كامراني يا ناكامي
سيد علي ميرفتاح
در هيچ دورهاي به ياد ندارم كه پروسه انتخاب كابينه و راي آوردن وزرا در مجلس تا اين حد عمومي شده باشد و مردم از هر طبقه و قشر و سطحي، اخبار را اينچنين دقيق و با جزييات دنبال كنند و درباره تكتك وزرا نظر كارشناسانه بدهند. اين حد از عمومي شدن امر سياست، از جهتي خوب و اميدواركننده است و نشانهاي است از پختگي و آگاهي اما از جهت ديگر ميتواند بد و خطرناك و نگرانكننده باشد و دست دولتمردان را براي پروژههاي خطير آينده ببندد. تا اين اندازه سياسي شدن هم خوب است و هم بد. خوب است به اين معنا كه «مردم» در صحنه حاضرند و تا آنجا كه ممكن است در كار سياست مشاركت ميكنند.
اما بد است به اين جهت كه هزينه تصميمات را بالا ميبرد و مسائل عادي و روزمره را پيچيده ميكند. در حالت عادي راي آوردن وزير مخابرات، چيزي بود بين دولت و مجلس و صرفا سازمانها و اشخاصي كه كارشان به راي آوردن يا نياوردن وزير مربوط است در اين فرآيند دخالت ميكردند. اما اگر در اين دو، سه هفته اخير روزنامهها و شبكههاي مجازي را ملاحظه كرده باشيد، ميدانيد كه جز خواجه حافظ شيرازي، عموم ايرانيها آستين بالا زدند و وارد گود شدند و كمتر له و بيشتر عليه آذريجهرمي اظهارنظر كردند- حتي براي مجلس خط و نشان كشيدند كه اگر به حرف ما عمل نكنيد، هذا فراق بيني و بينكم.
اگر آراي نمايندگان را شمرده باشيد تصديق ميكنيد كه اين مشاركت عمومي در ذهن و ضمير نمايندگان اثر گذاشته و وزير را با نمره ناپلئوني راهي وزارتخانه كردهاند. درواقع اين مشاركت عمومي هزينه رأي اعتماد را، هم براي دولت و هم براي مجلس بالا برده و كار را براي وزير سخت كرده. تا همين چند سال پيش، مردم كوچه و بازار دخالتي در كار سياست نداشتند و معني مشاركت سياسي آن بود كه راي بدهند و بروند دنبال كارشان و منتظر باشند تا به تدبير دولتمردان گشايشي صورت گيرد. معمولا، مردم جز چند وزير شاخص، ديگر اعضاي كابينه را نميشناختند و از پروسه راي اعتماد گرفتنشان هم باخبر نبودند.
ما معمولا وزراي خارجه و نفت و كشور و بهداشت و يكي، دو جاي ديگر را ميشناختيم و كاري به جزييات كابينه نداشتيم. ظاهرا هنوز هم در اروپا و امريكا وضع به همين منوال است و مسائل واقعي مردم چنان وقتشان را پر و ذهنشان را مشغول كرده كه ديگر فرصتي براي گوش دادن به مجلس ندارند و خيلي هم برايشان مهم نيست كه در پشت و پس كابينه و مجلس چه ميگذرد و سياستمداران چه حرفهايي را با هم رد و بدل ميكنند.
شايد مشكل جدي و اساسي جامعه ما اين است كه در تلقي عمومي، مسائل واقعي – زياده از حد- به سياست گره خورده و مردم از سر ناچاري است كه با دقت و حوصله اخبار را پي ميگيرند. درواقع اخبار را دنبال ميكنند، ببينند آيا ميتوانند، اميدوار باشند كه مسائلشان حل شود؟ مثال ميزنم. از مسائل جدي و واقعي مردم يكي همين آينده فضاي مجازي است.
خوب يا بد مردم به تلگرام و اينستاگرام و توييتر عادت كردهاند و نگرانند كه مبادا در آينده، محدود شوند و جلوي دستيابيشان به اطلاعات گرفته شود. براي همين هم برايشان مهم است كه وزير مخابرات كدام طرفي است و چه سودايي در سر دارد. قطعا كار و مسكن و نان از جديترين مسائل جامعهاند.
نه فقط در ايران كه در همهجا، مردم در درجه اول كار و مسكن و نان ميخواهند. در اينجا اين دغدغه عمومي به هر دليلي به مناسبات سياسي گره خورده است. اما جز اينها مردم دغدغههاي ديگري هم دارند كه هم واقعياند و هم جدي. بعضي آزاديهاي سياسي و اجتماعي، بحث كنسرتها، رسانهها و از اين قبيل جزو دغدغههاي واقعياند كه حل و فصلشان به مسائل سياسي گره خورده است و احتمالا از اين جهت است كه بعد از انتخابات تب سياسي فروكش نكرده و كماكان فضاي سياسي از التهاب نيفتاده. اين اتفاق اما باعث پيچيدهتر شدن اوضاع هم شده است و هزينه تصميمسازي را و بالطبع هزينه تصميم را بالا برده است. نميدانم آيا ميتوانم منظورم را واضح و روشن منتقل كنم يا نه. در واقع اين مشاركت عمومي اگرچه فينفسه ارزشمند است، اما كار را سخت و پيچيده و راهحلهاي ساده را با بحران مواجه ميكند. هر تصميمي ميتواند تعبير به پيروزي و شكست يا كامراني و ناكامي شود...