جنايت «داعشكلان» در «بارسلوتزويل»
روزنامه اعتماد شوراي نويسندگان
هفته گذشته دو رويداد جنايتكارانه در دو نقطه جهان رخ داد كه به ظاهر با يكديگر بيارتباط بودند ولي اگر دقت كنيم نه تنها بيارتباط با يكديگر نيستند بلكه هركدام به نوعي تقويتكننده ديگري هستند. نخستين حادثه در شهر كوچك شارلوتزويل در ويرجينياي امريكا رخ داد كه يك جوان 20 ساله و تندرو از طرفداران نظريات كوكلاسكلان و نئونازيها با خودرو وارد صف تظاهركنندگان ضد نژادپرستي شد و يك نفر را كشت و تعداد زيادي را نيز مصدوم و روانه بيمارستان كرد. اين حادثه چنان بود كه حتي وزير دادگستري ترامپ نيز آن را مصداق تروريسم داخلي معرفي كرد. حادثه دوم در جنوب اروپا و شهر بارسلون رخ داد كه يك جوان 18 ساله مراكشيالاصل و طرفدار داعش با خودروي اجارهاي ون در يك خيابان توريستي بارسلون به ميان مردم رفت و تعداد زيادي را كشت و تعداد بيشتري را نيز مصدوم كرد. اين دو رويداد به ظاهر از دو قطب و دو منظر گوناگون هستند ولي ريشه هر دو يك ذهنيت و يك فرهنگ است كه از يك آبشخور سيراب ميشوند. اتفاقا هركدام نيز يكديگر را تقويت ميكنند. اگر به طرفداران كوكلاسكلان و نژادپرستهاي امريكايي گفته شود كه چرا چنين رفتاري ميكنيد؟ آنان اتفاقات مشابه بارسلون را در تاييد رفتارهاي خود ذكر خواهند كرد و اگر از طرفداران داعش و القاعده پرسيده شود كه شما چرا دست به چنين اقداماتي ميزنيد؟ آنان نيز در پاسخ رفتارهاي كوكلاسكلانها و شارلوتزويل را در تاييد رفتار خود عرضه خواهند كرد.
تا اينجاي كار چندان غيرمنتظره نيست ولي بخش خطرناك ماجرا از آنجا آغاز ميشود كه هركدام از طرفين ميكوشند، در اين مورد منطق نادرستي را به مجموعه وسيعي از مردم تعميم دهند. يك گروه معتقدند كه كوكلاسكلانها پديدهاي از مجموعه اقليتي و استثنا در جوامع غربي نيستند. اين گروه محصول طبيعي ليبرال دموكراسي غربي است. آنان ميكوشند كه كل غرب و فرهنگ غربي را به اين پديده تقليل دهند. در طرف مقابل نيز كوششي وجود دارد كه داعش را محصول طبيعي انديشه و فرهنگ اسلامي معرفي كند و نه انحرافي آشكار از اين فرهنگ. اين دو جريان در اين نقطه به وحدت ميرسند. به همان ميزان كه نژادپرستان غربي داعش را اسلام واقعي ميدانند و آن را به عنوان اسلام معرفي ميكنند، داعشيان نيز درباره خودشان همين عقيده را دارند و به همان نسبتي كه داعشيها، نژادپرستان را محصول طبيعي ليبرال دموكراسي غربي و نظامهاي غربي ميدانند، اين نژادپرستان نيز درباره خود همين عقيده را دارند و اين نقطه فكري مشترك اين دو جريان است كه آنان را برخلاف ظاهر و ادعاهايشان در يك مقوله مشترك قرار ميدهد.
چرا اين ادعاها باطل است؟ در مورد نژادپرستان غربي ميتوان گفت كه سنگينترين كفه مخالفت با آنان از سوي شهروندان جوامع غربي است.
هم مخالفت نظري و فكري و هم مخالفت عملي با اين گروه در جوامع غربي شكل گرفته است. اگرچه رييسجمهور امريكا به نوعي داراي نزديكي فكري با تندروهاي راستگراست و در نتيجه اقدام جنايتكارانه شارلوتزويل را به شكل دوپهلويي محكوم كرد، با اين وجود جريان قدرتمند ضدنژادپرستي، رييسجمهور مغرور و خودخواه و خودشيفته ايالات متحده را مجبور كرد كه موضعگيري خود در اين باره را تصحيح كند. قضيه در طرف تندروهاي داعش روشنتر است و با هيچ معياري نميتوان آنان را مصداق فهم و رفتار غالب مسلمانان دانست. نه تنها به لحاظ معيارهاي فكري، بلكه به لحاظ معيارهاي عيني نيز ثابت شده كه عاملان اينگونه جنايات بنا به علل اجتماعي و محلي و منطقهاي و بهويژه رفتارهاي تبعيضآميز عليه مسلمانان به سوي افكار و برنامههاي داعش جذب شدهاند و لزوما ربطي به گرايش و فرهنگ اسلامي آنان ندارد. در واقع آنان آماده براي حضور و انجام چنين جناياتي عليه ديگران كه در اينجا شهروندان غربي است، هستند و در اين ميان ظرف مناسبي كه داعش باشد را پيدا كردهاند. در اين زمينه گزارشي كه اخيرا منتشر شده و طي آن با 43 عضو داعش در تركيه كه از سوريه آمدهاند گفتوگو شده آموزنده است. براساس بخشي از نتايج اين گزارش: «اين افراد ادعا ميكنند از مسلمانان دفاع ميكنند، اما هيچ اطلاعي از بسياري از مباحث پايهاي و احكام اسلامي از جمله جهاد ندارند؛ حتي يك دعاي ساده و نماز خواندن هم بلد نيستند. هيچ كدام از اين افراد - در دوران كودكي- آموزش درستي نديده و صاحب يك حرفه شناخته شده نبودند. دين اين افراد نه بر اساس معنويت بلكه حول محور شكاف بين آنچه كه عدالت و بيعدالتي ميدانند، شكل گرفته است. باورهاي ديني اين افراد نقش كمي در پيوستن آنها به داعش داشته است. در مقابل وعدههاي فريبنده اقتصادي از جمله دستمزد ماهانه بالا، مسكن يا حتي ازدواج، از مهمترين محركهاي اين 43 نفر براي پيوستن به داعش بوده است. بسياري از اين افراد بيكار، بيسواد، بزرگ شده در شرايط فقر و محروميت، بدون شناخت درست از اسلام، مرد، بسيار جوان و حتي نوجوان، كودكان كار، معتقد به بيمعنا بودن زندگي و در نهايت داراي كاستيهاي عمده ايدئولوژيك هستند.» پيش از اين نيز دو پژوهشگر ايراني و فرانسوي شواهد قابل توجهي را از نبود ريشههاي عميق مذهبي نزد جوانان وابسته به اين گروههاي تروريستي ارايه كرده بودند. آنان نشان دادند كه حتي بسياري از اين افراد تعلقات مذهبي نداشتهاند. رفتار يكي از دختراني كه در جريان يكي از اين حملات تروريستي كشته شد با معيارهاي عرفي مسلمانان به ويژه زنان مسلمان فاصله بسيار زيادي داشته است. از اين رو ميتوانيم مدعي شويم كه گروه «داعشكلان»، عامل اصلي جنايت «بارسلوتزويل» است و هرگونه علامت نادرست دادن در اين راه نادرست است.