سخني با وزير جديد آموزش و پرورش
علي شكوهي
جناب بطحايي، وزير آموزش و پرورش بيش از انتظار همگان از نمايندگان مجلس راي اعتماد گرفت. در جريان راي اعتماد هم افرادي از جريان اصولگرا به ايشان راي دادند و هم اعتداليون و هم اصلاحطلبان و اين را ميتوان يك ظرفيت تازه براي آموزش و پرورش تلقي كرد و از آن يك فرصت براي عملياتي شدن اهداف كلان تعليم و تربيت ساخت.
در اين نوشته نكاتي را برجستهتر بيان ميكنم كه پيشتر در هنگام دفاع از وزارت جناب بطحايي به اختصار نوشتم.
1- تا زماني كه مساله آموزش و پرورش به يك دغدغه و درد مشترك تبديل نشود، عزم ملي براي توجه نشان دادن به آن و سرمايهگذاري در اين حيطه هم ايجاد نخواهد شد. همگان از وضعيت خروجيهاي آموزش و پرورش شكايت ميكنند و محتواي آموزش را متناسب با نيازهاي اين نسل براي زيست شايسته در اين عصر نميدانند. همچنين قبول دارند كه با روشهاي جاري نميتوانيم در پرورش نسلي باهويت و انگيزهمند و مسووليتپذير كامياب باشيم و هر روز كه ميگذرد شكاف بيننسلي بيشتر تشديد خواهد شد و تعلق خاطر فرزندان اين كشور به فرهنگ و ارزشهاي اعتقادي و مباني ديني و ملي خودي كاهش مييابد. در عين حال هنوز به صورت جدي اين باور در تمامي سطوح تصميمگيري و سياستگذاري كشور اعم از حكومت و دولت ايجاد نشده است كه از لوازم اوليه توسعه كشور و از ضروريات ساختن تمدني مبتني بر فرهنگ ايراني- اسلامي، محور تلقي كردن مساله آموزش و پرورش است. به همين دليل است كه هرگونه سرمايهگذاري اساسي در اين زمينه را هزينهتراشي معنا ميكنند و از ايجاد تحول اساسي در اين حوزه هراس دارند. وزير آموزش و پرورش بايد بخش بزرگي از همت خود را مصروف اين مهم كند و آموزش و پرورش را در جايگاه اصلي و ضروري آن بنشاند و اصلاح روند موجود را در حد باور و عزم ملي مشترك ارتقا ببخشد.
2- آموزش و پرورش با انسان سروكار دارد و قرار است براي ساختن عالمي نو و تمدني تازه، انساني نو بسازد. ساختن انساني كه مختصات آن در «سند تحول بنيادين آموزش و پرورش» آمده است به مديران و معلماني نياز دارد كه خود بر همين سبك و سياق ساخته شده و توانايي ايجاد اين تحول بزرگ را داشته باشند. آيا ميتوان از كساني كه دغدغه معيشت آنان را از هويت معلم بودن خالي كرده است، انتظار چنين امر مهمي را داشت؟ آيا معلماني كه قدرت ابتكار و خلاقيت خود را از دست داده و هيچ نقش بارزي در تعيين برنامههاي تعليمي و تربيتي ندارند و توان علمي و مهارتي آنان در حدي نيست كه موجب ايجاد تحولي ولو اندك در برنامههاي آموزشي مدارس شود و انگيزه كافي براي برعهده گرفتن نقشي متفاوت را هم ندارند، توقع پذيرش اين مسووليت مهم را داشت؟ آيا مديران مدارس ما آمادگي اين را دارند كه محور همه تحولات مهم در نظام آموزش و پرورش شوند و همه معلمان و مربيان و مشاوران را به مثابه بازوان اجرايي خود براي تحقق اين هدف به كار بگيرند؟ هيچكس چنين گماني ندارد و به همين دليل اول بايد در كادر اصلي آموزش و پرورش تحول ايجاد شود تا بتوان اين تغييرات ضروري و مفيد را به سراسر نظام آموزش و پرورش تعميم داد.
3- ايجاد تحول در كادر آموزش و پرورش از نظر گرايشي و انگيزشي، فكري و نگرشي، دانش و معلومات و سرانجام از منظر برنامهريزي و عمل نيازمند يك بستر عيني و عملي است. نميشود در خلأ و بدون وجود بستر عملي به تربيت مديراني توانمند و معلماني باانگيزه مبادرت كرد. اين كار نياز به سپردن اكثر امور مدارس به معلمان و مديران دارد و اين همان چيزي است كه غالب وزرا به عنوان «تمركززدايي» از آن ياد ميكنند. تمركززدايي يك شعار صرف نيست و بايد در عمل اتفاق بيفتد. اگر وزير جديد بتواند به معناي درست كلمه اختيارات را به مدرسه واگذار كند و مديران را محور اداره مدارس قرار دهد و از آنان افرادي مسوول و آشنا به امور و توانمند بسازد، قطعا ميتواند يك گام بزرگ براي ايجاد تحول در نظام آموزش و پرورش
بردارد.
4- براي رسيدن به سطحي از مديريت توانمند در مدارس بايد دو كار را همزمان انجام داد. اول اينكه معلمان و كاركنان آموزش و پرورش در انتخاب مدير - ولو به صورت پيشنهادي- نقش داشته باشند تا مشاركت آنان را از ابتدا در اداره مدرسه داشته باشيم. دوم اينكه همه مديران در يك بازه زماني مشخص بايد يك سلسله آموزشهاي مهارتي و مديريتي، روانشناسي و مشاورهاي، سياسي و اجتماعي و حتي هنري و زيباييشناختي را ببينند تا قادر باشند مدارس را به شكل مطلوب اداره كرده و هدف اصلي را در جريان اداره روزمره امور فراموش نكنند. اين آموزشها ميتواند در قالب دورههاي ضمن خدمت طراحي و اجرا شود و ميتواند به صورت يك رشته درسي در دانشگاه فرهنگيان آموزش داده شود. در هر صورت مديران ناتوان و بيتدبير و كمسواد و بيانگيزه نميتوانند منشأ ايجاد تحول در نظام آموزش و پرورش شوند.
5- نظام آموزش و پرورش بايد بپذيرد كه هر معلم در بيرون از مدرسه ميتواند مواضع سياسي خودش را داشته باشد و هرگز هم به اين دليل مواخذه نخواهد شد. در عين حال فرهنگيان هم بايد كيف مواضع سياسي خود را بيرون مدرسه بگذارند و براي امري مشترك وارد مدرسه شوند و از امكانات مدرسه براي تبليغ مواضع سياسي خود بهره نگيرند.
در اين باره فردا هم خواهم نوشت.
قسمت اول