شهاب...
سروش صحت
اگر ساعت 9 صبح دم ايستگاه باشم، حتما سوار تاكسي آقا محمود ميشوم. آقا محمود هميشه سر ساعت 9 كارش را شروع ميكند و تا ساعت 6 توي خط هست. آقا محمود 40 ساله است و سبيل و ابروي خيلي پرپشتي دارد كه قيافهاش را بداخلاق و جدي و حتي خشن نشان ميدهد، اما وقتي ميخندد ديگر نشانهاي از بداخلاقي و جديت و خشونت نميماند چون بلند و از ته دل ميخندد. خندههايش از آن خندههايي است كه آدم را عاشق زندگي و زنده بودن ميكند و يادمان ميآورد كه زندگي و مشكلات خيلي هم جدي نيست و در هر شرايطي ميشود خنديد و ادامه داد.
آقا محمود با دهاني باز و صداي بلند ميخندد و وقتي ميخندد گوشه چشمهايش چينهاي ريزي ميافتد و خود چشمها هم ميخندند و رديف دندانهاي سفيد به كمك چشم و لبهايش ميآيد و خنده را كامل ميكند. آقا محمود باعث ميشود زندگي را كمي آسانتر بگيرم و من هم بخندم.
****
چند روزي است آقا محمود توي خط نيست...