد؟ بسيجي با غير بسيجي. به خدا اينها ترسناك است! جواني كه با هر تفكري مادري دارد و انتظارش را مي‌كشد. او هم هموطن من است، همان كه الان گوشه‌اي گيرش آورده‌ايم و كتكش مي‌زنيم. نه سرباز ضد شورش. من دارم كتكش مي‌زنم. من مي‌ترسم از اين دور شدن‌ها. از اين عصبانيت‌هاي دو طرفه. از اختلافي كه به نفرت تبديل شود. مي‌دانيد زيباترين تصويري كه در انتخابات اين دوره رياست‌جمهوري ديدم، چيست؟ تصويري بود كه دو نفر دست در گردن هم انداخته‌اند و يكي عكس رييسي را در دست داشت و ديگري عكس روحاني را. با وجود اينكه تا توانستم به نفع آقاي روحاني راي جمع كردم، اما از ديدن اين تصوير كيف كردم. اينكه آدم‌ها با وجود اختلاف كنار هم بمانند. متاسفانه وقتي اصول تيز مي‌شود، آدم‌ها زخم مي‌خورند و با هم درگير مي‌شوند. وقتي پاي نسبت خوني و رفاقت وسط مي‌آيد، بايد سياست كمرنگ شود. به همين خاطر من عاشق اتفاقات ملي‌ام. يك بار هم مطلبي نوشتم كه ما در عزاهاي ملي، متفرق‌تريم اما در شادي ملي خيلي متحد مي‌شويم. من چهره‌هاي معتدل را از هر دو طرف دوست دارم. با اينكه به وضوح طرفدار اصلاحاتم اما از تندروهاي جبهه اصلاحات همانقدر دلگيرم كه از تندروهاي اصولگرا.

‌اي كاش روزي برسد كه بتوانيم همه‌چيز را درست تشخيص دهيم. لازمه اين تشخيص درست هم داشتن معيار است، تا معيار درستي از هر دو طرف نداشته باشي، نمي‌تواني به تشخيص برسي. يادمان نرود قبل از هر چيزي يك كشور و نظام مستقر وجود دارد كه حاصل خون هزاران شهيد است. هيچ‌ كس نمي‌تواند منكر اين مساله شود. من از سوءاستفاده كردن از خون‌هاي ريخته شده ناراحتم اما نمي‌توانيم و هرگز نبايد آنها را منكر شويم. فيلم سياسي ساختن و بازي كردن بالاخره عواقبي هم دارد و طبيعي است كه از هر دو طرف مورد فشار قرار بگيري. آرزو مي‌كنم روزي برسد كه تنها حركت سياسي ما راي دادن باشد. همچنان معتقدم هنر و ادبيات مي‌تواند دنيا را نجات دهد و دغدغه‌ام هم همين است. مي‌گويم كاش سياسي نباشيم اما نصف حرف‌هايم سياسي شد. خودم مثال نقض حرف‌هايم شدم. خب من عاشق اين كشورم. در تمام انتخابات‌ها شركت كرده‌ام. در جنگ آسيب ديده‌ام اما نمي‌توانم منتقد هم نباشم. انتقاد بيمه حوادث اين كشور و حكومت است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون